council

base info - اطلاعات اولیه

council - شورا

noun - اسم

/ˈkaʊnsl/

UK :

/ˈkaʊnsl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [council] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک شورای شهر

  • The decision still has to be ratified by the full council.


    این تصمیم همچنان باید به تصویب شورای کامل برسد.

  • She's on the local council.


    او در شورای محلی است.

  • He won a seat on the council in a by-election.


    او در یک انتخابات میان‌دوره‌ای به عضویت شورا درآمد.

  • She has served on the council for four years.


    او چهار سال در شورا خدمت کرده است.

  • a member/meeting of the council


    عضو/جلسه شورا


  • رهبر شورا

  • a council member/leader


    یک عضو / رهبر شورا

  • a council meeting/chamber


    جلسه / اتاق شورا

  • Residents have complained to the council about the noise.


    اهالی از این سروصدا به شورا شکایت کرده اند.

  • She has been working for the council since March.


    او از ماه مارس در این شورا مشغول به کار است.

  • Students should apply to their local council for a grant.


    دانش آموزان باید برای دریافت کمک هزینه به شورای محلی خود مراجعه کنند.

  • council workers/staff/officials/officers


    کارگران / کارکنان / مقامات / افسران شورا

  • cuts to council services


    کاهش خدمات شورا


  • شورای تحقیقات پزشکی

  • In Britain, the Arts Council gives grants to theatres.


    در بریتانیا، شورای هنر به تئاترها کمک مالی می دهد.

  • The king held a council at Nottingham from 14 to 19 October 1330.


    پادشاه از 14 تا 19 اکتبر 1330 شورایی در ناتینگهام برگزار کرد.


  • او باید در کمیته رفتار حرفه ای شورای پزشکی عمومی حاضر شود.

  • There are plans to establish a funding council for higher education.


    برنامه هایی برای ایجاد شورای تامین مالی برای آموزش عالی وجود دارد.

  • the governing council of the Mormon Church


    شورای حاکم کلیسای مورمون


  • آنها در حال ایجاد شورای جدیدی برای هنر هستند.

  • The Arts Council gives grants for local projects.


    شورای هنر برای پروژه های محلی کمک های مالی می دهد.

  • As a struggling young composer, she applied to the California Arts Council for grant money.


    او به عنوان یک آهنگساز جوان مبارز، برای دریافت پول به شورای هنر کالیفرنیا درخواست داد.


  • شما باید به شورای آموزش و سازمان محلی خود مراجعه کنید.

  • the United Nations Security Council


    شورای امنیت سازمان ملل

  • This play is supported by a grant from the local arts council.


    این نمایش با کمک مالی شورای هنرهای محلی حمایت می شود.

  • Edinburgh City Council


    شورای شهر ادینبورگ

  • The town/city council is/are responsible for keeping the streets clean.


    شورای شهر/شهر مسئول تمیز نگه داشتن خیابان هاست.

  • The local council has/have decided not to allocate funds for the project.


    شورای محلی تصمیم گرفته است که بودجه ای برای پروژه اختصاص ندهد.


  • شورا برای تصویب این طرح تحت فشار است.

  • The council is being pressured to approve the plan.


synonyms - مترادف

  • دولت

  • assembly


    مونتاژ


  • مدیریت

  • ministry


    وزارت

  • congress


    کنگره

  • parliament


    مجلس

  • legislature


    قانونگذار

  • senate


    سنا


  • کابینه


  • اجرایی


  • محفظه - اتاق


  • خانه

  • governing body


    هیئت حاکمه

  • civic authority


    اقتدار مدنی


  • مقامات محلی


  • دولت محلی

  • municipal authority


    مقام شهرداری

  • legislative body


    نهاد قانونگذاری


  • کمیته


  • رژیم غذایی

  • legislative assembly


    مجلس قانونگذاری


  • قدرت

  • presidiumUS


    ریاست ایالات متحده

  • convocation


    تشکیل جلسه

  • praesidiumUK


    preesidiumUK

  • representatives


    نمایندگان


  • هیئت مدیره


  • رژیم

  • ruling body


    هیئت حاکم

  • chamber of deputies


    اتاق نمایندگان

  • gathering


    جمع آوری

antonyms - متضاد

  • شخصی

  • one


    یکی

  • separation


    جدایش، جدایی


  • تقسیم

  • disunion


    جدایی

  • sisterhood


    خواهری

  • lawlessness


    بی قانونی

  • sorority


    همسری


  • توافق

  • calm


    آرام


  • صلح

  • seclusion


    گوشه گیری

  • antagonism


    تضاد

  • disassociation


    تفکیک

  • aloneness


    تنهایی

  • isolation


    انزوا

  • rivalry


    رقابت


  • مخالفت

  • solitude


لغت پیشنهادی

argues

لغت پیشنهادی

amaretto

لغت پیشنهادی

appropriating