brass
brass - برنجی
noun - اسم
UK :
US :
یک فلز بسیار سخت زرد روشن که مخلوطی از مس و روی است
آلات موسیقی که از فلز ساخته شده اند، مانند ترومپت و ترومبون
افرادی در یک ارکستر یا گروهی که آلات موسیقی ساخته شده از فلز را می نوازند
یک شی ساخته شده از برنج، معمولاً با طرحی برش خورده، یا چند شیء برنجی
پول
the top managers in an organization
مدیران ارشد یک سازمان
یک فلز زرد روشن ساخته شده از مس و روی
گروهی از سازهای برنجی یا نوازندگان در یک گروه موسیقی یا ارکستر
یک تکه برنج نازک روی زمین یا دیوار یک کلیسا با یک عکس یا نوشته بریده شده در آن
اعتماد به نفس کامل و عدم ترس
(از آلات موسیقی) از فلز ساخته شده و با دمیدن نواخته می شود
افسران عالی رتبه در یک سازمان، به ویژه. نظامی
high-ranking officers in an organization esp. the military
(از آلات موسیقی) ساخته شده از لوله ای فلزی که به شکل خاصی خم شده و با دمیدن نواخته می شود
→ برنج بالا
→ top brass
یک تخت برنجی
ظروف مسی و اتصالات برنجی تحت این شرایط به سرعت مورد حمله قرار می گیرند.
این الماس های برنجی سنگین روی پنجره من است، توری های امنیتی. چه زمانی آنها را آنجا گذاشتم؟
تزئینات فلزی روی اصطبل لیری مانند برنج مذاب می درخشید.
شماره روی پلاک دیوار برنجی صیقلی را چک کرد و فهمید که رسیده است.
بادی چوبی را فقط می توان برای دو برابر کردن نت هایی که قبلاً در برنج وجود دارد استفاده کرد.
گلگیر برنجی را بلند کردم و مشغول کشیدن کاشی های سبز خام با دست شدم.
آویزهای زنگ ویکتوریایی به طور سنتی با اتصالات انتهایی برنجی تکمیل می شد.
solid brass fittings/door handles
اتصالات برنجی جامد / دستگیره در
a brass plate (= a sign outside a building giving the name and profession of the person who works there)
یک بشقاب برنجی (= علامتی در بیرون ساختمان که نام و شغل شخصی را که در آنجا کار می کند نشان می دهد)
برنج را تمیز/صیقل دادن
شمعدان های ساخته شده از برنج جامد
موسیقی برای پیانو، زهی و برنج
بخش برنج ارکستر
a memorial brass
یک برنج یادبود
او در اینجا راهپیمایی کرد، جسورانه مانند برنج، و خواستار افزایش حقوق شد.
من فکر نمی کردم او گردن برنجی برای این کار داشته باشد.
تیم پیست در فضای باز دختران هفت بار حلقه برنجی را تصاحب کرده است.
دستگیره درها از برنج ساخته شده بود.
به نظر من صدای برنج در این ضبط خیلی بلند است.
این کلیسا دارای چندین برنج زیبای قرون وسطایی است.
من نمی دانم او چگونه توانایی انجام این کار را دارد.
ترومپت و ترومبون سازهای برنجی هستند.
او در بخش برنج ارکستر می نوازد.
brass lamps
لامپ های برنجی
brass door handles
دستگیره درب برنجی
مقامات پنتاگون با این طرح همراهی کردند، اما از آن راضی نبودند.
گونه
audacity
گستاخی
effrontery
وقاحت
عصب
brazenness
صفرا
gall
فرض
presumption
chutzpah
chutzpah
شجاعت
temerity
خودپسندی
cheekiness
درستی
presumptuousness
صورت
impudence
سس
pertness
پوسته
تند بودن
brashness
جسارت
insolence
بی ادبی
impertinence
عصبی بودن
برنجی
crust
چتزپا
sauciness
اعتماد به نفس
audaciousness
اذعان
boldness
تکانشگری
rudeness
nerviness
brassiness
chutzpa
assertiveness
impulsiveness
self-confidence
bashfulness
خجالت کشیدن
carefulness
دقت
caution
احتیاط
circumspection
شک
فروتنی
humility
آداب
manners
نرمی
meekness
ادب
modesty
واقعیت
politeness
خجالتی بودن
prudence
ترسو بودن
توجه
shyness
ترس
timidity
اهميت دادن
بزدلی
ذخیره
حقیقت
cowardice
بی ادعایی
reserve
بی تکلفی
حسن نیت
جوانمردی
unassumingness
مدنیت
unpretentiousness
بخشندگی
courtesy
متفکر بودن
gentility
مهربانی
civility
ملاحظه کاری
graciousness
thoughtfulness
genteelness
considerateness
