discharges
discharges - ترشحات
N/A - N/A
UK :
US :
اجازه دادن به کسی که رسماً جایی را ترک کند، به ویژه بیمارستان یا دادگاه حقوقی
برای فرستادن یک ماده، به ویژه مایع یا گاز زائد
برای انجام یک وظیفه، به ویژه یک کار رسمی
برای بازپرداخت یا فسخ کامل یک بدهی
شلیک تفنگ یا شلیک گلوله از تفنگ
مجوز رسمی برای خروج از نیروهای مسلح، زندان یا بیمارستان
عمل فرستادن مایع یا گاز زباله به بیرون
ماده مایع که از قسمتی از بدن می آید و اغلب آلوده است
انجام وظایف یا پرداخت پولی که بدهکار است
اقدام شلیک اسلحه
اجازه دادن به کسی
از شخصی که از شغلی اخراج می شود خواسته می شود آن را ترک کند.
برای ارسال یک ماده، به ویژه. مواد زائد
برای شلیک تفنگ
برای انجام وظیفه، به ویژه یک رسمی
عمل درخواست یا اجازه دادن به کسی برای ترک یک مکان، به ویژه. یک شغل
عمل فرستادن مایع یا گاز از چیزی یا ماده ای که خارج می شود
ترشح نیز ماده مایعی است که از قسمتی از بدن خارج می شود.
to give someone an official order or legal permission to end their duty in the army a court a prison etc.
دستور رسمی یا اجازه قانونی به کسی برای پایان دادن به وظیفه خود در ارتش، دادگاه، زندان و غیره.
اگر یک شرکت یا سازمان یک کارمند را اخراج کند، باعث می شود کار خود را ترک کند
به یک شخص ورشکسته اجازه قانونی بدهد تا بدهی خاصی را متوقف کند
برای پرداخت کل مبلغ بدهی برای یک بدهی، وام، پرداخت و غیره.
برای انجام یک کار یا وظیفه رسمی
if a business or factory discharges gas chemicals, liquid waste etc., it sends these substances into the air or water
اگر یک تجارت یا کارخانه گاز، مواد شیمیایی، زباله های مایع و غیره را تخلیه کند، این مواد را به هوا یا آب می فرستد.
برای خارج کردن کالا از کشتی یا هواپیما یا اجازه دادن به مسافران برای پیاده شدن
پایان یک بدهی یا دستور رسمی که به وظیفه شخصی برای پرداخت بدهی پایان می دهد
ماده زائدی که از یک کارخانه یا تجارت به هوا یا آب فرستاده می شود
یک دستور رسمی که به کار کسی پایان می دهد
دستور رسمی یا مجوز قانونی برای ترک وظیفه خود در ارتش، دادگاه، زندان و غیره.
عمل انجام یک کار یا وظیفه ای که باید انجام دهید
شغل یا فعالیت بیرون آوردن کالا یا مسافر از کشتی یا هواپیما
بیماران از بیمارستان مرخص شدند زیرا تخت ها مورد نیاز افراد دیگر بود.
بیش از نیمی از تمام زندانیان مرخص شده ظرف دو سال مجدداً محکوم می شوند.
A peace protester was conditionally discharged for twelve months (= allowed to go free only if they do not commit a crime again for this period of time).
یک معترض صلح به مدت دوازده ماه به طور مشروط مرخص شد (= فقط در صورتی که برای این مدت مرتکب جرمی مجدد نشود، اجازه آزاد شدن داشت).
روزانه مقادیر زیادی زباله خطرناک توسط کارخانه تخلیه می شود.
نفتی که به دریا ریخته شد به بسیاری از پرندگان و حیوانات آسیب جدی وارد کرد.
شهر باید وظیفه قانونی خود را برای اسکان بی خانمان ها انجام دهد.
او در سال 2010 اعلام ورشکستگی کرد و سال بعد از بدهی های خود پرداخت.
پلیس اعلام کرد که حدود 50 گلوله تخلیه شده است.
او پس از خروج از ارتش به خانه بازگشت.
قاضی به او یک سال مرخصی مشروط داد.
Thousands of fish were killed as a result of a discharge of poisonous chemicals from a nearby factory.
هزاران ماهی در نتیجه تخلیه مواد شیمیایی سمی از یک کارخانه مجاور کشته شدند.
a vaginal discharge
ترشحات واژن
انجام وظایف خود
آلن دیروز از بیمارستان مرخص شد.
آب صابون از ماشین لباسشویی مستقیماً به خط زباله تخلیه می شود.
یک اسلحه به طور تصادفی تخلیه شد.
او به عنوان مدیر صندوق به انجام وظایف خود ادامه داد.
مک کارتی در زمان مرخصی از ارتش دارای درجه کاپیتان بود.
an oily discharge
یک ترشح روغنی
قاضی هیئت منصفه را برکنار کرد و دستور دادرسی مجدد را صادر کرد.
سه سال پیش به افتخار از ارتش مرخص شد.
چند تن از مدیران بعداً به دلیل سوء مدیریت وجوه سهامداران برکنار شدند.
ورشکستگانی که برای اولین بار ورشکسته می شوند، معمولاً پس از 12 ماه به طور خودکار از خدمت خارج می شوند.
قوانین ورشکستگی عموماً به مردم اجازه نمی دهد بدهی وام دانشجویی خود را پرداخت کنند.
این شرکت به انجام به موقع تعهدات بازپرداخت وام خود ادامه می دهد.
discharge a duty/responsibility/obligation
انجام یک وظیفه / مسئولیت / تعهد
قبل از اینکه شرکت ها اجازه ترخیص بدهند، باید مجوزی از EPA صادر شود.
این معدن دارای مجوز فدرال برای تخلیه فاضلاب معدن به رودخانه است.
یک روز تمام طول کشید تا کشتی تخلیه شود.
ورشکستگان باید قبل از پرداخت بدهی خود تحت مشاوره اعتباری قرار گیرند.
تخلیه و ابطال وام
releases
منتشر شده
liberations
آزادی ها
acquittals
تبرئه ها
clearances
مجوزها
emancipations
رهایی
exonerations
عفو
pardons
بخشودگی
absolutions
پاکسازی
amnesties
تحویل ها
clearings
ساکت ها
deliveries
ترک ها
quietuses
مهلت می دهد
quittances
دستکاری ها
reprieves
حواله ها
exculpations
آزادی مشروط
manumissions
مشروط
remittances
اجازه دادن
paroles
probations
let-offs
imprisonments
زندان ها
incarcerations
زندانی ها
confinements
حبس ها
captivities
اسارت ها
detentions
بازداشت ها
convictions
اعتقادات
custodies
حضانت
internments
زندانیان
immurements
نارسایی ها
durances
دوام ها
detainments
ایموراسیون ها
immurations
زندان
jaildom
بازداشت
remand
محدودیت ها
restraints
جمله ها
sentences
thraldoms
thraldoms
ترالدوم ها
thralldoms
