lifestyle
lifestyle - سبک زندگی
noun - اسم
UK :
US :
the way a person or group of people live including the place they live in the things they own the kind of job they do and the activities they enjoy
شیوه زندگی یک فرد یا گروهی از مردم، از جمله مکانی که در آن زندگی میکنند، چیزهایی که دارند، نوع شغلی که انجام میدهند و فعالیتهایی که از آن لذت میبرند.
the way someone lives, including where they live their job and the sort of things they spend money on
روش زندگی یک فرد، از جمله محل زندگی، شغل و نوع چیزهایی که پول خرج می کند
روش زندگی کسی؛ کارهایی که معمولا یک فرد یا گروه خاصی از مردم انجام می دهند
the fact of not being heterosexual (= sexually or romantically attracted to women if you are a man and men if you are a woman) or cisgender (= having a gender that matches the body you were born with)
واقعیت دگرجنس گرا نبودن (= از نظر جنسی یا عاشقانه جذب زنان اگر مرد هستید و مردها اگر زن هستید) یا سیسجنسیت (= داشتن جنسیت متناسب با بدنی که با آن متولد شده اید)
the particular way that a person or group lives and the values and ideas supported by that person or group
روش خاصی که یک فرد یا گروه زندگی می کند و ارزش ها و ایده های مورد حمایت آن شخص یا گروه
someone's way of living for example the things they usually do where they live what they spend their money on etc.
روش زندگی یک نفر، به عنوان مثال کارهایی که معمولاً انجام می دهند، کجا زندگی می کنند، پول خود را برای چه چیزی خرج می کنند و غیره.
بررسی سلامت و سبک زندگی برخی از این جنبه ها را بررسی کرده است.
حتی زمانی که بدهکار بود، همچنان از سبک زندگی اسرافآمیز لذت میبرد.
شما واقعا باید به فکر یک سبک زندگی سالم باشید.
جنبه های سبک زندگی فردی و همچنین عوامل ساختاری با سلامتی مرتبط است.
سبک زندگی تجملاتی هرست، افسانه است.
ارزیابی کنید که دارایی های شما چگونه با سبک زندگی جدید شما مطابقت دارد.
Undetected by their clothed neighbors, Michelle and her husband live a nudist lifestyle inside the walls of their own home.
میشل و همسرش که توسط همسایههای لباس پوشیدهشان شناسایی نمیشوند، در داخل دیوارهای خانهشان سبک زندگی برهنگی را میگذرانند.
مطمئنا برای تغییر سبک زندگی پر انرژی کافی نیست.
Some plantation families tried desperately to maintain their traditional lifestyle by pretending they still had slaves.
برخی از خانوادههای مزرعهای به شدت تلاش میکردند سبک زندگی سنتی خود را با تظاهر به اینکه هنوز برده دارند حفظ کنند.
سبک زندگی شهری
شما نمی توانید سبک زندگی خود را فقط به این دلیل که همسر دارید تغییر دهید!
این روزها بسیاری از افراد سعی می کنند سبک زندگی سالمی را در پیش بگیرند.
یک سبک زندگی راحت / مجلل
Too many children are living a completely sedentary lifestyle.
بسیاری از کودکان سبک زندگی کاملاً بی تحرکی دارند.
وقتی به کشور نقل مکان کردیم، تغییر بزرگی در سبک زندگی ایجاد شد.
lifestyle choices/changes
انتخاب/تغییر سبک زندگی
بخش سبک زندگی روزنامه (= بخشی که به لباس، مبلمان، سرگرمی ها و غیره می پردازد)
media scrutiny of the lifestyles of professional footballers
بررسی رسانه ای سبک زندگی فوتبالیست های حرفه ای
مخاطبان بزرگسالان 25 تا 49 ساله هستند که سبک زندگی فعالی دارند.
او سعی می کند یک سبک زندگی جایگزین را با میل خود به شغل متعادل کند.
افزایش چاقی نتیجه رژیم غذایی نامناسب و سبک زندگی کم تحرک است.
They enjoy a very comfortable lifestyle.
آنها از یک سبک زندگی بسیار راحت لذت می برند.
ما از آنها می خواهیم سبک زندگی سالم تری را اتخاذ کنند.
او مجبور شد پس از از دست دادن میلیون ها هزینه قانونی، سبک زندگی تجملاتی خود را محدود کند.
او سبک زندگی چندان سالمی ندارد.
او برای حمایت از سبک زندگی خود به درآمد بسیار بالایی نیاز دارد.
یک سبک زندگی جایگزین
او معتقد است که همجنس گرا بودن یک انتخاب سبک زندگی است.
واعظ سبک زندگی همجنسگرا را محکوم کرد تا اینکه پسرش فاش کرد که همجنسگرا است.
از خود بپرسید که شغل شما چقدر سبک زندگی شما را بهبود می بخشد.
با توجه به سبک زندگی مدرن امروزی، این ارقام اصلاً تعجب آور نیستند.
He deserves to have a comfortable lifestyle.
او شایسته داشتن یک سبک زندگی راحت است.
an outdoor lifestyle
یک سبک زندگی در فضای باز
نقش دولت در کمک به مردم در انتخاب سبک زندگی سالم چیست؟
یک مجله سبک زندگی
زندگی
وضعیت
رفتار انگلستان
behaviourUK
هدایت
موقعیت
رژیم
راه ها
ways
رفتار ایالات متحده
behaviorUS
باورها
beliefs
فرهنگ
گمرک
customs
عادات
habits
روال
حالت
روش زندگی
اخلاق
ethos
وجود داشتن
سرنوشت
مقدار زیادی
فلسفه
اصول
principles
ایستگاه
فعالیت ها
activities
بودن
چگونگی، امر، تفصیل، شرایط محیط، پیش امد، شرح
civilisationUK
circumstances
تمدن ایالات متحده
civilisationUK
دکترین
civilizationUS
ذات
doctrine
essence
شکاف
separation
جدایش، جدایی
detachment
کناره گیری
parting
فراق
تقسیم
severance
جدایی
disconnection
قطع ارتباط
disunion
پارگی
rupture
بخش بندی
segmentation
زير مجموعه
subdivision
دو بخش
bisection
مرزبندی
demarcation
تقسیم بندی
partition
جدا شدن از
breaking up
جدا شدن راه ها
تقسیم کردن
splitting up
در هم شکستن
split-up
breaking down