honest
honest - صادقانه
adjective - صفت
UK :
US :
صداقت
بی صداقتی
متقلب
صادقانه
ناصادقانه
کسی که صادق است همیشه حقیقت را می گوید و تقلب نمی کند و دزدی نمی کند
پنهان نکردن حقیقت یا حقایق در مورد چیزی
کار صادقانه با تلاش خودتان و بدون تقلب انجام می شود
افراد صادق معروف یا خاص نیستند، اما رفتار خوب و قابل قبول اجتماعی دارند
همیشه آنچه را که حقیقت دارد می گویند، و نه تقلب، دزدی و غیره
known to be honest and good in your business or work – used about people companies, or organizations
شناخته شده است که در کسب و کار یا کار خود صادق و خوب است - در مورد افراد، شرکت ها یا سازمان ها استفاده می شود
صادقانه و قانونی - در مورد نحوه انجام کاری، سازماندهی و غیره استفاده می شود
همیشه صادقانه رفتار کنید
آنچه را که واقعاً فکر می کنید بگویید و حقیقت یا حقایق را پنهان نکنید
صادقانه و آنچه را که واقعاً فکر می کنید بگویید
مایل به صحبت در مورد آنچه فکر میکنید، احساس میکنید و غیره به روشی صادقانه، به جای تلاش برای پنهان کردن آنها
speaking honestly and directly about something especially something that people find difficult to discuss
صحبت صادقانه و مستقیم در مورد چیزی، به خصوص چیزی که برای مردم بحث کردن در مورد آن مشکل است
دقیقاً آنچه را که فکر می کنید به روشی شفاف و صادقانه بگویید، حتی زمانی که ممکن است مردم را آزار دهد یا ناراحت کند
speaking in a completely honest way even if it upsets people when it would be better to be more careful or polite
صحبت کردن کاملا صادقانه، حتی اگر باعث ناراحتی مردم شود، زمانی که بهتر است مراقب باشید یا مودب باشید
talking and behaving in an honest way even when it is difficult to do this in a way that people respect
صحبت کردن و رفتار صادقانه، حتی زمانی که انجام این کار دشوار است، به گونه ای که مردم به آن احترام بگذارند
بیان نظرات خود به صورت علنی و به روشی بسیار مستقیم که ممکن است باعث رنجش یا آزار برخی افراد شود
دقیقاً همان چیزی را که فکر می کنید بگویید، بدون اینکه از اینکه دیگران چه فکری می کنند بترسید
honest about the facts, or about your opinions and feelings, even if other people disapprove of them
در مورد حقایق، یا در مورد نظرات و احساسات خود صادق باشید، حتی اگر دیگران آنها را تأیید نکنند
سعی میکردی کسی تو را باور کند
گفتن حقیقت یا قابل اعتماد بودن و احتمال دزدی، تقلب یا دروغ نیست
(of a person) truthful or able to be trusted; not likely to steal cheat, or lie or (of actions, speech or appearance) showing these qualities
(از شخص) راستگو یا قابل اعتماد; به احتمال زیاد دزدی، تقلب، دروغ گفتن یا (از اعمال، گفتار یا ظاهر) نشان دادن این ویژگی ها وجود ندارد.
صادقانه بگویم او مرا وحشت زده می کند.
از آنجایی که کار مستلزم رسیدگی به مقدار زیادی پول است، ضروری است که کارگران ما صادق باشند.
برای صادق بودن همیشه می توانید به استوارت تکیه کنید.
من فکر نمی کنم او در مورد آنچه می داند کاملاً صادق باشد.
او صادق است و صداقت در یک مجری آنچنان ویژگی کمیاب است که تماشاگران مات و مبهوت می شوند.
به من بگو کجا بودی - و من یک پاسخ صادقانه می خواهم.
این احتمالا تنها ذره صادقانه سیاست باقی مانده است.
یک تاجر منصف و صادق
آنها همچنین باید توسط هموطنان صادق خود خجالت زده و با آنها روبرو شوند.
