authorization
authorization - مجوز
noun - اسم
UK :
US :
اقتدارگرا
اقتدارگرایی
معتبر
غیرمجاز
اجازه دهد
مقتدرانه
official permission to do something or the document giving this permission
اجازه رسمی برای انجام کاری یا سندی که این اجازه را می دهد
official permission for something to happen or the act of giving someone official permission to do something
اجازه رسمی برای اتفاق یا عملی که به کسی اجازه رسمی برای انجام کاری داده شود
official permission for something to happen or the action of giving someone official permission for something
اجازه رسمی برای اتفاق یا عمل اجازه رسمی به کسی برای چیزی
یک سند رسمی که نشان می دهد شخصی اجازه انجام کاری را دارد
قبل از اینکه بتوانم چکی به ارزش بیش از پنجاه پوند بپذیرم، باید از بانک شما مجوز دریافت کنم.
Sales have been regulated since 1906, when merchants were required to get authorization from the mayor to liquidate their inventories.
فروش از سال 1906 تنظیم شده است، زمانی که بازرگانان ملزم به دریافت مجوز از شهردار برای انحلال موجودی های خود بودند.
سنا یک روز بعد مجوز خود را تمدید کرد.
Unlike applications for interception in other criminal cases there was no procedure for judicial authorization in the case of security applications.
برخلاف درخواستهای شنود در سایر پروندههای کیفری، هیچ رویهای برای مجوز قضایی در مورد درخواستهای امنیتی وجود نداشت.
But there is no identifiable general principle determining which acts of government require positive legal authorization in order to be lawful.
اما هیچ اصل کلی قابل شناسایی وجود ندارد که تعیین کند کدام اعمال دولت برای قانونی بودن نیاز به مجوز قانونی مثبت دارند.
It also calls for a simplified system of authorization, with industrial licensing being concentrated in a single agency.
همچنین خواستار یک سیستم ساده مجوز است که مجوزهای صنعتی در یک آژانس واحد متمرکز شود.
As a result of growing world tensions, the army requested authorization to establish another base at Battery Cove.
در نتیجه تنشهای جهانی فزاینده، ارتش درخواست مجوز برای ایجاد پایگاه دیگری در Battery Cove کرد.
شرکت باید مجوز کتبی از مشتری دریافت کند.
The Big Board found that Mr Kleid effected unauthorized, unsuitable and excessive transactions and exercised discretion without written authorization.
هیئت بزرگ دریافت که آقای کلاید معاملات غیرمجاز، نامناسب و بیش از حد انجام داده و بدون مجوز کتبی از صلاحدید خود استفاده کرده است.
شما نمی توانید بدون مجوز وارد منطقه امنیتی شوید.
چه کسی مجوز انتشار داده ها را داده است؟
آیا می توانم مجوز شما را ببینم؟
او باید مجوزی را برای توقف پرداخت امضا می کرد.
او درخواست مجوز برای بازدید از سایت خود را داشت.
تغییر طرح نیاز به مجوز از وزیر دارد.
دولت احتمالاً تحت این شرایط مجوز را رد خواهد کرد.
They secured congressional authorization for a new hydro-electric dam.
آنها مجوز کنگره برای یک سد برق آبی جدید را دریافت کردند.
ما نمی توانیم بدون مجوز صریح هیئت مدیره اقدام کنیم.
شما نیاز به مجوز قبلی از بانک خود دارید.
او مجوز شروع کار در این پروژه را داده بود.
دفاع او این بود که با مجوز کلی رئیس جمهور عمل کرده است.
The department is responsible for the authorization of spending.
این بخش مسئول مجوز هزینه است.
این دستور در واقع یک مجوز برای برنامه ریزی یک کودتا بود.
سوابق پزشکی را نمی توان بدون مجوز از بیمار فاش کرد.
مجوز فروش سهام خیلی دیر رسید.
Human Resources must obtain specific authorization from the Executive Director before any candidate can be rehired or transferred.
منابع انسانی قبل از اینکه هر نامزدی بتواند مجدداً استخدام یا منتقل شود باید مجوز خاصی را از مدیر اجرایی دریافت کند.
give/grant/provide authorization
دادن/اعطا/ارائه مجوز
Union members have an authorization to strike if a deal cannot be reached over the contract dispute.
اعضای اتحادیه مجاز به اعتصاب در صورت عدم امکان توافق بر سر اختلاف قرارداد هستند.
شرکتهای تور هوایی ملزم به دریافت مجوز از FAA برای فعالیت خواهند بود.
ترک کردن
اجازه
licence
مجوز
تحریم
consent
رضایت
warrant
حکم
تصویب
قدرت
clearance
ترخیص کالا از گمرک
درست
توافق
موافقت
assent
معافیت
dispensation
تایید
endorsement
پذیرش - پذیرفته شدن
acceptance
اعتبارسنجی
accreditation
موافقت رسمی
acquiescence
برکت
approbation
چراغ سبز
blessing
بینظیر
دستور
imprimatur
توانایی
کمک هزینه
mandate
کمیسیون
هیئت نمایندگی
توانمندسازی
allowance
concurrence
delegation
empowerment
prohibition
ممنوعیت
interdiction
امتناع
proscription
رد
refusal
مخالفت
disapproval
طرد شدن
وتو
rejection
انکار
veto
ممنوع کردن
denial
محدودیت
اختلاف نظر
عدم اجازه
disagreement
دستور
disallowance
تحریم
injunction
تحریم کردن
embargo
منع
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
boycott
غیرقانونی کردن
prohibiting
سانسور
restraint
منع کردن
outlawing
سرکوب
censorship
امر کردن
banning
توقف
barring
proscribing
interdicting
suppression
constraint
forbidding
enjoining
stoppage
interdict