authorize
authorize - مجوز دادن
verb - فعل
UK :
US :
مجوز
اقتدارگرا
اقتدارگرایی
معتبر
غیرمجاز
مقتدرانه
اجازه رسمی دادن به چیزی
اجازه رسمی یا قانونی برای چیزی دادن
to give official permission for something to happen or to give someone official permission to do something
اجازه رسمی دادن به چیزی یا دادن اجازه رسمی به کسی برای انجام کاری
He said this knowing that the architects were designing for a larger site quite unaware that only a portion had been authorized.
او این را با علم به اینکه معماران در حال طراحی برای یک سایت بزرگتر هستند، گفت، کاملا غافل از اینکه تنها بخشی از آن مجوز داده شده است.
The willingness to bend the rules to authorize a major invasion of civil liberties contrasts sharply with the Spycatcher case.
تمایل به تغییر قوانین برای مجوز دادن به تهاجم بزرگ به آزادی های مدنی، به شدت با پرونده جاسوسی در تضاد است.
Woolsey served on the Petaluma City Council when the flood project was authorized after the devastating floods of 1982-83.
زمانی که پروژه سیل پس از سیل ویرانگر 1982-1983 مجاز شد، وولسی در شورای شهر پتالوما خدمت کرد.
این کمک علاوه بر 22 میلیون دلاری است که رئیس جمهور در 4 مارس مجوز داده است.
از جمله موارد دیگر، شورای شهر بودجه بیشتری را برای افسران پلیس اضافی مجاز کرد.
It may authorize the chairman or recommend that the chairman of the Select Committee should write to the responsible minister.
ممکن است به رئیس اجازه دهد یا توصیه کند که رئیس کمیته منتخب باید به وزیر مسئول مکاتبه کند.
چه کسی مجوز تعطیلی کارخانه را صادر کرد؟
فقط کنگره می تواند به رئیس جمهور اجازه اعلان جنگ بدهد.
The state Public Utilities Commission authorized the rates.
کمیسیون خدمات عمومی ایالتی این نرخ ها را مجاز کرد.
بستگان و کارمندان او بعداً گفتند که آنها به این کمکها اجازه ندادهاند.
من می توانم پرداخت تا سقف 5000 پوند را مجاز کنم.
من به او اجازه داده ام تا زمانی که من دور هستم برای من عمل کند.
سربازان مجاز به تیراندازی به میل خود بودند.
مالیات باید توسط قانون مجلس مجاز باشد.
مدیر صراحتاً اجازه حذف کالا را داده بود.
او سعی کرد به یک پرونده امنیتی که مجوز آن را نداشت نفوذ کند.
ملکه به دبیر مطبوعاتی خود اجازه داد تا عذرخواهی کند.
پلیس اجازه داشت مکالمات تلفنی او را ضبط کند.
چه کسی مجوز این هزینه را داده است؟
من به بانکم اجازه دادم 3000 پوند به او بپردازد.
هیئت مدیره مجوز قرارداد جدید را صادر کرد.
من نمی توانم بدون مجوز چک صادر کنم.
The Board of Directors has authorized a share buy-back program for up to 60 million shares of the company.
هیئت مدیره برنامه بازخرید سهام تا سقف 60 میلیون سهم از این شرکت را مجاز کرده است.
Their technologies division has been authorised to sell support and train customers on the new mobile system.
بخش فناوری آنها مجاز به فروش، پشتیبانی و آموزش مشتریان در سیستم جدید تلفن همراه است.
authorized retailers and wholesalers
خرده فروشان و عمده فروشان مجاز
کمیسیون
empower
قدرت دادن
فعال کردن
entitle
حق داشتن
accredit
اعتبار
واجد شرایط شدن
certify
گواهی کند
charter
منشور
licenceUS
مجوز ایالات متحده
licenseUK
مجوز انگلستان
mandate
دستور
privilege
امتیاز
vest
جلیقه
warrant
حکم
سرمایه گذاری
اختیار بدهد
اختیار دادن به
اجازه دادن
به کسی اختیار بده
اجازه بدهید
حرف بده
یک کلمه بگو
چراغ سبز بده
delegate
نماینده
تحریم
entrust
سپردن
شارژ
مجوز
اعطا کردن
اختصاص دهد
ordain
منصوب کردن
disqualify
رد صلاحیت
رد کردن
ممنوع کردن
prohibit
ممنوع کرده است
debar
دبار
forbid
منع
exclude
حذف کردن
unfit
نامناسب
disentitle
بی اعتبار کردن
preclude
مانع
بار
interdict
مسدود کردن
paralyzeUS
paralyzeUS
paralyseUK
paralyseUK
غیرقابل صلاحیت اعلام شود
declare ineligible
انکار
اجازه ندادن
وتو
disallow
جلوگیری کردن
veto
متوقف کردن
disapprove
مخالفت کنند
قانون شکن
لغو
نگاه داشتن
outlaw
رد
revoke
اخراج کردن
منع کردن
expel
proscribe
repeal