maker

base info - اطلاعات اولیه

maker - سازنده

noun - اسم

/ˈmeɪkər/

UK :

/ˈmeɪkə(r)/

US :

family - خانواده
make
ساختن
remake
بازسازی
making
ساخت
unmade
ساخته نشده
google image
نتیجه جستجوی لغت [maker] در گوگل
description - توضیح

  • شخص یا شرکتی که نوع خاصی از کالا را تولید می کند


  • ماشین یا قطعه ای که چیزی را می سازد

  • a company or person whose business is to make things to be sold, either by hand or using machines


    شرکت یا شخصی که تجارتش ساختن چیزهایی است که به فروش می رسند، چه با دست یا با استفاده از ماشین آلات

  • a company or country that makes large quantities of something to be sold – often used about raw materials such as oil coffee or steel


    شرکت یا کشوری که مقادیر زیادی از چیزی را برای فروش تولید می کند - اغلب در مورد مواد خام مانند نفت، قهوه یا فولاد استفاده می شود.

  • a company that makes things in large quantities, especially in a factory


    شرکتی که چیزهای زیادی را به خصوص در یک کارخانه تولید می کند

  • a person or company that makes ships or boats


    شخص یا شرکتی که کشتی یا قایق می سازد

  • a company that makes products


    شرکتی که محصولات تولید می کند


  • افراد یا شرکت هایی که چیزی را می سازند

  • God


    خداوند

  • a person or machine that makes the stated thing


    شخص یا ماشینی که چیز ذکر شده را می سازد

  • someone who creates or invents things, either using traditional crafts or technology


    کسی که با استفاده از صنایع دستی سنتی یا فناوری، چیزهایی را خلق یا اختراع می کند


  • شخص، شرکت یا ماشینی که یک چیز خاص را می سازد


  • شخص یا شرکتی که نوع خاصی از محصول را تولید می کند

  • Makers of cars often think more about speed than about safety.


    سازندگان خودرو اغلب بیشتر به سرعت فکر می کنند تا ایمنی.

  • On the block is likely to be one of Mr Murdoch's stranger diversifications: Etak, a maker of electronic maps.


    احتمالاً یکی از تنوع‌های عجیب آقای مرداک در این بلوک وجود دارد: Etak، سازنده نقشه‌های الکترونیکی.

  • Sybase Inc., a maker of database management software products, fell 2 3 / 4 to 28 3 / 4.


    شرکت Sybase، سازنده محصولات نرم افزاری مدیریت پایگاه داده، 2 3 / 4 به 28 3 / 4 سقوط کرد.


  • سازندگان رایانه های شخصی احتمالاً با فشارهای مداوم برای پایین نگه داشتن قیمت ها مواجه خواهند شد.

  • New York-based Loral is an aerospace and defense equipment maker.


    لورال مستقر در نیویورک یک سازنده تجهیزات هوافضا و دفاعی است.

  • The findings will interest policy makers, the financial community and academics alike.


    این یافته ها سیاست گذاران، جامعه مالی و دانشگاهیان را به طور یکسان مورد توجه قرار خواهد داد.

  • Daimler-Benz AG is the maker of Mercedes-Benz automobiles.


    Daimler-Benz AG سازنده خودروهای مرسدس بنز است.

  • In order to make up for falling retail prices, tire makers have been struggling to raise prices to car makers.


    به منظور جبران کاهش قیمت های خرده فروشی، سازندگان لاستیک در تلاش برای افزایش قیمت خودروسازان بوده اند.

  • The wine maker has to decide when the crop is ready for picking.


    شراب ساز باید تصمیم بگیرد که محصول چه زمانی برای چیدن آماده است.

  • wine makers


    شراب سازان

example - مثال
  • a decision/law/policy maker


    یک تصمیم / قانون / سیاست گذار

  • programme makers


    برنامه سازان

  • a new film/movie from the makers of ‘Terminator’


    فیلم/فیلم جدید از سازندگان «ترمیناتور»

  • If it doesn't work send it back to the maker.


    اگر کار نکرد، آن را به سازنده برگردانید.

  • an electric coffee-maker


    یک قهوه ساز برقی

  • one of the best winemakers in France


    یکی از بهترین شراب سازان فرانسه

  • They're the biggest maker of fast-food products in the UK


    آنها بزرگترین تولید کننده محصولات فست فود در بریتانیا هستند

  • The makers of the film will want to see a decent return on their investment.


    سازندگان فیلم می خواهند بازدهی مناسبی را در سرمایه گذاری خود ببینند.

  • He's gone to meet his Maker (= he has died).


    او به دیدار سازنده خود رفته است (= او مرده است).

  • a filmmaker


    یک فیلمساز

  • a dressmaker


    یک خیاط

  • a watchmaker


    یک ساعت ساز

  • car makers


    خودروسازان

  • policy-makers


    سیاست گذاران


  • یک قهوه ساز

  • There are spaces where makers can come and learn modern ways of manufacturing new products using devices like laser cutters and 3D printers.


    فضاهایی وجود دارد که سازندگان می توانند بیایند و روش های مدرن تولید محصولات جدید با استفاده از دستگاه هایی مانند برش لیزری و چاپگرهای سه بعدی را بیاموزند.

  • Dale Dougherty is the creator of Maker Faire, which leads a growing maker movement .


    دیل دوگرتی خالق Maker Faire است که یک جنبش سازنده رو به رشد را رهبری می کند.

  • I know my Maker will guide me in my troubles.


    می دانم که خالق من در مشکلاتم مرا راهنمایی خواهد کرد.


  • یک روز، همه ما در برابر خالق خود خواهیم ایستاد.

  • After a protracted illness she went home to her Maker.


    پس از یک بیماری طولانی، او به خانه خود نزد سازنده خود رفت.

  • Who are the policy-makers in the department?


    سیاستگذاران این بخش چه کسانی هستند؟

  • a coffee-maker


    سازندگان جدیدترین دستگاه ایمیل تلفن همراه، دعویی را حل و فصل کرده اند که تهدیدی برای قطع سرویس آنها بود.

  • Makers of the latest mobile email device have settled a lawsuit that threatened to cut off their service.


    کالا به سازنده برگردانده شد.

  • The merchandise was returned to the maker.


    ماشین/کامپیوتر/نرم افزار و غیره سازنده

  • a car/computer/software, etc. maker


synonyms - مترادف

  • سازنده

  • builder


    تهيه كننده

  • constructor


    معمار

  • fabricator


    نویسنده


  • ایجاد کننده


  • طراح


  • مخترع

  • creator


    مبتکر


  • پدر

  • inventor


    موسس

  • originator


    قاب ساز


  • علت


  • آهنگساز

  • framer


    توسعه دهنده


  • بهتر

  • composer


    آغازگر

  • deviser


    مؤسس

  • developer


    مهندس

  • begetter


    محرک

  • initiator


    مجعول

  • establisher


    مغز متفکر


  • محرک نخست

  • instigator


    بنیانگذار

  • contriver


    برنامه ریز

  • mastermind


    ژنراتور

  • prime mover


    مؤسسه

  • founding father


    افتتاح کننده

  • planner


  • generator


  • institutor


  • inaugurator


antonyms - متضاد
  • destroyer


    ناوشکن

  • wrecker


    ویرانگر

لغت پیشنهادی

pair

لغت پیشنهادی

billing

لغت پیشنهادی

patriot