play
play - بازی
verb - فعل
UK :
US :
وقتی بچه ها بازی می کنند، کارهایی را انجام می دهند که از آنها لذت می برند، اغلب با افراد دیگر یا با اسباب بازی ها
برای شرکت یا رقابت در یک بازی یا ورزش
برای استفاده از یک قطعه، کارت، شخص و غیره خاص در یک بازی یا ورزش
برای گرفتن یک موقعیت خاص در یک تیم
ضربه زدن به توپ به روشی خاص یا به مکان خاصی در بازی یا ورزش
برای اجرای یک قطعه موسیقی بر روی یک آلت موسیقی
اگر رادیو، سی دی و غیره پخش می شود، یا اگر آن را پخش می کنید، صدا تولید می کند، به خصوص موسیقی
to perform the actions and say the words of a particular character in a theatre performance film etc
برای انجام اعمال و گفتن سخنان یک شخصیت خاص در یک تئاتر، فیلم و غیره
اگر نمایش یا فیلمی در تئاتر خاصی در حال پخش است، در آنجا اجرا یا نمایش داده می شود
اگر بازیگران یک تئاتر بازی می کنند، در آنجا در یک نمایش اجرا می کنند
to behave as if you are a particular kind of person or have a particular feeling or quality even though it is not true
طوری رفتار کنید که انگار نوع خاصی از افراد هستید یا احساس یا کیفیت خاصی دارید، حتی اگر درست نباشد
رفتاری خاص در یک موقعیت، برای رسیدن به نتیجه یا اثری که می خواهید
اگر لبخند روی لب های کسی بازی کند، کمی لبخند می زند
اگر نور با چیزی بازی کند، به آن می تابد و روی آن حرکت می کند
اگر فواره ای بازی کند، آب از آن می آید
داستانی که برای اجرا توسط بازیگران به خصوص در تئاتر نوشته شده است
کارهایی که مردم، به ویژه کودکان، برای سرگرمی و نه برای کار انجام می دهند
تأثیر یا تأثیر چیزی
اعمال افرادی که در حال انجام یک بازی یا ورزش هستند
یک اقدام خاص یا مجموعه ای از اقدامات در طول بازی
اگر در چیزی بازی وجود داشته باشد، شل است و می توان آن را جابجا کرد
if you play the market you buy and sell shares on the stockmarket, especially to make a quick profit rather than as an investment for the future
اگر بازار را بازی می کنید، سهام را در بازار سهام می خرید و می فروشید، به ویژه برای کسب سود سریع و نه به عنوان سرمایه گذاری برای آینده.
استفاده هوشمندانه از قوانین یک سیستم به منظور کسب مزیت
برای داشتن پول اضافی که می توانید برای یک هدف خاص از آن استفاده کنید
موقعیتی که کسی پول را در بازار مالی به خطر می اندازد
اگر یک شرکت در حال بازی باشد، ممکن است در یک تصاحب خریداری شود
وقتی بازی می کنید، به خصوص در دوران کودکی، وقت خود را صرف انجام یک فعالیت لذت بخش و/یا سرگرم کننده می کنید
برای شرکت در یک بازی یا سایر فعالیت های سازماندهی شده
برای رقابت با یک فرد یا تیم در یک بازی
ضربه زدن یا ضربه زدن به توپ در یک بازی
(در بازی با ورق) از بین کارت هایی که در دست دارید، یک کارت انتخاب کنید و روی میز بگذارید
امروز باید در داخل بازی کنید.
زمانی برای کار و زمانی برای بازی وجود دارد.
گروهی از بچه ها در خیابان با توپ بازی می کردند.
من کسی را ندارم که با او بازی کنم!
بیایید یک بازی متفاوت انجام دهیم.
Let's play pirates.
بیایید دزدان دریایی بازی کنیم.
بیایید با دزدان دریایی بازی کنیم!
آنها در حال گاوچران بودن بازی می کردند.
برای بازی فوتبال / کارت
من معمولا با برادرم شطرنج بازی می کنم.
France are playing Wales tomorrow.
فرانسه فردا به مصاف ولز می رود.
آیا تا به حال او را در اسکواش بازی کرده اید؟
او برای کلیولند بازی می کند.
فرانسه روز شنبه به مصاف ولز می رود.
من فوتبال را دوست دارم، اما کسی را ندارم که با او بازی کنم.
Evans played very well.
ایوانز خیلی خوب بازی کرد.
چه کسی در بال بازی می کند؟
من قبلاً هیچ وقت دفاع راست بازی نکرده بودم.
فکر میکنم باید با مت در بال بازی کنیم.
او توپ را بازی کرد و به جلو دوید.
او یک بک هند والی بازی کرد.
او نقش اسقف خود را بازی کرد.
به بازی ACE/a Trump
او خارج از نوبت بازی کرد!
او کنسرتو پیانوی شماره 20 موتسارت را نواخت.
موسیقی به خوبی پخش شده و به زیبایی ضبط شده است.
در دوردست گروهی در حال نواختن بود.
گوشه ای نشست و آرام با گیتارش می نواخت.
او آهنگی را با سازدهنی خود نواخت.
آن قطعه جدید را برای ما پخش کنید.
frolic
شادی
ورزش
caper
کپر
romp
جست و خیز کردن
trifle
چیز جزیی
frisk
دمدمی مزاج
gambol
گامول
اسباب بازی
cavort
کاورت کردن
خوش بگذره
آروم باش
باقی مانده
revel
شادی کردن
amuse oneself
خود را سرگرم کند
dally
دلتنگ
rollick
رولیک
skylark
تالار آسمانی
carouse
چرخ و فلک
entertain oneself
خرچنگ
lark
بازآفرینی
recreate
دلقک
clown
منحرف کردن
disport
ابله
divert
کمانچه
doodle
احمق
fiddle
خراش دادن
fool
شوخی
fribble
پرش
jest