آنها مردمانی خوب، صادق و سخت کوش بودند.
an honest man/woman
یک مرد / زن صادق
آنها مردمی صادق و سخت کوش بودند و سعی می کردند روی پای خود کشاورزی کنند.
آیا در مورد احساسات خود کاملاً صادق هستید؟
ممنون که اینقدر با من صادق بودی
نظر صادقانه خود را به من بگویید.
او به یک سوال دشوار پاسخ صادقانه داد.
ما باید بحث های بازتر و صادقانه تری در مورد سلامت روان داشته باشیم.
این نشست به عنوان «تبادل نظر صادقانه و صادقانه» توصیف شد.
صادقانه بگویم (= آنچه من واقعاً فکر می کنم) یکی از بدترین کتاب هایی بود که تا به حال خوانده ام.
راستش را بخواهید، من واقعاً با کاری که او انجام داد موافق نیستم.
بیایید صادق باشیم، او فقط به خاطر پول مایک به او علاقه مند است.
این فیلم به دلیل بی رحمی صادقانه و بسیار خنده دار بودن تحسین برانگیز شده است.
اگر کاملاً صادق باشم، انتظار زیادی از این آلبوم نداشتم.
من فقط حقیقت صادقانه را می خواهم.
She's got an honest face.
او چهره صادقی دارد.
او به اندازه کافی صادق به نظر می رسد.
او یک اشتباه صادقانه مرتکب شد و مستحق یک فرصت دوباره است.
او در زندگی خود یک روز کار صادقانه انجام نداده است.
برای گذران زندگی صادقانه بسیار سخت است.
او ادعا کرد که فقط سعی می کند یک پنی صادقانه به دست آورد.
منظورم این نبود، صادقانه!
راستش به خدا مریم شوخی نمی کنم.
صادقانه بگویم، فکر می کنم پسر شما شانس کمی برای قبولی در امتحان دارد.
شما باید به رفتار مستقیم او عادت کنید.
او در مورد دلایل خود برای رفتن کاملاً باز بود.
او در انتقاد از این طرح صریح بود.
فکر نمی کنم با من روراست باشید.
She has a reputation for blunt speaking.
او به صراحت سخن گفتن شهرت دارد.
الف (ن) اعتراف صادقانه/صادقانه به گناه
من یک فرد بسیار باز هستم.
صادقانه بگویم، این بدترین فیلمی بود که تا به حال دیدم.
truthful
راستگو
forthright
صریح
باز کن
sincere
مخلص - بی ریا - صمیمانه
درست است، واقعی
believable
قابل باور
factual
واقعی
plain-speaking
ساده صحبت کردن
plain-spoken
ساده گفتار
genuine
اصل
earnest
جدی
heartfelt
از صمیم قلب
wholehearted
بدون جعل
unfeigned
بی تاثیر
بی ادعا
unaffected
پرشور
unpretended
بی تکلف
fervent
باحسن نیت
unpretentious
پر دل
candid
دینکم
frank
عمیق
bona fide
از جلو
full-hearted
صمیمی
dinkum
بی هنر
profound
دلچسب
ardent
upfront
cordial
artless
hearty
dishonest
متقلب
untruthful
نادرست
insincere
غیر صادقانه
deceitful
فریبنده
deceptive
جعل شده
disingenuous
ساختگی
feigned
جعلی
contrived
پرمدعا
fake
phonyUS
pretentious
متأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا
phoneyUK
phonyUS
متلاشی کردن
affected
هنرمندانه
phoneyUK
شبیه سازی
dissembling
فریبکار
artful
ساخته
dissimulating
مجبور شد
guileful
غیر طبیعی
spurious
با فرض اینکه
manufactured
غیر مستقیم
artificial
مکانیکی
forced
laboredUS
unnatural
هوکی
assuming
پوشیدن
indirect
غیر خودجوش
mechanical
در انگلستان کار کرد
laboredUS
hokey
put-on
unspontaneous
labouredUK