milk

base info - اطلاعات اولیه

milk - شیر

noun - اسم

/mɪlk/

UK :

/mɪlk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [milk] در گوگل
description - توضیح
  • a white liquid produced by cows or goats that is drunk by people


    مایع سفید رنگی که توسط گاوها یا بزها تولید می شود و مردم می نوشند

  • a white liquid produced by female animals and women for feeding their babies


    مایع سفید رنگی که توسط حیوانات ماده و زنان برای تغذیه نوزادانشان تولید می شود

  • a liquid or juice produced by particular plants, especially the coconut


    مایع یا آبمیوه ای که توسط گیاهان خاص به ویژه نارگیل تولید می شود


  • مایع سفید رنگ نازکی که برای تمیز کردن یا محافظت از پوست استفاده می شود

  • to get as much money or as many advantages as you can from a situation in a very determined and sometimes dishonest way


    برای به دست آوردن هر چه بیشتر پول یا هر چه بیشتر از یک موقعیت، به روشی بسیار مصمم و گاهی غیر صادقانه


  • گرفتن شیر از گاو یا بز


  • تا جایی که می توانید از کسی یا از یک موقعیت، به شیوه ای بسیار مصمم و گاهی ناصادقانه به دست آورید

  • the white liquid produced by cows, goats, and sheep and used by humans as a drink or for making butter cheese etc.


    مایع سفید رنگی که توسط گاوها، بزها و گوسفندها تولید می شود و توسط انسان به عنوان نوشیدنی یا برای تهیه کره، پنیر و غیره استفاده می شود.

  • the white liquid produced by women and other female mammals as food for their young


    مایع سفید رنگی که توسط زنان و سایر پستانداران ماده به عنوان غذا برای بچه هایشان تولید می شود

  • the liquid made from some plants and trees or their nuts, etc.


    مایعی که از برخی گیاهان و درختان یا آجیل آنها و غیره ساخته می شود.

  • the liquid produced by some plants and trees


    مایع تولید شده توسط برخی گیاهان و درختان


  • برای گرفتن شیر از حیوان


  • گرفتن پول یا اطلاعات تا حد امکان از کسی یا چیزی، اغلب به روشی غیرمنصفانه یا ناصادقانه

  • the white liquid produced esp. by cows which people drink


    مایع سفید تولید شده به ویژه توسط گاوهایی که مردم می نوشند

  • Milk is also the white liquid produced by female mammals as food for their young


    شیر همچنین مایع سفید رنگی است که توسط پستانداران ماده به عنوان غذا برای بچه هایشان تولید می شود

  • The white liquid obtained from some plants is also called milk


    مایع سفید رنگی که از برخی گیاهان به دست می آید شیر نیز نامیده می شود


  • دوشیدن چیزی یا کسی به معنای دریافت هر چه بیشتر از آن چیز یا شخص است


  • به دست آوردن هر چه بیشتر پول یا اطلاعات از کسی یا چیزی یا تا آنجا که ممکن است از یک موقعیت استفاده کند

  • She fed it tidbits, morsels of bread soaked in milk.


    او با لقمه های نان آغشته به شیر به آن غذا می داد.

  • We need more milk.


    ما به شیر بیشتری نیاز داریم.

  • She said she was not a loose woman but that she had blood in her veins, not Sour milk.


    او گفت که زن گشاد نیست، اما خون در رگ هایش است، نه شیر ترش.

  • Many microwaves heat unevenly leading to hot spots in the milk.


    بسیاری از مایکروویوها به طور نابرابر گرم می شوند که منجر به ایجاد نقاط داغ در شیر می شود.


  • گفت اگر روی نانت شیر ​​و عسل می خواهی باید به سرزمین غول ها بروی.

example - مثال
  • a pint/litre of milk


    یک پیمانه / لیتر شیر

  • a bottle/carton of milk


    یک بطری / کارتن شیر

  • She drank a glass of cool frothy milk.


    او یک لیوان شیر کف دار خنک نوشید.

  • fresh/dried/powdered milk


    شیر تازه/خشک/خشک


  • آیا در چای خود شیر می خورید؟

  • milk products (= butter cheese etc.)


