council
council - شورا
noun - اسم
UK :
US :
گروهی از مردم که برای وضع قوانین، قوانین، یا تصمیم گیری یا مشاوره انتخاب می شوند
the organization that is responsible for local government in a particular area in Britain
سازمانی که مسئول حکومت محلی در یک منطقه خاص در بریتانیا است
گروهی از مردم به عنوان دولت شهری در ایالات متحده انتخاب شدند
in Britain, the organization that is responsible for local government in a particular region
در بریتانیا، سازمانی که مسئول حکومت محلی در یک منطقه خاص است
a group of people elected or chosen to make decisions or give advice on a particular subject to represent a particular group of people or to run a particular organization
گروهی از مردم که برای تصمیم گیری یا مشاوره در مورد موضوعی خاص، نمایندگی گروه خاصی از مردم یا اداره یک سازمان خاص انتخاب یا انتخاب شده اند.
گروهی از مردم که برای اداره یک منطقه، شهر یا شهر خاص انتخاب می شوند و خدماتی را برای آن سازماندهی می کنند
a group of people who are responsible for making official decisions about a particular activity or advising people about something
گروهی از افرادی که مسئول تصمیم گیری رسمی در مورد یک فعالیت خاص یا مشاوره به مردم در مورد چیزی هستند
در بریتانیا، سازمانی متشکل از افرادی که برای اداره یک شهر، شهر یا منطقه انتخاب شده اند
در ایالات متحده، گروهی از مردم که برای اداره یک شهر انتخاب شده اند
یک جلسه شورا
استوارت عضو شورای هنرهای منطقه ای است.
فلتز برای شورای شهر در انتخابات پاییز نامزد می شود.
او به عضویت شورای شهر انتخاب شده است.
طرح توسعه مسکن جدید اکنون توسط شورای شهرستان اسکس در حال بررسی است.
این رتبه بندی، چهار شورای تأمین مالی آموزش عالی بریتانیا را در تخصیص منابع راهنمایی می کند.
همین هفته گذشته فیلیپ فرامپتون، مستمری بگیر پس از آتش سوزی در آپارتمان شورای خود در سویندون جان باخت.
In addition to the palatial and leafy suburbs, there are areas of inner-city terraced housing awaiting redevelopment and large outlying council estates.
علاوه بر حومههای سرسبز و سرسبز، مناطقی از خانههای پلکانی درون شهر در انتظار توسعه مجدد و املاک بزرگ دورافتاده شورای شهر وجود دارد.
این باشگاه از شورای ورزش کمک مالی دریافت کرد تا هزینه رختکن جدید را بپردازد.
من در شورا به کار خود ادامه دادم، اما در آن روزها به راحتی نمیتوانم یک آپارتمان در شورا بگیرم.
The balance between additions and cuts will depend on the financial climate and the political complexion of the council.
تعادل بین اضافهها و کاهشها به فضای مالی و رنگ سیاسی شورا بستگی دارد.
A complaints system is being set up to make it easier for residents to complain about the service that the council offers.
یک سیستم شکایات در حال راه اندازی است تا ساکنان بتوانند در مورد خدماتی که شورا ارائه می دهد راحت تر شکایت کنند.
یکی از مدیران به شورا بازگردانده شد.
شورا می گوید کرکره راه حل نیست.
یک شورای شهر
این تصمیم همچنان باید به تصویب شورای کامل برسد.
او در شورای محلی است.
او در یک انتخابات میاندورهای به عضویت شورا درآمد.
او چهار سال در شورا خدمت کرده است.
عضو/جلسه شورا
رهبر شورا
یک عضو / رهبر شورا
جلسه / اتاق شورا
اهالی از این سروصدا به شورا شکایت کرده اند.
او از ماه مارس در این شورا مشغول به کار است.
دانش آموزان باید برای دریافت کمک هزینه به شورای محلی خود مراجعه کنند.
council workers/staff/officials/officers
کارگران / کارکنان / مقامات / افسران شورا
کاهش خدمات شورا
شورای تحقیقات پزشکی
در بریتانیا، شورای هنر به تئاترها کمک مالی می دهد.
پادشاه از 14 تا 19 اکتبر 1330 شورایی در ناتینگهام برگزار کرد.
او باید در کمیته رفتار حرفه ای شورای پزشکی عمومی حاضر شود.
برنامه هایی برای ایجاد شورای تامین مالی برای آموزش عالی وجود دارد.
شورای حاکم کلیسای مورمون
آنها در حال ایجاد شورای جدیدی برای هنر هستند.
شورای هنر برای پروژه های محلی کمک های مالی می دهد.
او به عنوان یک آهنگساز جوان مبارز، برای دریافت پول به شورای هنر کالیفرنیا درخواست داد.
شما باید به شورای آموزش و سازمان محلی خود مراجعه کنید.
شورای امنیت سازمان ملل
این نمایش با کمک مالی شورای هنرهای محلی حمایت می شود.
شورای شهر ادینبورگ
The town/city council is/are responsible for keeping the streets clean.
شورای شهر/شهر مسئول تمیز نگه داشتن خیابان هاست.
شورای محلی تصمیم گرفته است که بودجه ای برای پروژه اختصاص ندهد.
شورا برای تصویب این طرح تحت فشار است.
دولت
assembly
مونتاژ
مدیریت
ministry
وزارت
congress
کنگره
parliament
مجلس
legislature
قانونگذار
senate
سنا
کابینه
اجرایی
محفظه - اتاق
خانه
governing body
هیئت حاکمه
civic authority
اقتدار مدنی
مقامات محلی
دولت محلی
municipal authority
مقام شهرداری
legislative body
نهاد قانونگذاری
کمیته
رژیم غذایی
legislative assembly
مجلس قانونگذاری
قدرت
presidiumUS
ریاست ایالات متحده
convocation
تشکیل جلسه
praesidiumUK
preesidiumUK
representatives
نمایندگان
هیئت مدیره
رژیم
ruling body
هیئت حاکم
اتاق نمایندگان
gathering
جمع آوری
شخصی
یکی
separation
جدایش، جدایی
تقسیم
disunion
جدایی
sisterhood
خواهری
lawlessness
بی قانونی
sorority
همسری
توافق
calm
آرام
صلح
seclusion
گوشه گیری
antagonism
تضاد
disassociation
تفکیک
aloneness
تنهایی
isolation
انزوا
rivalry
رقابت
مخالفت
solitude