authorize

base info - اطلاعات اولیه

authorize - مجوز دادن

verb - فعل

/ˈɔːθəraɪz/

UK :

/ˈɔːθəraɪz/

US :

family - خانواده
authority
قدرت
authorization
مجوز
authoritarian
اقتدارگرا
authoritarianism
اقتدارگرایی
authoritative
معتبر
unauthorized
غیرمجاز
authoritatively
مقتدرانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [authorize] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I can authorize payments up to £5 000.


    من می توانم پرداخت تا سقف 5000 پوند را مجاز کنم.

  • I have authorized him to act for me while I am away.


    من به او اجازه داده ام تا زمانی که من دور هستم برای من عمل کند.

  • The soldiers were authorized to shoot at will.


    سربازان مجاز به تیراندازی به میل خود بودند.

  • Taxes must be authorized by an Act of Parliament.


    مالیات باید توسط قانون مجلس مجاز باشد.

  • The manager had expressly authorized the goods to be removed.


    مدیر صراحتاً اجازه حذف کالا را داده بود.

  • She tried to break into a security file for which she was not authorized.


    او سعی کرد به یک پرونده امنیتی که مجوز آن را نداشت نفوذ کند.

  • The Queen authorized her press secretary to demand an apology.


    ملکه به دبیر مطبوعاتی خود اجازه داد تا عذرخواهی کند.

  • The police were authorized to record his phone conversations.


    پلیس اجازه داشت مکالمات تلفنی او را ضبط کند.

  • Who authorized this expenditure?


    چه کسی مجوز این هزینه را داده است؟

  • I authorized my bank to pay her £3,000.


    من به بانکم اجازه دادم 3000 پوند به او بپردازد.

  • The board authorized a new contract.


    هیئت مدیره مجوز قرارداد جدید را صادر کرد.

  • I can’t issue a check without authorization.


    من نمی توانم بدون مجوز چک صادر کنم.

  • The Board of Directors has authorized a share buy-back program for up to 60 million shares of the company.


    هیئت مدیره برنامه بازخرید سهام تا سقف 60 میلیون سهم از این شرکت را مجاز کرده است.

  • Their technologies division has been authorised to sell support and train customers on the new mobile system.


    بخش فناوری آنها مجاز به فروش، پشتیبانی و آموزش مشتریان در سیستم جدید تلفن همراه است.

  • authorized retailers and wholesalers


    خرده فروشان و عمده فروشان مجاز

synonyms - مترادف

  • کمیسیون

  • empower


    قدرت دادن


  • فعال کردن

  • entitle


    حق داشتن

  • accredit


    اعتبار


  • واجد شرایط شدن

  • certify


    گواهی کند

  • charter


    منشور

  • licenceUS


    مجوز ایالات متحده

  • licenseUK


    مجوز انگلستان

  • mandate


    دستور

  • privilege


    امتیاز

  • vest


    جلیقه

  • warrant


    حکم


  • سرمایه گذاری


  • اختیار بدهد


  • اختیار دادن به


  • اجازه دادن


  • به کسی اختیار بده

  • give the go-ahead


    اجازه بدهید


  • حرف بده


  • یک کلمه بگو


  • چراغ سبز بده

  • delegate


    نماینده


  • تحریم

  • entrust


    سپردن


  • شارژ


  • مجوز


  • اعطا کردن


  • اختصاص دهد

  • ordain


    منصوب کردن

antonyms - متضاد
  • disqualify


    رد صلاحیت


  • رد کردن

  • ban


    ممنوع کردن

  • prohibit


    ممنوع کرده است

  • debar


    دبار

  • forbid


    منع

  • exclude


    حذف کردن

  • unfit


    نامناسب

  • disentitle


    بی اعتبار کردن

  • preclude


    مانع

  • bar


    بار

  • interdict


    مسدود کردن


  • paralyzeUS

  • paralyzeUS


    paralyseUK

  • paralyseUK


    غیرقابل صلاحیت اعلام شود

  • declare ineligible


    انکار


  • اجازه ندادن


  • وتو

  • disallow


    جلوگیری کردن

  • veto


    متوقف کردن

  • disapprove


    مخالفت کنند


  • قانون شکن


  • لغو


  • نگاه داشتن

  • outlaw


    رد

  • revoke


    اخراج کردن


  • منع کردن


  • expel


  • proscribe


  • repeal


لغت پیشنهادی

unproven

لغت پیشنهادی

amatory

لغت پیشنهادی

ensnare