wet
wet - مرطوب
adjective - صفت
UK :
US :
پوشیده شده یا پر از آب یا مایع دیگر
rainy
بارانی
هنوز خشک نشده
someone who is wet does not have a strong character or is not willing to do something that you think they should do – used to show disapproval
کسی که خیس است شخصیت قوی ندارد یا حاضر نیست کاری را انجام دهد که فکر می کنید باید انجام دهد - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود
اگر کودک یا پوشک او خیس باشد، پوشک پر از ادرار است
پوشیده از آب یا مایع دیگر
کمی مرطوب
کمی مرطوب، مخصوصاً به روشی دلپذیر - برای خاک، غذا، یا در مورد پوست یا چشمهای شخصی استفاده میشود
feeling slightly wet cold and sticky – used about someone’s skin especially when they are nervous or ill
احساس کمی مرطوب، سرد و چسبناک - در مورد پوست افراد استفاده می شود، به خصوص زمانی که آنها عصبی یا بیمار هستند
به طور ناخوشایند مرطوب و نرم - به ویژه در مورد غذا یا زمین استفاده می شود
زمانی استفاده می شود که هوا گرم است اما هوا مرطوب است به گونه ای که باعث ناراحتی شما می شود
در تمام طول مسیر بسیار مرطوب - مخصوصاً در مورد افراد و لباس های آنها استفاده می شود
بسیار مرطوب - در مورد یک فرد یا منطقه پس از بارندگی زیاد یا آب روی آنها استفاده می شود
بسیار مرطوب است و قادر به جذب آب یا مایعات دیگر نیست
used about ground that has water on its surface because it is so wet that it cannot take in any more
در مورد زمینی که آب روی سطح آن وجود دارد استفاده می شود زیرا آنقدر مرطوب است که نمی تواند بیش از این را جذب کند
بسیار مرطوب با آب - برای لباس و زمین استفاده می شود. سودن کمتر از خیس خورده است
برای خیس کردن چیزی
برای خیس کردن خود، لباس ها یا رختخواب خود به دلیل اینکه به طور تصادفی آب را از بدن خود خارج می کنید
to put water or another liquid onto something to make it wet. In spoken English, people will often use get something wet rather than wet
ریختن آب یا مایع دیگری روی چیزی تا خیس شود. در زبان انگلیسی گفتاری، مردم اغلب از چیز مرطوب به جای مرطوب استفاده می کنند
خیس کردن کسی یا چیزی با ریختن تعداد زیادی قطرات کوچک آب روی آنها
to put something in water for a long time or to make something very wet – use this especially when something is put into water or the water comes up from underneath to make it wet
برای قرار دادن چیزی در آب برای مدت طولانی یا برای خیس کردن چیزی - از این ویژگی استفاده کنید، به خصوص زمانی که چیزی در آب قرار میگیرد یا آب از زیر آن بالا میآید تا آن را خیس کند.
to make someone or something extremely wet with a large amount of water – use this especially when water is poured or falls on something
برای خیس کردن کسی یا چیزی به شدت با مقدار زیادی آب - از آن استفاده کنید مخصوصاً وقتی آب ریخته می شود یا روی چیزی می افتد.
کاملاً پوشاندن یا پر کردن چیزی با مایع، به طوری که تا انتها خیس باشد
برای پوشاندن یک منطقه از زمین با مقدار زیادی آب
to make something slightly wet by putting a small amount of water or another liquid on it especially to stop it from getting too dry
با گذاشتن مقدار کمی آب یا مایع دیگری روی آن چیزی را کمی خیس کنید، به ویژه برای جلوگیری از خشک شدن بیش از حد آن
با گذاشتن کمی آب روی آن چیزی کمی خیس شود
a politician who belongs to the conservative party and who supports very moderate ideas – used to show disapproval
سیاستمداری که به حزب محافظهکار تعلق دارد و از ایدههای بسیار معتدل حمایت میکند - برای نشان دادن مخالفت
someone who does not have a strong character or is not willing to do something that you think they should do – used to show disapproval
کسی که شخصیت قوی ندارد یا حاضر نیست کاری را انجام دهد که فکر می کنید باید انجام دهد - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود.
رنگ مرطوب، جوهر یا مواد مشابه، زمان خشک شدن و سفت شدن را نداشته است
برای توصیف آب و هوا یا دوره های زمانی که باران می بارد استفاده می شود
wet clothes/hair/grass
لباس خیس / مو / علف
اگر الان بیرون بروی خیس میشی (= زیر باران).
سعی کنید کفش های خود را خیس نکنید.
صورتش خیس از اشک بود.
ما همه خیس بودیم (= بسیار خیس).
موهایش هنوز خیس بود.
My shirt was wet through (= completely wet).
پیراهن من خیس شد (= کاملاً خیس).
طلسم هوای سرد و مرطوب
یک آب و هوای مرطوب
بهترین کار با کودکان خردسال در یک روز مرطوب چیست؟
It's wet outside.
بیرون خیس است
فردا خیس میشه
این ماه مرطوب ترین اکتبر سال ها بود.
هوا در جنوب مرطوب و وزش باد خواهد بود.
نگه دارید! رنگ مرطوب.
او خندید: «اینقدر خیس نباش.
در آن زمان او یک بازیگر جوان بود و فقط پاهایش را خیس می کرد.
از نظر سیاسی هنوز پشت گوشش خیس بود.
ماشین روی جاده خیس لیز خورده بود.
اگر اکنون بیرون بروید (= زیر باران) خیس خواهید شد.
یک کیک مرطوب غنی و دوست داشتنی
کلبه سرد و نمناک بود.
You’re soaked through! (= completely wet)
تو خیس شدی! (= کاملا خیس)
گرفتار طوفان شدیم و تا پوست خیس به خانه آمدیم.
زمین کاملاً اشباع شده است: کاشت هر چیزی بی معنی است.
توجه داشته باشید که پاهای خود را خیس نمی کنید.
چمن از شبنم خیس شده بود.
همین که از ماشین به سمت خانه رفتیم خیس شدیم.
خیس و سرد بودیم.
ماشین در جاده خیس لیز خورده بود.
بیرون هنوز کمی خیس است.
soaked
خیس شده
drenched
چکیدن
dripping
اشباع شده
saturated
مرطوب
damp
خیس
moist
مرطوب شده
soggy
خیس کردن
moistened
غرق آب
sopping
خیساندن
waterlogged
آبکی
soaking
قاطی شده
sodden
غسل کرد
watery
غرق شده
bedraggled
اشباع کردن
dampened
جوشیده
bathed
شسته
doused
سیراب شده
saturate
غرق کردن
soppy
تاریک
soused
مهره زده
washed
وارد شده است
watered
آبدار
awash
آب پز
dank
شبنم دار
dowsed
لزج
logged
aqueous
clammy
dewy
juicy
slimy
arid
خشک
dried
خشک شده
سوزناک
torrid
بدون رطوبت
desiccated
وحشت زده
moistureless
عقیم
torrefied
مرطوب نشده
barren
بی آب
unmoistened
بدون آبمیوه
waterless
کویر
juiceless
داغ
خشک کننده
سوخته
anhydrous
کم آب شده
parched
بی باران
desiccant
بدون انگور
scorched
تخلیه شده
dehydrated
سوزان
rainless
استخوان خشک
sapless
مانند استخوان خشک شود
drained
خشک مانند گرد و غبار
sizzling
سخت
unwatered
bone-dry
dried out
dried up
dried-up
