outlook
outlook - چشم انداز
noun - اسم
UK :
US :
نگرش کلی شما به زندگی و دنیا
آنچه انتظار می رود در آینده رخ دهد
نمایی از یک مکان خاص
روشی که انتظار می رود همه چیز در آینده توسعه یابد
وضعیت احتمالی آینده
نحوه درک و تفکر یک شخص در مورد چیزی
آنچه می توانید از یک مکان خاص ببینید
نگرش یا طرز تفکر عمومی یک فرد در مورد چیزی
the way a particular situation is expected to develop in the future for example whether it will get better or worse
روشی که انتظار می رود یک وضعیت خاص در آینده توسعه یابد، برای مثال، اینکه آیا بهتر یا بدتر می شود
نگرش یک شخص یا سازمان در رابطه با یک موقعیت خاص
با فرض تصویب این کنگره، دیدگاه دفاعی به طور اساسی تغییر خواهد کرد.
بعد از یک تعطیلات خوب، دیدگاهی کاملا متفاوت خواهید داشت.
نگاه او به زندگی عمدتاً نتیجه تحصیلات سخت او است.
Partly due to its history and partly to temperament, the Home Office is conservative procedurally and cautious in outlook.
تا حدودی به دلیل سابقه و تا حدودی خلق و خوی، وزارت کشور از نظر رویه ای محافظه کارانه و در چشم انداز محتاطانه عمل می کند.
Because attention was focused on customers and their changing demands, the organisation became dynamic in outlook.
از آنجایی که توجه بر مشتریان و تقاضاهای در حال تغییر آنها متمرکز بود، سازمان از نظر چشم انداز پویا شد.
چشم انداز منفی این شرکت هواپیمایی تعجب آور نبود.
Village life and the peasant outlook were conditioned by the administrative arrangements adopted at Emancipation.
زندگی روستایی و دیدگاه دهقانی مشروط به ترتیبات اداری اتخاذ شده در رهایی بود.
هر وقت استوارت نشانه هایی از رد این دیدگاه را نشان می داد، جو عصبانی می شد.
Consumers continue to be pessimistic about the outlook over the next six months, the Conference Board said.
هیئت کنفرانس گفت که مصرف کنندگان همچنان نسبت به چشم انداز شش ماه آینده بدبین هستند.
دنگ با خوش بینانه پاسخ داد که چشم انداز هنوز روشن است.
كشاورزان در ديدگاه خود ولايتي بودند.
سفر دیدگاه شما را گسترش می دهد.
a/an positive/optimistic outlook
یک چشم انداز مثبت/خوشبینانه
a bleak/gloomy/pessimistic outlook
نگرش تیره/ تاریک/ بدبینانه
او نگاه عملی به زندگی داشت.
آنها برای سنت ارزش قائل هستند و اساساً از نظر دیدگاه محافظه کار هستند.
چشم انداز اقتصادی کشور
چشم انداز مشاغل تیره و تار است.
چشم انداز (= هوای احتمالی) آخر هفته خشک و آفتابی است.
خانه چشم انداز دلپذیری به دره دارد.
از دست دادن شغلش کل دیدگاه او را نسبت به زندگی تغییر داد.
او در نگاه نسبتا محتاط است.
افرادی با دیدگاه های مذهبی کاملاً متفاوت
علایق و دیدگاه های آنها بسیار متفاوت است.
ما باید نسبت به ارزش ها و دیدگاه های دیگران حساس باشیم.
این دارو چشم انداز بلندمدت مبتلایان به میگرن را بهبود می بخشد.
چشم انداز افرادی که از حقوق بازنشستگی دولتی استفاده می کنند، بد است.
چشم انداز روشن تر برای اقتصاد
چشم انداز اقتصاد تاریک است.
چشم انداز امروز ابتدا ابری و خشک است و بعداً رگبار خواهد بود.
او دیدگاه نسبتاً مثبتی به زندگی دارد.
از بالای برج، چشم انداز شهر خیره کننده بود.
چشم انداز اقتصادی خوب است.
او نگاه مثبتی به زندگی دارد.
اگر دورنمای تورمی بدتر شود، بانک مرکزی از اقدام دریغ نخواهد کرد.
the economic/financial/trading outlook
چشم انداز اقتصادی / مالی / تجاری
the long-term/short-term/medium-term outlook
چشم انداز بلند مدت / کوتاه مدت / میان مدت
a gloomy/uncertain/positive outlook
یک چشم انداز تاریک / نامطمئن / مثبت
Economic growth has slowed considerably as and soaring energy prices continue to cloud the outlook for the world economy.
رشد اقتصادی به طور قابل توجهی کاهش یافته است زیرا افزایش قیمت انرژی همچنان چشم انداز اقتصاد جهانی را مختل می کند.
چشم انداز اقتصادی امسال همچنان نامشخص است.
Canadian investors are gauging the Fed's outlook on rates as an early indication of whether the Bank of Canada can drop its key rate again.
سرمایه گذاران کانادایی چشم انداز فدرال رزرو در مورد نرخ ها را به عنوان نشانه ای اولیه از اینکه آیا بانک کانادا می تواند دوباره نرخ اصلی خود را کاهش دهد، ارزیابی می کنند.
چشم انداز
viewpoint
نظر
زاویه
مایل
slant
نگرش
طرز فکر
موقعیت
mindset
دیدگاه
حالت
standpoint
رویکرد
stance
احساس؛ عقیده؛ گمان
ادراک
ارزیابی
توجه
وضع
برآورد کردن
disposition
تفسیر
estimation
متقاعد کردن
فلسفه
احساسات
گرفتن
persuasion
فكر كردن
دریافت، آبستنی
sentiment
احساس
تمایل
قضاوت انگلستان
conception
قضاوت ایالات متحده
inclination
judgementUK
judgmentUS
indifference
بی تفاوتی
گذشته
thoughtlessness
بی فکری
heedlessness
بی توجهی
carelessness
سهل انگاری - بی دقتی
neglect