brainstorm
brainstorm - ایده پردازی
verb - فعل
UK :
US :
یک ایده هوشمندانه ناگهانی
اگر طوفان فکری داشته باشید، ناگهان نمی توانید واضح یا معقول فکر کنید
to have a discussion or meeting with other people at work to suggest a lot of ideas for an activity or for solving a problem
بحث یا ملاقات با افراد دیگر در محل کار، ارائه ایده های زیادی برای یک فعالیت یا برای حل یک مشکل
(of a group of people) to suggest a lot of ideas for a future activity very quickly before considering some of them more carefully
(از گروهی از مردم) قبل از در نظر گرفتن برخی از آنها با دقت بیشتری ، ایده های زیادی را برای فعالیت های آینده ارائه می دهند
حالت ناگهانی ناتوانی در تفکر واضح
قبل از اینکه برخی از آنها را با دقت بیشتری بررسی کنید، خیلی سریع ایده های زیادی را برای یک فعالیت آینده پیشنهاد دهید
to suggest a lot of ideas for a future activity very quickly before considering some of them more carefully
یک ایده جدید و ناگهانی که شما مشتاق آن هستید
در یک گروه ملاقات کنید تا خیلی سریع ایده های جدید را پیشنهاد دهید، با این هدف که بعداً آنها را با دقت بیشتری در نظر بگیرید.
to meet in a group to suggest a lot of new ideas very quickly with the intention of considering them more carefully later
یک ایده جدید و اصلی یا مجموعه ای از ایده ها
شاید به خاطر احساس سرگردانی او بود، اما به نظر می رسید که او دچار طوفان فکری شده است.
از مشتریان بخواهید تا راه های دیگری را که می توانند بدون نوشیدن زیاد به اثرات مطلوب دست یابند، طوفان فکری کنند.
او معتقد است که گاوها یک طوفان فکری اجرایی هستند، ادای احترام به مهارت های مدیریتی خود و مالک جری رینزدورف.
He believes that the Bulls are an executive brainstorm, a tribute to the managerial skills of himself and owner Jerry Reinsdorf.
محقق می تواند اشتیاق خود را به اشتراک بگذارد، شانه ای برای گریه باشد و به طوفان فکری جایگزین کمک کند.
اما طوفان فکری سریع با 50 مدرس آموزش تکمیلی در یک دوره پاره وقت، همان ارتباط منفی را نشان داد.
But a quick brainstorm with 50 further education lecturers on a part-time degree course revealed the same negative associations.
شاید حمایت گرم وزیر امور خارجه یک طوفان فکری موقتی بود؟
Tanedo به صورت انفرادی با دانش آموزان کار می کند و به آنها کمک می کند تا در طوفان فکری و نوشتن پیش نویس های خام کمک کنند.
تا جایی که ممکن است ایده های زیادی را در ذهن خود بنویسید.
تیم گرد هم آمدند تا (پروژه) طوفان فکری کنند.
مخترع اسباب بازی روزی مشغول تماشای بازی فرزندانش بود که طوفان فکری به او دست داد.
حتماً طوفان فکری داشتم - رفتم خرید و فراموش کردم پولی بگیرم.
They brainstormed and mapped plans for dealing with problems like affordable housing and the budget shortfall.
آنها برای مقابله با مشکلاتی مانند مسکن ارزان قیمت و کمبود بودجه طرح هایی را طرح ریزی کردند.
قبل از اینکه به برنامه ریزی دقیق بپردازیم، باید طوفان فکری انجام دهیم.
آنها این طوفان فکری را به دست آوردند که می توانند با خرید و فروش عتیقه جات امرار معاش کنند.
مهندسان از سرتاسر شرکت هر دو هفته یکبار برای طوفان فکری گرد هم می آمدند.
به یاد داشته باشید که از همه ایده ها استقبال می شود - بنابراین شروع به طوفان فکری کنید!
A team will brainstorm a job description for the new leadership post.
یک تیم شرح شغلی برای پست رهبری جدید طوفان فکری خواهد کرد.
آنها شروع کرده اند تا طوفان فکری خود را به یک محصول واقعی تبدیل کنند.
intercommunicate
ارتباط بین
برقراری ارتباط
deliberate
حساب شده
free-associate
همکار آزاد
سرها را کنار هم بگذارید
share ideas
ایده ها را به اشتراک بگذارید
صحبت
converse
گفتگو کنید
بحث و گفتگو
confabulate
confabulate
powwow
وای
confer
اهدا کردن
exchange views
تبادل نظر
صحبت کنید
یک کانفیگ داشته باشید
چربی را بجوید
parley
مذاکره کردن
rack brains
مغزهای قفسه ای
مذاکره کنند
confab
confab
consult
مشورت کردن
palaver
پالاور
counsel
مشاوره
توصیه
مناظره
کمون
commune
جر و بحث
تفکر گروهی
groupthink
گفتمان
همکار
collogue
از بین رفتن
فراموش کردن
چشم پوشی
neglect
بی توجهی
متوقف کردن
ruin
خراب کردن
disregard
پایان
مکث
halt
تمام کردن
دور انداختن
discard
رد
به هم ریختن
disorganize
نتیجه
سقط
abort
تخریب
wreck
اعتماد گرفتن
demolish
پاسخ
بی نظمی
امانت گرفتن
دست کشیدن
خاتمه دادن
تمامش کن
desist
لغو کند
discontinue
دلسرد کردن
cease
جلوگیری کردن
terminate
رد کردن
abolish
discourage
