environmental

base info - اطلاعات اولیه

environmental - محیطی

adjective - صفت

/ɪnˌvaɪrənˈmentl/

UK :

/ɪnˌvaɪrənˈmentl/

US :

family - خانواده
environment
محیط
environmentalist
طرفدار محیط زیست
google image
نتیجه جستجوی لغت [environmental] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • اثرات زیست محیطی آلودگی


  • هدف اصلی آنها ترویج حفاظت از محیط زیست است.

  • environmental issues/problems/concerns


    مسائل/مشکلات/نگرانی های زیست محیطی

  • an environmental group/movement (= that aims to improve or protect the natural environment)


    یک گروه/جنبش محیطی (= که هدف آن بهبود یا حفاظت از محیط طبیعی است)

  • environmental degradation/damage


    تخریب/آسیب محیطی


  • عوامل محیطی موثر بر رشد حشرات

  • The responses of animals to changing environmental conditions are a central issue in ecology.


    پاسخ حیوانات به شرایط محیطی در حال تغییر یک موضوع اصلی در اکولوژی است.


  • او مدیر بهداشت محیط این شورا است.

  • We are seeing ever increasing levels of environmental degradation.


    ما شاهد سطوح فزاینده ای از تخریب محیط زیست هستیم.

  • Environmental activists are hosting a talk on the consequences of offshore oil development.


    فعالان محیط زیست میزبان سخنرانی درباره پیامدهای توسعه نفت در دریا هستند.

  • The goal of this study is to identify key environmental changes resulting from urbanization.


    هدف این مطالعه شناسایی تغییرات کلیدی محیطی ناشی از شهرنشینی است.


  • مزایای زیست محیطی به ویژه برای بریتانیا مهم است.


  • توسعه پیشنهادی منوط به ارزیابی زیست محیطی خواهد بود.

  • New environmental regulations present additional challenges for farmers.


    مقررات جدید زیست محیطی چالش های بیشتری را برای کشاورزان ایجاد می کند.

  • Companies will need time to meet new environmental standards.


    شرکت ها برای رعایت استانداردهای جدید زیست محیطی به زمان نیاز دارند.


  • تاثیرات محیطی بر رشد کودک

  • People are becoming far more aware of environmental issues.


    مردم به مراتب بیشتر از مسائل زیست محیطی آگاه می شوند.

  • We’re here to discuss environmental issues.


    ما اینجا هستیم تا در مورد مسائل زیست محیطی بحث کنیم.

  • Environmental laws are forcing American automakers to take electric alternatives to gas engines seriously.


    قوانین زیست محیطی خودروسازان آمریکایی را مجبور می کند که جایگزین های الکتریکی برای موتورهای گازسوز را جدی بگیرند.

  • The environmental damage from the oil spill took at least two years to repair.


    ترمیم آسیب های زیست محیطی ناشی از نشت نفت حداقل دو سال طول کشید.

  • environmental challenges/concerns/issues


    چالش ها / نگرانی ها / مسائل زیست محیطی

  • He's concerned about the environmental effects of genetically modified foods.


    او در مورد اثرات زیست محیطی غذاهای اصلاح شده ژنتیکی نگران است.

  • environmental science/technology


    علم/فناوری زیست محیطی

  • A cargo ship carrying toxic waste dumped its load creating an environmental disaster that resulted in the deaths of 10 people.


    یک کشتی باری حامل زباله های سمی بار خود را رها کرد و یک فاجعه زیست محیطی ایجاد کرد که منجر به مرگ 10 نفر شد.

  • The oil giant has already spent some $3 billion on environmental cleanup.


    این غول نفتی تاکنون حدود 3 میلیارد دلار برای پاکسازی محیط زیست هزینه کرده است.

  • Businesses have a major role in environmental protection.


    کسب و کارها نقش مهمی در حفاظت از محیط زیست دارند.

  • It's generally understood that large hydro plants are environmentally damaging.


    به طور کلی می توان فهمید که نیروگاه های آبی بزرگ برای محیط زیست مضر هستند.

synonyms - مترادف

  • سبز

  • ecological


    زیست محیطی

  • ecofriendly


    سازگار با محیط زیست

  • conservation


    حفاظت

  • conservational


    حفاظتی

  • eco-friendly


    محیط دوستانه

  • environmentally friendly


    از نظر محیط زیست ایمن

  • environment-friendly


    قابل بازیافت

  • environmentally-safe


    قابل تجزیه زیستی

  • recyclable


    اکو

  • biodegradable


    از نظر اکولوژیکی سالم

  • eco


    ارگانیک. آلی

  • environmentally sound


    بی آلاینده

  • ecologically sound


    تاثیر کم


  • پایدار

  • ecologically friendly


    کم کربن

  • unpolluting


    انرژی کارآمد


  • دوستدار ازن

  • sustainable


    غیر آلاینده

  • low-carbon


    طبیعی

  • energy-efficient


    بیولوژیکی

  • ozone-friendly


    مصرف سوخت

  • non-polluting


    قابل تجزیه


  • صرفه جویی در مصرف سوخت


  • یقه سبز

  • fuel-efficient


    ذخیره انرژی

  • decomposable


    محافظه کار

  • fuel-saving


  • green-collar


  • energy-saving


  • conservationist


antonyms - متضاد
  • unsustainable


    ناپایدار

  • unmaintainable


    غیر قابل نگهداری

  • unrenewable


    تجدید ناپذیر

  • nonrefillable


    غیر قابل پر کردن

  • nonrenewable


    غیر قابل تجدید

  • nonrestorable


    غیر قابل ترمیم

  • unreplenishable


لغت پیشنهادی

roughness

لغت پیشنهادی

buffered

لغت پیشنهادی

condemns