reverse
reverse - معکوس
verb - فعل
UK :
US :
واژگونی
معکوس
برگشت پذیر
غیر قابل برگشت
to change something such as a decision judgment or process so that it is the opposite of what it was before
تغییر دادن چیزی، مانند یک تصمیم، قضاوت یا فرآیند به طوری که برخلاف آنچه قبلا بوده است باشد
اگر وسیله نقلیه یا راننده آن دنده عقب برود، به عقب برمی گردد
تغییر ترتیب معمول اجزای چیزی یا کارهای معمولی که دو نفر انجام می دهند
برگرداندن چیزی به منظور نشان دادن پشت آن
موقعیت چرخ دنده ها در یک وسیله نقلیه که باعث عقب رفتن آن می شود
شکست یا مشکلی که برنامه های شما را به تاخیر می اندازد
طرف کم اهمیت یا پشت جسمی که دو طرف دارد
to change something such as a decision judgement, or process so that it is the opposite of what it was before
تغییر دادن چیزی مانند تصمیم، قضاوت یا فرآیند به طوری که برخلاف آنچه قبلا بوده است باشد
توسعه یا انجام کاری بر خلاف قبل
برای برقراری تماس تلفنی که هزینه آن توسط شخصی که با شما تماس می گیرید پرداخت می شود
دقیقا برعکس چیزی
برای توصیف چیزی که مخالف چیز دیگری است استفاده می شود
تغییر جهت، نظم، موقعیت، نتیجه و غیره چیزی به خلاف آن
برای رانندگی یک وسیله نقلیه به عقب
برای برقراری تماس تلفنی که هزینه آن توسط شخص دریافت کننده پرداخت می شود
برعکس آنچه پیشنهاد شده است
پشت سکه، مدال و غیره
به ترتیب یا روش مخالف
روش کنترل وسیله نقلیه که باعث می شود آن را به عقب برگرداند
یک شکست یا شکست
برخلاف آنچه که اخیراً اتفاق افتاده است، یا آنچه که معمول یا مورد انتظار است
به سمتی که مخالف جهتی است که روبه رو هستید
پشت چیزی
وادار کردن چیزی در جهت، نظم یا موقعیت مخالف
جهت، نظم یا موقعیت مخالف
معکوس نیز یک شکست یا شکست است
تصمیم، برنامه و غیره را به گونه ای تغییر دهد که برعکس آنچه قبلا بوده، شود
برای متوقف کردن اتفاقات، یا توقف اتفاق افتادن، به روشی خاص
شروع کردن به رفتار یا انجام کارها به گونه ای که برخلاف آنچه قبلا اتفاق افتاده باشد
برای تغییر تصمیم قانونی در دادگاه حقوقی
کاهش نرخ تولد ممکن است روند بازنشستگی پیش از موعد را معکوس کند.
برای معکوس کردن یک رویه/فرآیند
The government has failed to reverse the economic decline.
دولت نتوانسته رکود اقتصادی را جبران کند.
گاهی اوقات می توان بیماری را متوقف کرد یا معکوس کرد.
دادگاه تجدید نظر این تصمیم را لغو کرد.
در صورت تغییر دولت، این سیاست احتمالاً معکوس خواهد شد.
برای معکوس کردن یک قضاوت
نوشتن در آینه برعکس می شود.
شما باید ترتیب این صفحات را معکوس کنید.
برای حل معما کافی است ترتیب اعداد را معکوس کنید.
انگار نقش والدین و فرزند خود را تغییر داده ایم.
او قبلاً برای من کار می کرد، اما شرایط ما اکنون برعکس شده است.
او در مورد ده ها موضوع خود را برعکس کرده است.
از گوشه عقب برگشت.
او به عقب رفت و وارد یک پارکینگ شد.
احتیاط! این کامیون دنده عقب است.
حالا ماشین را به عقب برگردانید.
من می خواهم هزینه ها را برگردانم، لطفا.
او به آرامی از گاراژ عقب رفت.
او با احتیاط کامیون را از مسیر باریک عقب برد.
ماشین دنده عقب شد و داخل پرچین شد.
مدیر جدید امیدوار بود که کاهش ثروت شرکت را معکوس کند.
حالا که شما کار دارید و من ندارم، شرایط ما برعکس شده است.
دادگاه تجدید نظر حکم قبلی را لغو کرد.
او به عقب رفت و وارد تیر چراغ شد و به عقب ماشین آسیب رساند.
ماشین را دنده عقب و داخل پارکینگ کرد.
You might think that people who don't worry about their diet are fatter and more unhealthy; in fact the reverse is true.
ممکن است فکر کنید افرادی که نگران رژیم غذایی خود نیستند چاق تر و ناسالم تر هستند. در واقع برعکسش درست است.
هر چه اخبار رسمی ادعا می کرد، او برعکس آن را باور داشت.
این سکه دارای نشان سلطنتی در پشت آن است.
برای خاموش کردن موتور، همان مراحل را تکرار می کنید، اما به صورت معکوس (به ترتیب).
برای عقب رفتن، باید ماشین را در دنده عقب (دنده) قرار دهید.