ethnic
ethnic - قومی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به یک نژاد، ملت یا قبیله خاص و آداب و سنن آنها
someone who comes from a group of people who are a different race religion etc or who have a different background from most other people in that country
کسی که از گروهی از مردم که نژاد، مذهب و غیره متفاوتی دارند یا پیشینه ای متفاوت از اکثر مردم آن کشور دارند، آمده است.
relating or belonging to a group of people who can be seen as distinct (= different) because they have a shared culture tradition language history etc.
ارتباط یا تعلق به گروهی از مردم که می توان آنها را متمایز (= متفاوت) دید زیرا دارای فرهنگ، سنت، زبان، تاریخ و غیره مشترک هستند.
به دلیل سرچشمه از فرهنگ یا سنت غیر غربی، متفاوت یا جالب است
an offensive word for a person belonging to an ethnic minority (= a group of people living in a country where most people are from a different group)
یک کلمه توهین آمیز برای یک فرد متعلق به یک اقلیت قومی (= گروهی از مردم که در کشوری زندگی می کنند که اکثر مردم آن از گروه دیگری هستند)
relating to or characteristic of a large group of people who have the same national racial or cultural origins, and who usually speak the same language
مربوط به یا ویژگی گروه بزرگی از مردم که ریشه های ملی، نژادی یا فرهنگی یکسانی دارند و معمولاً به یک زبان صحبت می کنند.
مربوط به یک نژاد یا گروه ملی از مردم است
from a different race or interesting because characteristic of an ethnic group which is very different from those that are common in western culture
از نژادی متفاوت یا جالب به دلیل ویژگی یک قومی که بسیار متفاوت از آنهایی است که در فرهنگ غربی رایج است.
Their concerns now became far more parochial and ethnic and party considerations undoubtedly began to play a greater part.
نگرانیهای آنها اکنون بسیار جزئیتر و قومیتر شده است و بدون شک ملاحظات حزبی نقش بیشتری را ایفا میکند.
کارفرمایان نمی توانند بر اساس پیشینه نژادی یا قومیتی تبعیض قائل شوند.
This surge of humanity has disrupted land-holding patterns and economic relationships and engendered ethnic conflict.
این موج انسانیت، الگوهای مالکیت زمین و روابط اقتصادی را مختل کرده و به درگیری قومی دامن زده است.
جنایات قومی واقعی جایگزین جنایات خیالی شده است.
اندونزیایی های این شهر یک گروه قومی متمایز را تشکیل می دهند.
In the large cities of Africa, where different ethnic groups with many different languages are thrown together people communicate in English or Swahili.
در شهرهای بزرگ آفریقا، جایی که گروههای قومی مختلف با زبانهای مختلف دور هم جمع شدهاند، مردم به زبان انگلیسی یا سواحیلی با هم ارتباط برقرار میکنند.
شرایط نامطلوب مسکن اقلیت های قومی کاملاً شناخته شده و غیرمنتظره نیست.
متقاضیان جعلی به اندازه سایرین به اقلیت های قومی توهین می کنند.
Only the Tories increased the number of their ethnic minority candidates, selecting two moreover for winnable seats.
فقط محافظهکاران تعداد نامزدهای اقلیت قومی خود را افزایش دادند و دو کرسی را برای برنده شدن انتخاب کردند.
موزاییک قومی محله ها.
آزار و اذیت اقلیت های قومی یا مذهبی منجر به تحریم های بین المللی مختلفی می شود.
In California it is illegal to refuse to do business with someone because of their race or ethnic origin.
در کالیفرنیا امتناع از تجارت با کسی به دلیل نژاد یا منشاء قومی غیرقانونی است.
ناآرامی های قومی در سراسر جمهوری های جنوب غربی اتحاد جماهیر شوروی سابق در حال گسترش است.
ethnic background/origin
پس زمینه/منشا قومی
نزاع/تنش/خشونت قومی (= بین گروه های قومی مختلف)
دولت ما باید منعکس کننده تنوع نژادی و قومی کشورمان باشد.
آلبانیایی قومی ساکن آلمان
کشور بر اساس خطوط قومی تقسیم شده است.
ethnic clothes/jewellery/cooking
لباس قومی / جواهرات / آشپزی
من سعی کردم با افراد مختلف از نژادهای مختلف ارتباط برقرار کنم.
این منطقه از بلغارستان دارای جمعیت ترک قومی زیادی است.
من نمی خواستم بر اساس رنگ پوست یا قومیتم طبقه بندی شوم.
تجربه به من آموخت که جامعه ما از گسترش تنوع قومی سود می برد.
انفجاری در محبوبیت صنایع دستی قومی رخ داده است.
یک غرفه بود که جواهرات قومی از افغانستان می فروخت.
افزایش محبوبیت غذاهای قومی
یک سوال در مورد منشاء قومی در سرشماری گنجانده شد.
آنها دومین گروه قومی بزرگ در کنیا هستند.
نیروی کار کارخانه منعکس کننده ترکیب قومیتی است که از آن نیروی کار خود را جذب می کند.
آنها مجارستانی قومی هستند (= خانواده های آنها اصالتاً از مجارستان هستند) که در رومانی زندگی می کنند.
غذای قومیتی
ethnic costume
لباس قومی
یک محله قومی
She loves ethnic foods, especially Ethiopian and Japanese.
او عاشق غذاهای قومی، به ویژه اتیوپیایی و ژاپنی است.
یک جامعه از لحاظ قومیتی متنوع
نیروی کار کارخانه منعکس کننده ترکیب قومی جمعیت محلی است.
ethnic food/costumes
غذا/لباس قومی
ethnically related communities
جوامع مرتبط با قومیت
قانون اعطای رفتار ترجیحی به افراد بر اساس قومیت را ممنوع کرده است.