    محصولات شیر ​​(= کره، پنیر و غیره)

  • milk production/prices


    تولید / قیمت شیر

  • I am allergic to cow's milk.


    من به شیر گاو حساسیت دارم.

  • full-fat/semi-skimmed/skimmed milk (= milk with none/some/most of the fat removed)


    شیر پرچرب/نیمه بدون چربی/شیر بدون چربی (= شیری که هیچکدام/بعضی/بیشتر چربی حذف نشده است)

  • Shall I get skim milk or 2%?


    شیر بدون چربی بگیرم یا 2 درصد؟


  • شیر مادر

  • Mammals rely on mother's milk for nutrition and immune protection.


    پستانداران برای تغذیه و محافظت از سیستم ایمنی به شیر مادر متکی هستند.

  • She expressed some milk so her husband could do the night feeding.


    او مقداری شیر دوشید تا شوهرش بتواند شیردهی شبانه را انجام دهد.

  • The recipe uses fresh coconut milk and lime juice.


    در این دستور غذا از شیر نارگیل تازه و آبلیمو استفاده شده است.

  • Can I have oat milk in my coffee please?


    آیا می توانم شیر جو را در قهوه ام بخورم، لطفا؟

  • Vegans can substitute soy milk and dairy-free butter.


    وگان ها می توانند شیر سویا و کره بدون لبنیات را جایگزین کنند.

  • Serve with a glass of sweet creamy almond milk.


    با یک لیوان شیر بادام شیرین و خامه ای سرو کنید.

  • As the saying goes—it's no use crying over spilt milk.


    به قول معروف، گریه کردن برای شیر ریخته شده فایده ای ندارد.

  • He dreamed of emigrating to Canada—the land of milk and honey.


    او رویای مهاجرت به کانادا - سرزمین شیر و عسل - را در سر می پروراند.

  • Don't drink the milk—it's off.


    شیر را ننوشید - خاموش است.

  • Dried milk keeps better than fluid milk.


    شیر خشک بهتر از شیر مایع نگه می دارد.

  • The milk has gone off/​turned sour.


    شیر رفت/ترش شد.

  • They've stopped delivering milk in our area.


    آنها تحویل شیر را در منطقه ما متوقف کرده اند.

  • a calcium-fortified milk which provides more calcium than regular milk


    شیر غنی شده با کلسیم که کلسیم بیشتری نسبت به شیر معمولی دارد

  • Dairy cows produce more milk when listening to music.


    گاوهای شیری هنگام گوش دادن به موسیقی شیر بیشتری تولید می کنند.

  • Why is there no milk in the fridge?


    چرا شیر در یخچال نیست؟

  • a glass/carton of milk


    یک لیوان / کارتن شیر

  • cow's/goat's milk


    شیر گاو/بز

  • skimmed/pasteurized milk


    شیر بدون چربی/پاستوریزه


  • یک بطری شیر

  • Breast/Mother's milk is the best nourishment for a baby.


    شیر مادر/ شیر مادر بهترین غذای کودک است.

synonyms - مترادف

  • کرم رنگ

  • buttermilk


    اب دوغ


  • فرمول


  • شیر کامل


  • شیر خام

  • skim milk


    شیر بدون چربی

  • half-and-half


    نصف نصف

  • homogenized milk


    شیر هموژنیزه

  • pasteurized milk


    شیر پاستوریزه

  • powdered milk


    شیرخشک

  • condensed milk


    شیر تغلیظ شده

  • evaporated milk


    شیر تبخیر شده

  • moo juice


    آب مو


  • آب گاو


  • شیر کاکائو

antonyms - متضاد
  • hoard


    احتکار


  • صرفه جویی


  • تنها گذاشتن


  • دادن


  • افزایش دادن

  • augment


    تقویت کردن


  • جایگزین کردن

  • renew


    تجدید

  • swell


    متورم شدن


  • بسط دادن


  • بالا بردن


  • افزایش دهد

  • add


    اضافه کردن


  • رشد


  • توسعه دهد


  • پر کردن


  • توسعه دادن، گسترش


  • تقویت


  • ايجاد كردن

  • replenish


    گام بردارید


  • اضافه کردن به


لغت پیشنهادی

mind

لغت پیشنهادی

quads

لغت پیشنهادی

lex