site

base info - اطلاعات اولیه

site - سایت

noun - اسم

/saɪt/

UK :

/saɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [site] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the site of a sixteenth-century abbey


    محل یک صومعه قرن شانزدهم

  • The government has announced the proposed site for the airport.


    دولت مکان پیشنهادی فرودگاه را اعلام کرده است.

  • A site has been chosen for the new school.


    سایتی برای مدرسه جدید انتخاب شده است.

  • Nothing can be built on this site.


    هیچ چیزی در این سایت ساخته نمی شود.

  • All the materials are on site so that work can start immediately.


    تمام مواد در محل موجود است تا کار بلافاصله شروع شود.


  • این کارخانه در محلی در شمال شهر ساخته خواهد شد.

  • The inspector may need to make a site visit.


    بازرس ممکن است نیاز به بازدید از محل داشته باشد.


  • محل نبرد

  • an archaeological site


    یک سایت باستان شناسی


  • رئیس جمهور قرار است اواخر امروز از محل سقوط هواپیما بازدید کند.


  • یک سایت بسیار حساس با اهمیت ملی

  • People laid flowers at the site of the accident.


    مردم در محل حادثه گل گذاشتند.

  • a caravan site


    یک سایت کاروان

  • online dating sites


    سایت های دوستیابی آنلاین

  • Here are some links to other useful sites.


    در اینجا چند لینک به سایت های مفید دیگر وجود دارد.

  • For more information visit the festival's official site.


    برای اطلاعات بیشتر به سایت رسمی جشنواره مراجعه کنید.


  • برای دسترسی به سایت باید ثبت نام کنید.

  • She regularly posts music reviews on an online music site.


    او مرتباً نقدهای موسیقی را در یک سایت موسیقی آنلاین ارسال می کند.

  • This would be a good place for a picnic.


    اینجا مکان خوبی برای پیک نیک خواهد بود.

  • They’ve chosen a site for the new school.


    آنها سایتی را برای مدرسه جدید انتخاب کرده اند.

  • the hotel reception area


    قسمت پذیرش هتل

  • Move the cursor to a blank area on the screen.


    مکان نما را به یک قسمت خالی روی صفحه ببرید.


  • از موقعیت خود در بالای تپه، او می توانست بندر را ببیند.


  • نقطه ای که رودخانه در آن تقسیم می شود

  • The company is moving to a new location.


    شرکت در حال انتقال به مکان جدید است.


  • صحنه تصادف

  • The lake is one of the local beauty spots.


    این دریاچه یکی از نقاط زیبایی محلی است.

  • A local company has recently acquired the site.


    اخیراً یک شرکت محلی این سایت را خریداری کرده است.

  • Hard hats must be worn on site.


    کلاه های سخت باید در محل استفاده شود.

  • The council has earmarked the site for possible redevelopment.


    شورا این سایت را برای توسعه مجدد احتمالی اختصاص داده است.

  • The hotel is in a prime site overlooking the sea.


    این هتل در مکانی عالی و مشرف به دریا قرار دارد.

synonyms - مترادف

  • محل


  • نقطه


  • موقعیت


  • منبع


  • محل تقریبی

  • locale


    وضعیت

  • locality


    تنظیمات

  • locus


    صحنه

  • venue


    استقرار

  • whereabouts


    جایی که


  • ایستگاه


  • بخش


  • پست

  • emplacement


    پاتوق


  • زمین


  • خالی از سکنه


  • دامنه


  • هر کجا که

  • hangout


    Mise en صحنه


  • X نقطه را مشخص می کند

  • haunt


    حوزه


  • منطقه

  • wherever


    مجاورت، همسایگی

  • mise en scene


    بلبرینگ ها

  • X marks the spot


    تعیین سطح



  • vicinity


  • bearings



  • placement


antonyms - متضاد
  • unemployment


    بیکاری


  • سود

  • offshoot


    انشعاب

  • exteriority


    بیرونی

  • annexeUK


    AnnexeUK


  • خارج از

  • exterior


    خارجی

  • annexUS


    annexUS

لغت پیشنهادی

tucking

لغت پیشنهادی

donuts

لغت پیشنهادی

amphibia