alteration

base info - اطلاعات اولیه

alteration - تغییر

noun - اسم

/ˌɔːltəˈreɪʃn/

UK :

/ˌɔːltəˈreɪʃn/

US :

family - خانواده
alter
تغییر دهید
google image
نتیجه جستجوی لغت [alteration] در گوگل
description - توضیح

  • یک تغییر کوچک که باعث می شود کسی یا چیزی کمی متفاوت باشد، یا روند این تغییر


  • تغییر، معمولاً تغییر جزئی، در ظاهر، شخصیت یا ساختار چیزی


  • تغییر یا تغییراتی که در اندازه یا شکل یک تکه لباس ایجاد می‌شود تا مناسب‌تر باشد


  • فرآیند تغییر چیزی


  • تغییر در ظاهر، شخصیت یا ساختار چیزی

  • As from the effective date shown on your attached policy schedule the following alteration applies to the wording of your policy.


    از تاریخ لازم‌الاجرا شدن که در جدول خط‌مشی پیوست شما نشان داده شده است، تغییرات زیر در متن خط‌مشی شما اعمال می‌شود.

  • I've sent the suit to a tailor for alterations.


    من کت و شلوار را برای تغییر به یک خیاط فرستادم.

  • The general interior layout is magnificent, but later alterations have made the decoration of a lower standard.


    چیدمان کلی داخلی با شکوه است، اما تغییرات بعدی باعث شده است که دکوراسیون از استاندارد پایین تری برخوردار باشد.

  • I can wear an old suit with a little alteration so it will be more reasonable.


    من می توانم با کمی تغییر یک کت و شلوار قدیمی بپوشم تا منطقی تر باشد.

  • The government is only cautiously expanding the limited free-market alterations of its socialist economy begun four years ago.


    دولت فقط با احتیاط در حال گسترش تغییرات محدود بازار آزاد در اقتصاد سوسیالیستی خود است که از چهار سال پیش آغاز شده بود.

  • Your essay looks fine -- I've suggested one or two minor alterations here and there in the margin.


    مقاله شما خوب به نظر می رسد -- من یک یا دو تغییر جزئی را اینجا و آنجا در حاشیه پیشنهاد کرده ام.

  • Your 90 2.5 petrol will run perfectly on lead free petrol with no alteration.


    بنزین 90 2.5 شما کاملاً با بنزین بدون سرب و بدون تغییر کار می کند.

  • All patient areas require alteration, decoration and cleaning from time to time.


    همه مناطق بیمار نیاز به تغییر، تزئین و تمیز کردن هر از گاهی دارند.

  • Max walked past her without acknowledging her presence by the slightest alteration in his expression.


    مکس از کنارش گذشت، بدون اینکه با کوچکترین تغییری در قیافه اش حضور او را تایید کند.

  • We're having some alterations made to our house.


    ما در حال انجام تغییراتی در خانه خود هستیم.

  • She noticed the alteration in his looks and manner.


    او متوجه تغییر در قیافه و رفتار او شد.

example - مثال
  • major/minor alterations


    تغییرات عمده / جزئی

  • They are making some alterations to the house.


    آنها در حال ایجاد تغییراتی در خانه هستند.

  • an alteration in the baby’s heartbeat


    تغییر در ضربان قلب نوزاد

  • The dress will not need much alteration.


    لباس نیاز به تغییر زیادی نخواهد داشت.

  • We will have to make a slight alteration to the plans.


    ما باید یک تغییر جزئی در برنامه ها ایجاد کنیم.

  • There will be no alteration in corporation tax.


    هیچ تغییری در مالیات شرکت ها وجود نخواهد داشت.

  • Several police officers are being questioned about the alteration of the documents.


    چندین افسر پلیس در مورد تغییر اسناد بازجویی می شوند.

  • The house needed extensive alterations when we moved in.


    وقتی ما به خانه رفتیم، خانه نیاز به تغییرات گسترده ای داشت.

  • Some alterations to our original plans might be necessary.


    ممکن است برخی تغییرات در برنامه های اصلی ما ضروری باشد.

  • She's getting some alterations done to her dress.


    او در حال انجام برخی تغییرات در لباس خود است.

  • The landscape has undergone considerable alteration.


    منظره دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است.

  • If you have made any alterations since you last saved the document a warning message will appear.


    اگر از آخرین باری که سند را ذخیره کرده اید، تغییری ایجاد کرده اید، یک پیام هشدار ظاهر می شود.

  • The report's recommendations should be adopted without major alteration.


    توصیه‌های گزارش باید بدون تغییر عمده اتخاذ شوند.

synonyms - مترادف

  • تغییر دادن

  • modification


    تغییر


  • دگرگونی

  • revision


    تجدید نظر


  • تبدیل

  • conversion


    تنظیم


  • دگردیسی

  • metamorphosis


    تغییر مکان


  • انطباق

  • adaptation


    اصلاحیه

  • amendment


    تعویض


  • نوسازی

  • revamping


    دوباره کاری کردن

  • reworking


    اصلاحات

  • reformation


    تغییر شکل

  • transfiguration


    بازسازی

  • reconstruction


    تصحیح

  • correction


    تغییر شکل دادن

  • transmogrification


    جهش

  • mutation


    تنظیم مجدد

  • rearrangement


    بازسازی انگلستان

  • remodellingUK


    بازسازی ایالات متحده

  • transmutation


    مد کردن

  • remodelingUS


    سازماندهی مجدد انگلستان

  • refashioning


    سازماندهی مجدد ایالات متحده

  • reorganisationUK


    انجام مجدد

  • reorganizationUS


  • remaking


  • recasting


  • reshaping


  • redoing


antonyms - متضاد
  • fixation


    تثبیت

  • stabilisationUK


    ثبات انگلستان

  • stabilizationUS


    تثبیت ایالات متحده

  • preservation


    حفظ


  • توافق

  • sameness


    یکسانی

  • stagnation


    رکود

  • hang-up


    قطع کردن

  • preoccupation


    مشغله


  • مجتمع

  • addiction


    اعتیاد

  • obsession


    وسواس


  • چیز

  • mania


    شیدایی

  • fetish


    طلسم

  • infatuation


    شیفتگی

  • neurosis


    اختلال روانی

  • compulsion


    اجبار

  • yen


    ین

  • craze


    جنون

  • monomania


    مونومانیا

  • rage


    خشم

  • obsession with


    وسواس با

  • bug


    حشره

  • fad


    مد زودگذر

  • mania for


    شیدایی برای

  • preoccupation with


    مشغله با


  • دید تونلی

  • worsening


    بدتر شدن

لغت پیشنهادی

pan

لغت پیشنهادی

antitrust

لغت پیشنهادی

thieves