breakthrough
breakthrough - پیشرفت
noun - اسم
UK :
US :
an important new discovery in something you are studying, especially one made after trying for a long time
یک کشف جدید مهم در مورد چیزی که در حال مطالعه آن هستید، به خصوص کشفی که پس از تلاش طولانی انجام شده است
یک کشف یا رویداد مهم که به بهبود وضعیت یا ارائه پاسخ به یک مشکل کمک می کند
very important in the progress or development of something or someone because of solving a big problem or making a big improvement
در پیشرفت یا پیشرفت چیزی یا کسی، به دلیل حل یک مشکل بزرگ یا ایجاد یک پیشرفت بزرگ، بسیار مهم است
یک کشف یا پیشرفت مهم که به حل یک مشکل کمک می کند
However elements on both sides oppose further compromise, and on Monday there was little optimism about a breakthrough.
با این حال، عناصر هر دو طرف مخالف مصالحه بیشتر هستند و در روز دوشنبه خوشبینی کمی در مورد پیشرفت وجود داشت.
این تکنیک به عنوان یک پیشرفت در زمینه پزشکی از راه دور توصیف می شود.
The announcement was widely hailed in the media as a breakthrough, but the extent of the restrictions was not specified.
این اعلامیه به طور گسترده در رسانه ها به عنوان یک پیشرفت مورد استقبال قرار گرفت، اما میزان محدودیت ها مشخص نشد.
Each at the cutting edge of possibility within its own historical context each a breakthrough in the standards of its day.
هر کدام در لبههای احتمالی در بافت تاریخی خود قرار دارند و هرکدام پیشرفتی در استانداردهای روز خود هستند.
مذاکره کنندگان در سخت ترین موضوع امنیت شغلی پیشرفت کرده اند.
دانشمندان مرک در حال نزدیک شدن به پیشرفت در زمینه دارویی جدید برای درمان HIV بودند.
یک پیشرفت مهم در جستجوی انرژی هسته ای ایمن صورت گرفته است.
این یک پیشرفت مهم بود که تأثیر زیادی بر جامعه علمی داشت.
دانشمندان مدعی پیشرفت بزرگ در درمان ایدز هستند.
با این حال، موفقیت واقعی برای پلی اتیلن از یک حادثه دیگر حاصل شد.
موفقیت یک مرد اغلب انطباق بی اهمیت دیگری است.
This made possible the breakthrough which facilitated such massive installations as the one at the Niagara Falls.
این امر پیشرفتی را ممکن کرد که تأسیسات عظیمی مانند آبشار نیاگارا را تسهیل کرد.
من تصور می کردم که کل جنگل ها با این پیشرفت در امان باشند.
این موفقیت به جای اینکه مرا با وجد یا شادی پر کند، ترس بر من چیره شد.
ایجاد/دستیابی به یک پیشرفت
a significant breakthrough in negotiations
یک پیشرفت چشمگیر در مذاکرات
یک پیشرفت بزرگ در تحقیقات سرطان
قرارداد جدید نشان دهنده یک پیشرفت بزرگ برای این شرکت است.
ما به یک پیشرفت واقعی در جستجوی صلح دست یافته ایم.
a significant breakthrough in computer design
یک پیشرفت قابل توجه در طراحی کامپیوتر
آخرین پیشرفت در بیوتکنولوژی
دانشمندان امیدوارند که در جستجوی درمانی برای سرطان به موفقیت دست یابند.
یک پیشرفت بزرگ در مذاکرات به دست آمده است.
این مقاله تأثیر کشف موفقیت آمیز آنها در ساختار DNA را شرح داد.
این کمک مالی پروژه های نوآورانه ای را تأمین می کند که ممکن است منجر به پیشرفت های چشمگیر در مراقبت های بهداشتی شود.
دوربین پولاروید یک پیشرفت تکنولوژیکی بود.
توسعه تصاویر دیجیتال یک پیشرفت در فناوری کامپیوتر بود.
بالاخره یک پیشرفت در مذاکرات حاصل شد.
a major/real/significant breakthrough
یک پیشرفت بزرگ/واقعی/مهم
توسعه
advancement
پیشرفت
پیش رفتن
بهبود
پیشروی
headway
افزایش
enhancement
نوآوری
innovation
اصلاح
refinement
کسب کردن
تقویت
boost
جهش
leap
اختراع
invention
بالا آمدن
یافته
پیدا کردن
انقلاب
کشف
افزایش دادن
موفقیت
پیاده روی
hike
قدم به جلو
جهش به جلو
leap forward
جهش کوانتومی
quantum leap
ایده ی جدید
leap forwards
در مسیر درست قدم بردارید
چرخش رویدادها
ایجاد
تدبیر
معجون
contrivance
concoction
setback
عقب گرد
کاهش می یابد
نزول کردن
ضرر - زیان
عقب نشینی کن
step backward
به عقب برگرد
hitch
تکان دادن
بررسی
glitch
قطعی
upset
ناراحت
reverse
معکوس
فوت کردن، دمیدن
disappointment
ناامیدی
reversal
واژگونی
تاخیر انداختن
در زدن
موضوع
misfortune
بد شانسی
مسئله
complication
عوارض
mishap
بدبختی
whammy
غمگین
hindrance
مانع
obstruction
انسداد
شکست
دشواری
impediment
رد کردن
rebuff
سکسکه
hiccup
فویل
foil
آزاردهنده
bummer
