sour

base info - اطلاعات اولیه

sour - ترش

adjective - صفت

/ˈsaʊər/

UK :

/ˈsaʊə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sour] در گوگل
description - توضیح

  • داشتن طعم اسیدی تند، مانند طعم لیمو یا میوه ای که آماده مصرف نیست

  • milk or other food that is sour is not fresh and has a bad taste


    شیر یا غذای دیگری که ترش است تازه نیست و بد مزه است

  • unfriendly or looking bad-tempered


    غیر دوستانه یا بدخلق به نظر می رسند

  • if a relationship or plan turns or goes sour, it becomes less enjoyable, pleasant, or satisfactory


    اگر یک رابطه یا برنامه تغییر کند یا خراب شود، کمتر لذت بخش، خوشایند یا رضایت بخش می شود

  • if a relationship or someone’s attitude sours, or if something sours it it becomes unfriendly or unfavourable


    اگر یک رابطه یا نگرش کسی تیره شود، یا اگر چیزی آن را تیره کند، غیر دوستانه یا نامطلوب می شود

  • if milk sours, or if something sours it it begins to have an unpleasant sharp taste


    اگر شیر ترش شود، یا اگر چیزی آن را ترش کند، طعم تند و ناخوشایندی پیدا می کند

  • having a sharp sometimes unpleasant, taste or smell like a lemon and not sweet


    دارای طعم یا بوی تند، گاهی ناخوشایند، مانند لیمو، و نه شیرین

  • unfriendly or easily annoyed


    غیر دوستانه یا به راحتی اذیت می شوند


  • ترش شدن یا ترش کردن چیزی

  • to (cause to) become unpleasant or unfriendly


    ناخوشایند یا غیر دوستانه (باعث) شدن


  • نوشیدنی ساخته شده از الکل قوی، لیمو یا آب لیمو، شکر و یخ

  • (esp. of food) having a sharp taste


    (مخصوص غذا) مزه تند دارد

  • unfriendly or unpleasant in manner or attitude


    رفتار یا نگرش غیر دوستانه یا ناخوشایند

  • to become sour


    ترش شدن

  • to become bad or unpleasant, or cause someone to feel bad or unhappy


    بد یا ناخوشایند شدن یا ایجاد احساس بد یا ناراحتی در کسی


  • کمتر خوشایند، دوستانه یا موفق شدن، یا باعث می شود که کمتر خوشایند شوند

  • no longer successful or pleasant


    دیگر موفق یا خوشایند نیست

  • to fail or become unpleasant


    شکست خوردن یا ناخوشایند شدن

  • The vision of bedsit freedom would soon turn sour.


    چشم انداز آزادی در بستر به زودی ترش می شود.

  • The milk smells a little sour.


    شیر کمی بوی ترش می دهد.

  • These cherries are really sour.


    این آلبالوها واقعا ترش هستند.

  • In 1993, a wage garnishment was filed against him stemming from a diamond sale gone sour.


    در سال 1993، یک ضمانت حقوقی علیه او تشکیل شد که ناشی از فروش الماس ترش بود.

  • What is sour comes from pretending to be what we are not.


    آنچه ترش است از تظاهر به آنچه نیستیم ناشی می شود.

  • She always had the same sour expression.


    او همیشه همان حالت ترش را داشت.

  • The minute the sour flavor exploded in his mouth slivers of intense pain filled his head.


    لحظه ای که طعم ترش در دهانش ترکید، تکه هایی از درد شدید سرش را پر کرد.

  • Kvass is a mild beer that is sometimes used in Russian cooking for its sour flavor.


    کواس آبجوی ملایمی است که گاهی در آشپزی روسی به دلیل طعم ترش استفاده می شود.

  • I smelt the sour odour of sweaty robes and noticed a brazier of gleaming charcoal had been rolled in.


    بوی ترش جامه های عرق کرده را استشمام کردم و متوجه شدم منقلی از زغال براق در آن غلتیده شده است.

  • Too often relationships go sour or become impoverished through lack of attention.


    خیلی اوقات روابط به دلیل عدم توجه ضعیف می شوند یا ضعیف می شوند.

  • Soon he would smell the first sour tang of winter on the sea breezes.


    به زودی او اولین تانگ ترش زمستان را در نسیم دریا بویید.

  • The wine was so sour that I couldn't drink it.


    شراب آنقدر ترش بود که نتوانستم آن را بنوشم.

  • In these temperatures, milk goes sour very quickly.


    در این دماها شیر خیلی زود ترش می شود.

example - مثال
  • sour apples


    سیب ترش

  • a sour flavour


    طعم ترش

  • to turn/go sour


    ترش کردن/ترش رفتن

  • a sour smell


    بوی ترش

  • She was a sour and disillusioned woman.


