card

base info - اطلاعات اولیه

card - کارت

noun - اسم

/kɑːrd/

UK :

/kɑːd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [card] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک تکه کارت

  • The model of the building was made of card.


    ماکت ساختمان کارتی بود.

  • Each person wrote their question on a card.


    هر یک از افراد سؤال خود را روی یک کارت نوشتند.

  • a birthday/get-well/good luck card


    کارت تولد/خوشبختی/خوشبختی

  • Everyone at work signed a card for her.


    همه در محل کار برای او کارت امضا کردند.

  • When they got engaged I sent them a card.


    وقتی نامزد کردند برایشان کارت فرستادم.

  • Did you get my card from Italy?


    کارت منو از ایتالیا گرفتی؟


  • یک کارت عضویت


  • یک کارت قرار ملاقات


  • او اولین کارت کتابخانه خود را در سن هفت سالگی دریافت کرد.

  • a set of free recipe cards


    مجموعه ای از کارت های دستور العمل رایگان

  • Here's my card if you need to contact me again.


    اگر نیاز دارید دوباره با من تماس بگیرید، این کارت من است.

  • I put the meal on (= paid for it using) my card.


    من غذا را روی کارتم گذاشتم (= هزینه آن را پرداخت کردم).

  • Can I pay with a card?


    آیا می توانم با کارت پرداخت کنم؟

  • Thieves used her cards to go on a spending spree.


    دزدها از کارت های او برای ولخرجی استفاده کردند.

  • a pack of cards


    یک بسته کارت

  • a deck of cards


    یک دسته کارت


  • هر بازیکن به نوبه خود باید یک کارت بازی کند.

  • Who wants to play cards?


    چه کسی می خواهد ورق بازی کند؟

  • I've never been very good at cards.


    من هرگز در کارت ها خیلی خوب نبودم.

  • Let's have a game of cards.


    بیایید یک بازی با ورق داشته باشیم.

  • She won £20 at cards.


    او 20 پوند با کارت برد.

  • a printed circuit card


    کارت مدار چاپی


  • یک کارت حافظه

  • a graphics/sound/video card


    کارت گرافیک/صدا/ویدئو

  • The merger has been on the cards for some time now.


    مدتی است که ادغام در کار است.

  • He accused his opponent of playing the immigration card during the campaign.


    او مخالف خود را به بازی با کارت مهاجرت در جریان مبارزات انتخاباتی متهم کرد.


  • اگر کارت‌هایتان را درست بازی کنید، وقتی او می‌رود، کار می‌تواند مال شما باشد.

  • Contact the bank and cancel all your cards.


    با بانک تماس بگیرید و تمام کارت های خود را لغو کنید.

  • He had a wallet full of plastic cards.


    او یک کیف پول پر از کارت های پلاستیکی داشت.

  • I don't have any cash - can I put this on (= pay using) my (credit/charge) card?


    من پول نقد ندارم - آیا می توانم این را روی کارت (اعتباری/کارمزد) خود قرار دهم (= با استفاده از پرداخت)؟

synonyms - مترادف

  • هیئت مدیره

  • cardboard


    مقوا

  • pasteboard


    کاغذ سفت

  • stiff paper


    کاغذ


antonyms - متضاد
  • tragedian


    تراژدی

لغت پیشنهادی

professionals

لغت پیشنهادی

shot

لغت پیشنهادی

ADS