commercial

base info - اطلاعات اولیه

commercial - تجاری

adjective - صفت

/kəˈmɜːrʃl/

UK :

/kəˈmɜːʃl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [commercial] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • residential and commercial properties


    املاک مسکونی و تجاری

  • a commercial building/development


    یک ساختمان/توسعه تجاری


  • املاک تجاری

  • commercial activities


    فعالیت های تجاری

  • They have offices in the commercial heart of the city.


    آنها دفاتری در قلب تجاری شهر دارند.

  • She is developing the commercial side of the organization.


    او در حال توسعه جنبه تجاری سازمان است.

  • a commercial vehicle (= one that is used for carrying goods or passengers who pay)


    وسیله نقلیه تجاری (= وسیله نقلیه ای که برای حمل کالا یا مسافرانی استفاده می شود که پرداخت می کنند)

  • The movie was not a commercial success (= did not make money).


    این فیلم یک موفقیت تجاری نبود (= پول درآورد).

  • Risks arise when state-owned enterprises begin operating as commercial entities.


    خطرات زمانی به وجود می آیند که شرکت های دولتی به عنوان نهادهای تجاری شروع به فعالیت می کنند.

  • policies to attract new industrial or commercial enterprises


    سیاست های جذب بنگاه های صنعتی یا تجاری جدید

  • They are keen to see the technology licensed for commercial use.


    آنها مشتاقند که این فناوری برای استفاده تجاری مجوز داشته باشد.

  • The data cannot be used for commercial purposes.


    داده ها را نمی توان برای مقاصد تجاری استفاده کرد.

  • The newspaper is acting solely in its own commercial interests.


    این روزنامه صرفاً در راستای منافع تجاری خود عمل می کند.


  • غذاهای تجاری کودک

  • the first commercial flights across the Atlantic


    اولین پروازهای تجاری در سراسر اقیانوس اطلس

  • Their more recent music is far too commercial.


    موسیقی اخیر آنها بیش از حد تجاری است.

  • The show was unashamedly commercial with little artistic merit.


    نمایش بدون شرم تجاری بود، با شایستگی هنری کمی.

  • a commercial radio station/TV channel


    یک ایستگاه رادیویی تجاری / کانال تلویزیونی

  • This book deals with the social economic and political issues of the period.


    این کتاب به مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن دوره می پردازد.

  • She had got into financial difficulties.


    او دچار مشکلات مالی شده بود.

  • Tokyo is a major financial centre.


    توکیو یک مرکز مالی بزرگ است.

  • closer European monetary union


    اتحادیه پولی اروپا نزدیک تر

  • The play was very successful on Broadway.


    این نمایشنامه در برادوی بسیار موفق بود.

  • The company has had another successful year.


    این شرکت یک سال موفق دیگر را پشت سر گذاشت.

  • a highly profitable business


    یک تجارت بسیار سودآور

  • The movie was not a commercial success (= made no profit).


    این فیلم موفقیت تجاری نداشت (= بدون سود).

  • They do a lot of business in lucrative overseas markets.


    آنها در بازارهای پرسود خارج از کشور تجارت زیادی انجام می دهند.

  • Small local shops stop being economic when a supermarket opens up nearby.


    وقتی یک سوپرمارکت در نزدیکی باز می شود، مغازه های کوچک محلی دیگر اقتصادی نیستند.

  • His first jobs were in the commercial sector.


    اولین شغل او در بخش بازرگانی بود.

  • They are an educational charity not a commercial publisher.


    آنها یک موسسه خیریه آموزشی هستند، نه یک ناشر تجاری.

  • The decision has been made on a purely commercial basis.


    این تصمیم صرفاً بر مبنای تجاری گرفته شده است.

synonyms - مترادف

  • کسب و کار


  • تجارت

  • trading


    تجاری

  • mercantile


    تاجر

  • merchant


    حراجی


  • شرکت های بزرگ، دارای شخصیت حقوقی


  • بازرگانی

  • merchandising


    مبادله

  • bartering


    مالی


  • صنعتی

  • fiscal


    بازار


  • پولی


  • خرده فروشی

  • monetary


    عرضه

  • pecuniary


    عمده فروشی

  • retail


    کارآفرینی

  • retailing


    گنجانده شده است


  • مربوط به کار

  • wholesale


    شرکت های خصوصی

  • wholesaling


    در مورد تجارت

  • entrepreneurial


    شرکت

  • incorporated


    سازمانی ایالات متحده

  • business-related


    شرکت، پروژه


  • خانه

  • concerning business


    سازمانی انگلستان


  • شغلی

  • organizationalUS




  • organisationalUK


  • occupational


antonyms - متضاد
  • noncommercial


    غیر تجاری

  • nonsalable


    غیرقابل فروش

  • uncommercial


    خیریه

  • unmarketable


  • unsalable


  • charitable


  • unsellable


لغت پیشنهادی

minimal

لغت پیشنهادی

BOQ

لغت پیشنهادی

cotton