brake

base info - اطلاعات اولیه

brake - ترمز

noun - اسم

/breɪk/

UK :

/breɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [brake] در گوگل
description - توضیح

  • قطعه ای از تجهیزات که باعث می شود وسیله نقلیه کندتر حرکت کند یا متوقف شود

  • to make a vehicle or bicycle go more slowly or stop by using its brake


    برای اینکه وسیله نقلیه یا دوچرخه با سرعت بیشتری حرکت کند یا با استفاده از ترمز آن را متوقف کند

  • a device that makes a vehicle go slower or stop or a pedal, bar or handle that makes this device work


    وسیله ای که باعث می شود وسیله نقلیه کندتر حرکت کند یا متوقف شود، یا پدال، میله یا دستگیره ای که باعث می شود این دستگاه کار کند

  • the loud unpleasant noise of a car suddenly stopping


    صدای بلند و ناخوشایند توقف ناگهانی ماشین

  • to make a vehicle go slower or stop using its brake or brakes


    برای اینکه وسیله نقلیه با استفاده از ترمز یا ترمز آن، آهسته تر حرکت کند یا متوقف شود


  • وسیله ای که حرکت وسیله نقلیه را کند یا متوقف می کند

  • The back brake on my bike needs adjusting.


    ترمز عقب دوچرخه من نیاز به تنظیم دارد.

  • The drum brakes are also rather vintage.


    ترمزهای درام نیز نسبتاً قدیمی هستند.

  • Council officials say lives were at risk from mechanical defects, including faulty brakes.


    مقامات شورا می گویند که جان انسان ها به دلیل نقص های مکانیکی از جمله ترمزهای معیوب در خطر است.

  • Once again anti-lock brakes and traction control are standard.


    بار دیگر، ترمزهای ضد قفل و کنترل کشش استاندارد هستند.

  • She had to stoop again for the case and so she caught sight of the pool of brake fluid at once.


    او مجبور شد دوباره برای این مورد خم شود، و بنابراین بلافاصله چشمش به مخزن روغن ترمز افتاد.

  • Feather the brakes, I reminded myself.


    به خودم یادآوری کردم که ترمز را پر کن.

  • She could see at once that the brakes would be useless.


    او بلافاصله می دید که ترمزها بی فایده خواهند بود.

  • The brakes sometimes slow the car but not always.


    ترمزها گاهی ماشین را کند می کنند، اما نه همیشه.

  • The trains were fitted throughout with the Westinghouse brake, in accordance with Continental practice and with steam-heating apparatus.


    قطارها در سرتاسر با ترمز وستینگهاوس، مطابق با رویه Continental، و با دستگاه گرمایش بخار مجهز شدند.

example - مثال
  • to put/slam on the brakes


    ترمز گذاشتن/سقوط کردن

  • the brake pedal


    پدال ترمز

  • She stopped with a squeal/screech of the brakes.


    با صدای جیغ / جیغ ترمز ایستاد.

  • High interest rates are a brake on the economy.


    نرخ بهره بالا ترمزی برای اقتصاد است.

  • The need to earn some money put the brakes on my wilder ambitions.


    نیاز به کسب مقداری پول، جاه طلبی های وحشیانه من را ترمز کرد.

  • High interest rates will act as a brake on the economy.


    نرخ بهره بالا به عنوان یک ترمز برای اقتصاد عمل خواهد کرد.

  • The car skidded as he jammed on the brakes.


    وقتی او روی ترمز گیر کرد، ماشین سر خورد.

  • The parking brake comes on by itself.


    ترمز دستی خود به خود روشن می شود.

  • There wasn't even time for the driver to brake.


    حتی وقت ترمز گرفتن راننده هم نبود.

  • Break the biscuits into small pieces.


    بیسکویت ها را به قطعات کوچک خرد کنید.


  • برای صرف چای از دفتر خارج شدند.

  • Is the brake on?


    آیا ترمز روشن است؟

  • My brakes are not working properly.


    ترمزهای من درست کار نمی کند.

  • She slammed on the brakes to try to avoid the dog.


    او به شدت روی ترمز کوبید تا از سگ دوری کند.

  • The car crashed after its brakes failed.


    خودرو پس از از کار افتادن ترمزهایش تصادف کرد.

  • We heard the screech of brakes, followed by a loud crash.


    صدای جیغ ترمزها را شنیدیم و به دنبال آن صدای بلندی شنیدیم.

  • She had no brakes on her bicycle.


    دوچرخه اش ترمز نداشت.


  • راننده ناگهان ترمزش را گرفت.

  • I slammed on (= quickly used) the brakes, but it was too late.


    ترمز زدم (= به سرعت استفاده کردم) اما دیگر دیر شده بود.

  • All our new models have anti-lock brakes.


    تمام مدل های جدید ما دارای ترمز ضد قفل هستند.

  • Suddenly we heard a screech of brakes and saw the car swerve to miss the bicycle.


    ناگهان صدای جیغ ترمز را شنیدیم و دیدیم که ماشین منحرف شد تا دوچرخه را از دست بدهد.

  • When it's icy, brake gently.


    وقتی هوا یخ زد، به آرامی ترمز کنید.

  • He would drive very fast and brake hard/sharply at the last minute.


    او خیلی سریع رانندگی می کرد و در آخرین لحظه به شدت/تند ترمز می کرد.

  • anti-lock brakes


    ترمز ضد قفل

  • He saw a deer crossing the road and hit/slammed on the brakes (= stopped as quickly as possible).


    او یک آهو را دید که از جاده عبور می کند و به ترمز می زند (= در سریع ترین زمان ممکن متوقف می شود).

  • When it’s icy, you have to brake gently.


    وقتی هوا یخبندان است، باید به آرامی ترمز کنید.

synonyms - مترادف

  • بررسی

  • obstacle


    مانع

  • impediment


    محدود کردن

  • curb


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز

  • restraint


    محدودیت

  • hindrance


    بازدارنده


  • کنترل


  • افسار

  • deterrent


    دمپر

  • hurdle


    لنگر

  • constraint


    کلاسورها


  • سینچرها

  • rein


    دستگاه کند کننده

  • damper


    انسداد

  • hamper


    بازداری

  • anchor


    بار

  • binders


    بند

  • cinchers


    مسدود کردن

  • retarding device


    گرفتگی


  • تراشیدن

  • obstruction


    متوقف کردن

  • inhibition


    چین دار کردن

  • bar


    بکشید

  • fetter



  • cramp


  • trammel


  • encumbrance



  • crimp



antonyms - متضاد
  • accelerator


    شتاب دهنده


  • معاونت

  • catalyst


    کاتالیزور

  • encouragement


    تشویق


  • کمک


  • مشوق


  • افتتاح

  • aid


    مزیت - فایده - سود - منفعت


  • حمایت کردن


  • سود


  • ترویج

  • promotion


    آزادی


  • رهایی


  • ببخشید

  • boon


    پیشبرد

  • liberation


    تحریک

  • furtherance


    کمک هزینه

  • spur


    برکت

  • allowance


    اجازه

  • blessing


    ادامه


  • پیشرفت

  • continuation


    شروع کنید

  • incitement


    شروع

  • advancement


    تقویت


  • دارایی


  • اعزام

  • boost


    فشار دادن


  • expedition




لغت پیشنهادی

pace

لغت پیشنهادی

bilge water

لغت پیشنهادی

tablespoon