dip
dip - شیب
verb - فعل
UK :
US :
قرار دادن چیزی در مایع و بلند کردن دوباره آن
به سمت پایین حرکت کردن، یا اینکه چیزی به سمت پایین حرکت کند، معمولاً برای مدت کوتاهی
اگر مقدار یا سطح پایین بیاید، معمولاً برای مدت کوتاهی کمتر می شود
اگر زمین یا جاده یا مسیر شیب داشته باشد، به سمت پایین می رود و دوباره بالا می رود
قرار دادن حیوانات در یک ماده شیمیایی که حشرات را روی پوست آنها می کشد
یک شنا سریع
کاهش جزئی در مقدار چیزی
مخلوط غلیظی که می توانید قبل از خوردن غذا در آن فرو کنید
جایی که سطح چیزی ناگهان پایین میآید و دوباره بالا میرود
یک ماده شیمیایی که حشرات گوسفند و سایر حیوانات را از بین می برد
یک فرد احمق
مخفف کتبی دیپلم
پایین تر شدن، اغلب قبل از افزایش دوباره
کاهش مقدار چیزی
قرار دادن چیزی در مایع برای مدت کوتاهی
to put sheep for a short time into a container of liquid containing chemicals that kill harmful insects on the sheep's bodies
قرار دادن گوسفند برای مدت کوتاهی در یک ظرف مایع حاوی مواد شیمیایی که حشرات مضر بدن گوسفند را از بین می برد.
برای پایین آمدن به سطح پایین تر
تا پرتو چراغ های جلوی وسیله نقلیه به سمت پایین باشد
سس سرد و غلیظی که با فرو بردن تکههای سبزیجات یا بیسکویتهای نپخته و غیره در آن میخورید.
مایع مخصوصی که برای تمیز کردن و غیره استفاده می شود.
بخشی از چیزی که در سطح پایین تر است یا حرکتی به سطح پایین تر
زمان کوتاهی که صرف بررسی یک موضوع شده است
قرار دادن چیزی به طور خلاصه در مایع
پایین رفتن به سطح پایین تر؛ کمتر یا کمتر شود
افت کوچک در مقدار یا سطح چیزی
سس غلیظی که می توانید قبل از خوردن کراکر، سبزیجات خام و غیره در آن بریزید.
شیرجه نیز یک شنای سریع است
پایین آمدن به سطح پایین تر، اغلب به مقدار کم یا برای مدت کوتاهی
برای انجام یا درگیر شدن در کاری که در آن تجربه ندارید، بسیار با دقت شروع کنید
مقداری از پول خود را برای چیزی خرج کنید
قلم مو را در رنگ فرو برد.
دست خود را در آن فرو ببرید تا ببینید آب چقدر داغ است.
میوه در شکلات فرو رفته بود.
خورشید در زیر افق فرو رفت.
فروش این سه ماهه از 38.7 میلیون به 33 میلیون کاهش یافته است.
با نزدیک شدن به شهر، جاده ناگهان فرو رفت.
هواپیما بال هایش را فرو برد.
او مجبور شد برای پرداخت هزینه تعمیرات، در جیب خود فرو برود.
تصمیم گرفتیم انگشت پا را وارد بازار بازی های رایانه ای کنیم.
انگشتش را در آب فرو برد
گوجه فرنگی ها را به سرعت در آب جوش فرو کنید.
برس را به آرامی در لاک فرو کرد.
وقتی از در می گذشت سرش را پایین انداخت.
سرش به سمت او فرو رفت.
حمایت به شدت کاهش یافت و به 51 درصد رسید.
جاده به شدت به سمت پایین شهر فرو رفت.
خورشید کم کم از دید دور می شد.
تپه هایی که به آرامی به سمت شرق فرو می روند
زمانی که بیکاری به زیر یک نقطه معین می رسد
ماهی را در خمیر آغشته کنید، سپس آن را در روغن داغ بریزید.
انگشت پایش را در استخر فرو کرد تا ببیند چقدر سرد است.
با پیچیدن به گوشه، جاده به طور ناگهانی فرو می رود.
کاهش قیمت مسکن در سه ماهه اول سال
اگر چراغ های جلوی خود را پایین نیاورید، رانندگان روبرو را خیره خواهید کرد.
شیرجه زدن در دریا/استخر
یک شیب نقره ای
sheep dip
غوطه ور شدن گوسفند
یک شیب در جاده
a sudden dip in temperature
کاهش ناگهانی دما
ما با بررسی منشأ این شهر، سیر خود را به تاریخ محلی آغاز می کنیم.
دوناتش را در قهوه فرو کرد.
immerse
غوطه ور کردن
douse
خفه کردن
dunk
غوطه ور شدن
plunge
غوطه
souse
سوسه
submerge
حمام کردن
bathe
خیس خوردن
soak
دوز
dowse
خیس کردن
drench
پایین تر
فرو رفتن
آبکشی کنید
rinse
سوپ
sop
شیب تند
steep
اردک
submerse
اشباع کردن
duck
baptiseUK
saturate
تعمید ایالات متحده
baptiseUK
آبیاری
baptizeUS
لاو
irrigate
مرطوب کردن
lave
گام صدا
moisten
شیب
تنبلی
slop
پاشیدن
slosh
شستشو
splash
اب
مرطوب
غرق شدن
drown
