improper

base info - اطلاعات اولیه

improper - نامناسب

adjective - صفت

/ɪmˈprɑːpər/

UK :

/ɪmˈprɒpə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [improper] در گوگل
description - توضیح
  • dishonest, illegal or morally wrong


    ناصادق، غیرقانونی، یا از نظر اخلاقی اشتباه است


  • در یک موقعیت خاص معقول، درست یا منصفانه نیست


  • اشتباه است یا درست نیست

  • dishonest and against a law or a rule


    غیر صادقانه و خلاف قانون یا قاعده


  • برای استفاده یا مناسبت خاصی مناسب نیست یا مناسب نیست

  • related to sex in a way that is rude or socially unacceptable


    مرتبط با رابطه جنسی به گونه ای که بی ادبانه یا از نظر اجتماعی غیرقابل قبول است

  • being against a law or a rule; dishonest or illegal


    مخالف قانون یا قانون بودن؛ غیر صادقانه یا غیر قانونی


  • برای استفاده یا موقعیت خاصی مناسب یا صحیح نیست

  • dishonest, and not allowed by a rule or by law


    ناصادق، و توسط یک قاعده یا قانون مجاز نیست

  • The royal crest is used on the front of the annual report which I should have thought was improper.


    نشان سلطنتی در جلوی گزارش سالانه استفاده شده است، که باید فکر می کردم نادرست است.

  • But there was no suggestion that Gray had been involved in anything improper and Jefferson continued to be involved in youth work.


    اما هیچ پیشنهادی مبنی بر دست داشتن گری در کار نامناسب وجود نداشت و جفرسون همچنان درگیر کارهای جوانان بود.

  • But much more sorry that you have behaved in such an improper and perilous way.


    اما بسیار متاسفم که چنین رفتار ناشایست و خطرناکی داشته اید.

  • She knows of no improper conduct by either of the Clintons in connection with the Whitewater development or anything else.


    او هیچ رفتار نامناسبی از سوی هیچ یک از کلینتون ها در ارتباط با توسعه وایت واتر یا هر چیز دیگری نمی داند.

  • Many cases of stomach flu result from improper cooking of food.


    بسیاری از موارد آنفولانزای معده ناشی از پخت نادرست غذا است.

  • It was a mistake not an effort to seek improper financial gain.


    این یک اشتباه بود، نه تلاشی برای کسب سود مالی نادرست.

  • But the Treasury issued a counter-statement saying that nothing improper had been asked of civil servants by ministers.


    اما وزارت خزانه داری با صدور بیانیه ای متقابل گفت که هیچ چیز نامناسبی از سوی وزرا از کارمندان دولت درخواست نشده است.

  • Displaying alcohol ads at the conference was improper, in my opinion.


    به نظر من نمایش تبلیغات الکل در کنفرانس نادرست بود.

  • The threat of legal proceedings is not improper pressure.


    تهدید به پیگرد قانونی فشار نامناسبی نیست.

  • Another problem that often occurs is improper recording of measurements.


    مشکل دیگری که اغلب رخ می دهد، ثبت نامناسب اندازه گیری ها است.

  • A tight-lipped college spokesman yesterday denied there was evidence of an improper relationship between the two.


    سخنگوی کالج دیروز شواهدی مبنی بر وجود رابطه نامناسب بین این دو را رد کرد.

example - مثال
  • He had been indulging in improper business practices.


    او در شیوه های تجاری نادرست افراط کرده بود.

  • She was suspended for improper conduct.


    او به دلیل رفتار نادرست تعلیق شد.

  • There was nothing improper about our relationship (= it did not involve sex).


    هیچ چیز نامناسبی در رابطه ما وجود نداشت (= ارتباط جنسی نداشت).

  • places where it is considered improper for men and women to kiss in public


    جاهایی که بوسیدن زنان و مردان در ملاء عام نامناسب تلقی می شود

  • It would be improper to comment at this stage.


    اظهار نظر در این مرحله نادرست است.

  • improper use of the drug


    استفاده نادرست از دارو

  • The governor has denied making improper use of state money.


    فرماندار استفاده نادرست از پول دولتی را رد کرده است.

  • improper prescription of medicines


    تجویز نادرست داروها

  • Is it considered improper to wear such a short skirt to a formal occasion?


    آیا پوشیدن چنین دامن کوتاهی در مراسم رسمی نامناسب تلقی می شود؟

  • I trust you're not making improper suggestions to my husband!


    من مطمئن هستم که شما پیشنهادهای نادرستی به شوهرم نمی دهید!

  • The treasurer denied accepting any improper payments.


    خزانه دار پذیرش هرگونه پرداخت نادرست را رد کرد.

  • an improper choice of words


    انتخاب نامناسب کلمات

  • If handled improperly, some chemicals used for cleaning can cause severe skin irritation.


    در صورت استفاده نادرست، برخی از مواد شیمیایی مورد استفاده برای تمیز کردن می توانند باعث تحریک شدید پوست شوند.

  • The cropland may have been polluted because of improper use of pesticides and fertilizers.


    ممکن است زمین های زراعی به دلیل استفاده نادرست از آفت کش ها و کودها آلوده شده باشند.

  • improper accounting/payments/trading


    حسابداری / پرداخت / تجارت نامناسب

  • improper activity/conduct/practices


    فعالیت/رفتار/عملکرد نادرست

  • The chief executive was cleared of acting improperly in selling the shares.


    رئیس اجرایی از اقدام نادرست در فروش سهام تبرئه شد.

synonyms - مترادف
  • inappropriate


    نامناسب

  • unsuitable


    اشتباه

  • inapt


    بی فایده

  • unseemly


    مالاپروپوس

  • unbecoming


    غلط


  • ناهمخوان

  • unfit


    بی منطق

  • infelicitous


    نابهنگام

  • inapposite


    ناراضی

  • untoward


    بی لطف

  • indecorous


    غیر قابل قبول

  • malapropos


    منحرف

  • incorrect


    ناموجه

  • incongruous


    ناروا، بی مورد

  • inept


    غیر قابل اجرا

  • inopportune


    غیر قابل توصیه

  • unapt


    بی احتیاط

  • amiss


  • untimely


  • unhappy


  • graceless


  • unacceptable


  • inexpedient


  • perverse


  • unsuited


  • unseasonable


  • unwarranted


  • undue


  • inapplicable


  • inadvisable


  • imprudent


antonyms - متضاد

  • مناسب


  • قابل قبول

  • felicitous


    تبدیل شدن

  • suitable


    برازنده

  • acceptable


    درست

  • becoming


    زیبا

  • befitting


    مهربان


  • خوشحال

  • decorous


    ملاقات

  • fit


    به ظاهر

  • fitting


    apt

  • genteel


    دقیق


  • رسمی


  • خوب


  • صادقانه

  • seemly


    اخلاقی

  • apposite


    معقول

  • apt


    درست است، واقعی

  • opportune


    غیر فاسد


  • معتبر


  • عاقل


  • نمایشگاه



  • OK




  • uncorrupt


  • valid




لغت پیشنهادی

ahem

لغت پیشنهادی

bisected

لغت پیشنهادی

nonpublic