ditch

base info - اطلاعات اولیه

ditch - گودال

noun - اسم

/dɪtʃ/

UK :

/dɪtʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ditch] در گوگل
description - توضیح

  • یک سوراخ باریک طولانی که در کنار یک مزرعه، جاده و غیره حفر شده است تا آب ناخواسته را نگه دارد یا حذف کند

  • to stop having something because you no longer want it


    از داشتن چیزی دست بکشی چون دیگر آن را نمیخواهی


  • پایان دادن به یک رابطه عاشقانه با کسی


  • زمانی که باید به مدرسه، کلاس و غیره نروید

  • to leave someone you are with in a place without telling them you are going


    اینکه کسی را که با او هستید در جایی رها کنید بدون اینکه به او بگویید که می روید

  • to land an aircraft in a controlled crash into water


    فرود هواپیما در یک سقوط کنترل شده در آب


  • چاله باز طولانی و باریکی که معمولاً در کنار جاده یا مزرعه در زمین حفر می شود و مخصوصاً برای تأمین یا برداشتن آب یا برای تقسیم زمین استفاده می شود.

  • to get rid of something or someone that is no longer wanted


    خلاص شدن از شر چیزی یا کسی که دیگر مورد نظر نیست


  • فرود هواپیما در آب در مواقع اضطراری


  • یک کانال بلند، باریک و باز که در زمین حفر شده است، معمولاً در کنار جاده یا مزرعه، که به طور خاص استفاده می شود. برای تامین یا حذف آب


  • خلاص شدن یا ادامه ندادن با چیزی یا کسی که دیگر مورد نظر نیست

  • I fell asleep on the way home and drove my car into a ditch.


    در راه خانه خوابم برد و ماشینم را به داخل گودالی بردم.

  • In fact a little further to the north-west this track is cut by a Bronze Age ditch.


    در واقع کمی دورتر به سمت شمال غربی این مسیر توسط یک خندق عصر برنز بریده شده است.

  • He joined a 20-member crew digging ditches and helping to put out hot spots.


    او به یک خدمه 20 نفره ملحق شد و به حفر خندق و کمک به خاموش کردن نقاط داغ کمک کرد.

  • It helps if you have had experience over different types of cross-country jumps - like ditches and water.


    اگر تجربه ای در مورد انواع مختلف پرش های متقاطع - مانند خندق و آب داشته باشید، به شما کمک می کند.

  • The rest of the gaggle were going home to dig more ditches and haul more stumps.


    بقیه گاگل به خانه می رفتند تا گودال های بیشتری حفر کنند و کنده های بیشتری را حمل کنند.

  • Public works inspectors may specialize in highways, structural steel reinforced concrete or ditches.


    بازرسان کارهای عمومی ممکن است در بزرگراه ها، فولاد سازه ای، بتن مسلح یا خندق ها تخصص داشته باشند.

  • Q: Over how large an area were they in the ditch?


    س: مساحت آنها در خندق چقدر بود؟

  • And where is the ditch filled with troops?


    و کجا خندق پر از نیرو است؟

  • Consequently, the crops over the ditch have a different growth rate.


    در نتیجه، محصولات روی خندق دارای نرخ رشد متفاوتی هستند.

example - مثال
  • The car left the road and ended up in a ditch.


    خودرو از جاده خارج شد و در گودال فرو رفت.

  • I tripped and fell into a muddy ditch.


    زمین خوردم و در گودالی گل آلود افتادم.

  • The ditch ran parallel to the road.


    خندق به موازات جاده می رفت.

  • The drainage system consisted of a few open ditches to facilitate run-off.


    سیستم زهکشی شامل چند گودال باز برای تسهیل رواناب بود.

  • The lettuce beds are surrounded by a deep ditch.


    تخت های کاهو را یک گودال عمیق احاطه کرده است.

  • Farm drainage ditches ensure that water runs directly into streams.


    خندق های زهکشی مزرعه تضمین می کنند که آب مستقیماً به نهرها می رود.

  • The car went out of control and plunged into a ditch.


    ماشین از کنترل خارج شد و در گودال فرو رفت.

  • The getaway car had been ditched a couple of miles away from the scene of the robbery.


    خودروی فراری چند مایلی دورتر از محل سرقت رها شده بود.

  • Did you know that Sarah ditched (= ended her relationship with) her boyfriend last week?


    آیا می دانستید که سارا هفته گذشته دوست پسر خود را ترک کرد (= به رابطه خود با او پایان داد؟

  • The thief ditched Maxine’s purse in a trash can but kept the money.


    دزد کیف ماکسین را در سطل زباله انداخت اما پول را نگه داشت.

  • It’s time to ditch this old torn sweater.


    وقت آن است که این ژاکت قدیمی و پاره را کنار بگذارید.

synonyms - مترادف

  • کانال

  • trench


    سنگر

  • trough


    از طریق

  • gutter


    ناودان

  • conduit


    مجرا

  • drain


    زه کشی

  • furrow


    شیار

  • waterway


    آبراه

  • watercourse


    جریان آب

  • duct


    برش

  • canal


    فاسد

  • cut


    خندق

  • fosse


    دایک

  • gully


    سنگ شکن

  • dike


    شو

  • foss


    حفاری

  • sheugh


    ناوگان

  • moat


    شیره

  • dyke


    تعقیب

  • excavation


    مال خودم

  • fleet


    ها-ها

  • sap


    آبریز


  • قنات، مجرا

  • gulley


    دریچه


  • فاضلاب

  • ha-ha


  • culvert


  • flume


  • groove


  • sluice


  • sewer


antonyms - متضاد

  • نگاه داشتن


  • ادامه هید


  • نگه دارید


  • حفظ


  • صرفه جویی


  • سوار کردن


  • بار


  • بازگرداندن

  • hoard


    احتکار


  • عشق


  • به دست آوردن


  • شروع کنید


  • شروع


  • نگه داشته شده به وسیله


  • پنهان کردن، پوشاندن


  • پر کردن

  • conceal


    اقامت کردن


  • پنهان شدن


  • وارد کردن


  • برداشتن


  • دوباره برقرار کردن


  • به خاطر آوردن

  • reinstate


    نصب مجدد

  • re-establish


    برگشت


  • فروشگاه


  • تایید کنید

  • reinstall


    اتخاذ کردن





لغت پیشنهادی

assessment

لغت پیشنهادی

functions

لغت پیشنهادی

anxiously