    او زنی ترش و سرخورده بود.

  • a sour face


    صورت ترش

  • The meeting ended on a sour note with several people walking out.


    این جلسه در حالی پایان یافت که چند نفر از آن خارج شدند.

  • The whole experience has really left a sour taste in my mouth.


    تمام این تجربه واقعاً طعم ترش را در دهان من گذاشته است.

  • Their relationship soon went sour.


    رابطه آنها خیلی زود تیره شد.

  • He said he didn't want the job anyway but that's just sour grapes.


    او گفت به هر حال این کار را نمی‌خواهد، اما این فقط انگور ترش است.

  • the pungent smell of burning rubber


    بوی تند لاستیک سوخته

  • Too much pulp produces a sour wine.


    خمیر زیاد باعث تولید شراب ترش می شود.

  • acrid smoke from burning tyres


    دود تند ناشی از سوختن لاستیک ها

  • The cheese has a distinctively sharp taste.


    پنیر طعم مشخصی تند دارد.

  • The sauce tasted very sour.


    طعم سس خیلی ترش بود.

  • Chinese sweet-and-sour pork


    گوشت خوک ترش و شیرین چینی

  • The milk smelled sour.


    شیر بوی ترش می داد.

  • He smelled a sour whiff on the old man's breath.


    بوی ترش را در نفس پیرمرد حس کرد.

  • She smelled the slightly sour smell of beer on his breath.


    بوی کمی ترش آبجو را در نفس او استشمام کرد.

  • The milk had turned sour.


    شیر ترش شده بود.

  • Their friendship has turned a little sour.


    دوستی آنها کمی تیره شده است.

  • Their relationship quickly turned sour.


    رابطه آنها به سرعت تیره شد.

  • As time went by the marriage turned sour.


    با گذشت زمان، ازدواج تلخ شد.

  • These plums are a bit sour.


    این آلوها کمی ترش هستند.

  • Overnight, it seemed, their relationship had turned sour.


    به نظر می رسید یک شبه رابطه آنها تیره شده بود.

  • She gave me a sour look.


    نگاهی ترش به من انداخت.

  • Hot weather sours milk.


    هوای گرم شیر را ترش می کند.

  • Milk sours in hot weather.


    شیر در هوای گرم ترش می شود.

  • Her whole attitude to life soured as a result of that experience.


    تمام نگرش او به زندگی در نتیجه آن تجربه تیره شد.

  • This incident has soured relations between the two countries.


    این حادثه روابط دو کشور را تیره کرده است.

  • a whisky sour


    یک ویسکی ترش

synonyms - مترادف

  • اسید

  • acidic


    اسیدی


  • تیز

  • tart


    تارت

  • acidulated


    اسیدی شده

  • vinegary


    سرکه

  • acetic


    استیک

  • bitter


    تلخ

  • pungent


    تند

  • acerb


    acerb

  • acidulous


    بوی بسیار ناخوشایند

  • acidy


    گاز گرفتن

  • acrid


    نیش زدن

  • biting


    قرمز

  • stinging


    سوزش

  • acerbic


    هوشمند سازی

  • burning


    ترش کردن

  • smarting


    استوز

  • sourish


    استیت

  • tartish


    قابض

  • acetose


    شور

  • acetous


    سوزاننده

  • astringent


    خشک

  • briny


    سبز

  • caustic


    ترش کرد

  • dry



  • keen


  • piquant


  • salty


  • soured


antonyms - متضاد

  • شیرین

  • sweetened


    شیرین شده

  • saccharine


    ساخارین

  • sacchariferous


    ساخاری

  • sugared


    شکر

  • sugarcoated


    با شکر

  • cloying


    cloying

  • honeyed


    عسل شده

  • nectarous


    شهد آور

  • sickly


    مریض

  • sugary


    قندی

  • syrupy


    شربتی

  • treacly


    خزانه دار

  • candied


    آب نبات

  • candy-coated


    روکش آب نبات

  • sickly-sweet


    مریضی-شیرین

  • sugar-coated


    روکش شکر

  • sweet-flavored


    با طعم شیرین

  • glacé


    گلاسه

  • pleasant


    دلپذیر


  • خوب


  • نوع

  • luscious


    خوش طعم

  • delectable


    savoryUS

  • savoryUS


    savouryUK

  • palatable


    لعاب دار

  • savouryUK


    خوشمزه - لذیذ

  • glazed


    خوش

  • delicious


    لذت بخش

  • pleasing


  • delightful


لغت پیشنهادی

unanswered

لغت پیشنهادی

cultivates

لغت پیشنهادی

considers