functions
functions - کارکرد
N/A - N/A
UK :
US :
هدف طبیعی (چیزی) یا وظیفه (شخص)
an official ceremony or a formal social event such as a party or a special meal at which a lot of people are usually present
یک مراسم رسمی یا یک رویداد اجتماعی رسمی، مانند یک مهمانی یا یک وعده غذایی خاص، که معمولاً افراد زیادی در آن حضور دارند.
روشی که در آن چیزی کار می کند یا عمل می کند
فرآیندی که یک کامپیوتر یا یک برنامه کامپیوتری برای تکمیل یک کار از آن استفاده می کند
چیزی که از چیز دیگری ناشی می شود یا به دلیل چیز دیگری این گونه است
(در ریاضیات) کمیتی که مقدار آن به مقدار دیگری بستگی دارد و با آن مقدار تغییر می کند
برای کار یا فعالیت
یک هدف یا وظیفه یا روشی که چیزی یا کسی کار می کند
a relationship between two sets in which each part of the first set is connected with just one member of the second set in number pairs
رابطه بین دو مجموعه که در آن هر قسمت از مجموعه اول فقط با یک عضو از مجموعه دوم به صورت جفت اعداد مرتبط است.
یک رویداد اجتماعی یا مراسم رسمی
برای انجام هدف یک چیز خاص یا انجام وظایف یک شخص خاص
هدفی که چیزی دارد
کار یا وظیفه ای که کسی یا چیزی انجام می دهد
حوزه مسئولیت خاص یک شرکت
فرآیندی که یک کامپیوتر یا یک برنامه نرم افزاری برای تکمیل یک کار از آن استفاده می کند
یک مناسبت یا رویداد رسمی که افراد زیادی در آن حضور دارند
اگر چیزی تابع چیز دیگری باشد، در نتیجه آن چیز یا فرآیند تولید می شود
به درستی و همانطور که انتظار می رود کار کند
وظیفه وریدها انتقال خون به قلب است.
من کاملاً مطمئن نیستم که عملکرد من در شرکت چیست.
یک ترموستات عملکرد کنترل دما را انجام می دهد.
او به عنوان شهردار وظایف رسمی زیادی برای حضور دارد.
من او را دو یا سه بار در سال می بینم، معمولاً در مراسم اجتماعی.
این یک بیماری است که بر عملکرد سیستم عصبی تأثیر می گذارد.
مطالعات نشان می دهد که مصرف منظم این ویتامین به طور قابل توجهی عملکرد مغز را بهبود می بخشد.
یک تابع جستجو/ذخیره/مرتب سازی
موفقیت او تابعی از تلاش اوست.
x تابعی از y است.
به زودی نحوه عملکرد دفتر را خواهید آموخت.
The television was functioning normally until yesterday.
تلویزیون تا دیروز عادی کار می کرد.
امروز خیلی خسته ام، به سختی می توانم کار کنم.
یکی از وظایف شما به عنوان مسئول پذیرش، پاسخگویی به تلفن است.
مورس برای یک مراسم تشریفاتی به کاخ سفید رفت.
او به سرعت یاد گرفت که چگونه دفتر کار می کند.
اتاق خواب یدکی ما همچنین به عنوان یک مطالعه عمل می کند (= برای این منظور نیز استفاده می شود).
پیوند کامل بین طراحی محصول و عملکرد، موفقیت این شرکت در بازار کامپیوتر را نشان می دهد.
The perfect marriage between product design and function account for the company’s success in the computer market.
یکی از وظایف اساسی بانک انگلستان، مسئولیت اجرای عملیات سیاست پولی است.
A fundamental function of the Bank of England is the responsibility of carrying out monetary policy operations.
وظیفه من کمک به هماهنگ کردن ارتباطات کارآمد بین بخش ها است.
انجام/انجام یک عملکرد
یک عملکرد فروش/بازاریابی/کسب و کار
از میان تمام وظایف اصلی اکثر شرکت ها، نوآوری بدون شک رقابتی ترین ارزش را دارد.
وب سایت از یک عملکرد جستجوی بسیار کارآمد بهره می برد.
یک کارکرد خیریه / اجتماعی / کاری
افزایش دسترسی به مشاغل پاره وقت تابعی از تغییرات ساختاری در بازار کار است.
The increased availability of part-time jobs is a function of the structural changes in the labour market.
به طور موثر/درست/خوب عمل کند
function effectively/properly/well
پروازها به دلیل کار نکردن سیستم کامپیوتری فرودگاه به تاخیر افتاد.
challenges
چالش ها
tasks
وظایف
duties
مسئولیت ها
responsibilities
بارها
burdens
شغل ها
jobs
تعهدات
obligations
آزمایش های
trials
ماموریت ها
missions
موارد مصرف
onuses
دردها
pains
کار کردن
undertakings
تکالیف
کارهای خانه
assignments
ناراحتی
chores
اذیت می کند
inconvenience
تماس ها
bothers
اتهامات
callings
تمرینات
charges
دستکش
exercises
سختی
gauntlets
سردرد
hardship
تست ها
headaches
مشکلات
loads
آلباتروس ها
tests
تلاش ها
troubles
albatrosses
efforts
cinches
سینچ ها
child's play
بازی کودکان
چیزهای بچه گانه
cakewalks
پیاده روی کیک
no-brainers
بی فکر
picnics
پیک نیک
تکه های کیک
pushovers
فشار اورها
small potatoes
سیب زمینی های کوچک
ضربه محکم و ناگهانی
walkovers
پیاده روی
waltzes
والس ها
breezes
نسیم ها
cherry pies
پای گیلاس
doddles
doddles
قطره در سطل
duck soup
سوپ اردک
turkey shoots
بوقلمون شلیک می کند