mainly

base info - اطلاعات اولیه

mainly - به طور عمده

adverb - قید

/ˈmeɪnli/

UK :

/ˈmeɪnli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [mainly] در گوگل
description - توضیح

  • برای ذکر قسمت یا علت اصلی چیزی، دلیل اصلی چیزی و غیره استفاده می شود


  • معمولا یا تا حد زیادی


  • معمولاً یا تا حد زیادی

  • Is Idaho where you grew up mainly?


    آیا اساساً آیداهو جایی است که شما بزرگ شده اید؟

  • I was asked to lead the meeting mainly because Kristin is out of town.


    از من خواسته شد تا جلسه را رهبری کنم، زیرا کریستین خارج از شهر است.

  • At $ 2 billion each the B-2 is mainly built in California and Washington state.


    هر یک 2 میلیارد دلار، B-2 عمدتاً در کالیفرنیا و ایالت واشنگتن ساخته می شود.

  • This impetus originated mainly from two previously noted sources: the user's immediate family and the police.


    این انگیزه عمدتاً از دو منبع ذکر شده قبلی سرچشمه گرفته است: خانواده نزدیک کاربر و پلیس.

  • Farms were mainly in the 10-40 hectare range although there were some larger units.


    مزارع عمدتاً در محدوده 10 تا 40 هکتار بودند، هرچند واحدهای بزرگتر نیز وجود داشت.

  • Medical involvement was mainly in the background but it included expert knowledge of abnormal neuromuscular function and its alleviation.


    دخالت پزشکی عمدتاً در پس‌زمینه بود، اما شامل دانش تخصصی عملکرد عصبی عضلانی غیرطبیعی و کاهش آن بود.

  • The others are mainly rectangular with cream surrounds and gold material backings.


    بقیه عمدتاً مستطیل شکل با دورتادورهای کرم و پشت‌بندی از جنس طلا هستند.

  • Now I think we're mainly suffering from shock.


    حالا فکر می کنم ما عمدتاً از شوک رنج می بریم.

  • The company sells its batteries mainly through electronics stores.


    این شرکت باتری های خود را عمدتاً از طریق فروشگاه های لوازم الکترونیکی به فروش می رساند.

  • We cater mainly to small businesses.


    ما عمدتاً به مشاغل کوچک پاسخ می دهیم.

  • My new job's fairly boring - it's mainly typing.


    کار جدید من نسبتاً خسته کننده است - عمدتاً تایپ کردن است.

example - مثال

  • آنها عمدتا میوه و آجیل می خورند.

  • ‘Where do you export to?’ ‘France, mainly.’


    «به کجا صادرات دارید؟» «به طور عمده به فرانسه.»

  • The population almost doubles in summer mainly because of the jazz festival.


    جمعیت در تابستان تقریباً دو برابر می شود، عمدتاً به دلیل جشنواره جاز.

  • The rise in inflation is mainly due to higher food prices.


    افزایش تورم عمدتاً به دلیل افزایش قیمت مواد غذایی است.

  • People come to libraries mainly to borrow books.


    مردم عمدتاً برای امانت گرفتن کتاب به کتابخانه ها می آیند.

  • During the day it’ll become mainly dry with clear skies.


    در طول روز عمدتاً خشک با آسمان صاف می شود.

  • Anorexia is an illness that occurs mainly in adolescents.


    بی اشتهایی یک بیماری است که عمدتا در نوجوانان رخ می دهد.

  • The people in the hotel were mainly foreign tourists.


    افراد حاضر در هتل عمدتاً گردشگران خارجی بودند.

  • Rosewood is used mainly for fine furniture and musical instruments.


    چوب رز عمدتاً برای مبلمان ظریف و آلات موسیقی استفاده می شود.


  • این محصول عمدتاً برای خوراک دام استفاده می شود.

  • The injuries were mainly facial cuts and bruises.


    جراحات عمدتاً بریدگی و کبودی صورت بود.

  • The sun consists mainly of hydrogen.


    خورشید عمدتاً از هیدروژن تشکیل شده است.

  • Women generally earn less than men.


    زنان معمولا کمتر از مردان درآمد دارند.

  • Generally speaking, jobs traditionally done by women are paid at a lower rate than those traditionally done by men.


    به طور کلی، مشاغلی که به طور سنتی توسط زنان انجام می شود با نرخ کمتری نسبت به مشاغلی که به طور سنتی توسط مردان انجام می شود، پرداخت می شود.

  • In general/By and large women do not earn as much as men.


    به طور کلی/به طور کلی، زنان به اندازه مردان درآمد ندارند.

  • Certain jobs, like nursing and cleaning, are still mainly carried out by women.


    برخی مشاغل مانند پرستاری و نظافت هنوز عمدتاً توسط زنان انجام می شود.

  • Senior management posts are predominantly held by men.


    پست های مدیریت ارشد عمدتاً در اختیار مردان است.

  • Most senior management posts tend to be held by men.


    اکثر پست‌های مدیریت ارشد معمولاً در اختیار مردان است.

  • Women are, for the most part still paid less than men.


    زنان در اکثر موارد هنوز کمتر از مردان حقوق می گیرند.

  • Economic and social factors are, to a large extent responsible for women being concentrated in low-paid jobs.


    عوامل اقتصادی و اجتماعی تا حد زیادی مسئول تمرکز زنان در مشاغل کم درآمد هستند.

  • I mainly go to bed around midnight.


    من عمدتاً حوالی نیمه شب به رختخواب می روم.

  • The group is made up of mainly young people.


    این گروه عمدتاً از جوانان تشکیل شده است.


  • آنها استدلال کردند که این مالیات عمدتاً به نفع ثروتمندان خواهد بود.

  • The group is mainly made up of young people.


synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • هرگز

  • uncommonly


    غیر معمول

  • unusually


    غیرعادی

  • erratically


    به طور نامنظم

  • irregularly


    به طور غیریکنواخت

  • unevenly


    به ندرت


  • گاه و بیگاه

  • seldom


    غیر عادی

  • untypically


    فوق العاده


  • گاهی

  • abnormally


    استثنایی

  • extraordinarily


    به طور مشخص

  • atypically


    به ویژه

  • infrequently


    دقیقا


  • به سختی

  • exceptionally


    بصورت ساکن

  • scarcely


    به صورت پراکنده


  • تقریبا هرگز


  • زیاد نه


  • غریبانه


  • فقط گاهی اوقات


  • هرچند وقت یکبار


  • inhabitually


  • sporadically




  • whimsically


  • unfrequently




لغت پیشنهادی

modestly

لغت پیشنهادی

elaborating

لغت پیشنهادی

rufus