boast

base info - اطلاعات اولیه

boast - به رخ کشیدن

verb - فعل

/bəʊst/

UK :

/bəʊst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boast] در گوگل
description - توضیح
  • to talk too proudly about your abilities, achievements, or possessions


    با افتخار در مورد توانایی ها، دستاوردها یا دارایی های خود صحبت کنید


  • اگر مکان، شی یا سازمانی به چیزی ببالد، چیزی دارد که بسیار خوب است

  • to talk too proudly about your abilities, achievements, or possessions because you want other people to admire you


    با افتخار در مورد توانایی ها، دستاوردها یا دارایی های خود صحبت کنید زیرا می خواهید دیگران شما را تحسین کنند.

  • to boast in a way that annoys other people. Brag is more informal than boast


    لاف زدن به گونه ای که دیگران را آزار می دهد. براگ بیشتر غیر رسمی است تا فخر فروشی

  • to talk a lot about your achievements – used especially when you want to mention your achievements but do not want to sound as if you are boasting


    برای صحبت زیاد در مورد دستاوردهای خود - به خصوص زمانی استفاده می شود که می خواهید دستاوردهای خود را ذکر کنید اما نمی خواهید به نظر برسد که گویی دارید به خود می بالید.


  • در مورد چیزی که به دست آورده اید به خود ببالید، زمانی که افراد دیگر کمتر خوش شانس یا موفق بوده اند


  • به گونه ای رفتار کنید که نشان دهد به موفقیت خود افتخار می کنید و از شکست دیگران خوشحال هستید

  • to show by your words and behaviour that you are very proud of your abilities and achievements – used when you dislike someone because of this


    با گفتار و رفتار خود نشان دهید که به توانایی ها و دستاوردهای خود بسیار افتخار می کنید - زمانی که به این دلیل از کسی خوشتان نمی آید استفاده می شود.


  • چیزی که دوست دارید به مردم بگویید زیرا به آن افتخار می کنید

  • to speak too proudly or happily about what you have done or what you own


    بیش از حد با افتخار یا خوشحالی در مورد آنچه انجام داده اید یا آنچه دارید صحبت کنید


  • داشتن یا داشتن چیزی برای افتخار کردن


  • چیزی که به آن افتخار می کنید و دوست دارید درباره آن به مردم بگویید


  • بیش از حد با افتخار صحبت کنید یا از چیزی یا کسی که با شما مرتبط است رضایت زیادی نشان دهید


  • دارای صندوق پست، دستگاه تمبر و همچنین یک تلفن دکمه A/B است.

  • It boasts a post box stamp machine as well as an A/B button telephone.


    او همیشه به باهوشی فرزندانش می بالد.

  • She's always boasting about how clever her children are.


    اسکات به پیروزی در بازی مقابل ملروزهای افتخار می کرد.

  • Scott was boasting about winning the game against Melrose High.


    هر خانه لوکس دارای یک استخر سرپوشیده و گاراژ سه ماشین است.

  • Each luxury home boasts an indoor pool and three-car garage.


    مرکز ورزشی جدید دارای یک استخر شنا در اندازه المپیک است.

  • The new athletic center boasts an Olympic-size swimming pool.


    من نمی خواهم به خود ببالم، اما من اولین زنی بودم که در این رقابت پیروز شدم.

  • I don't want to boast, but I was the first woman ever to win the competition.


    داخل سالن تئاتر از کرایه قابل توجه تری برخوردار بود.


  • همچنین، بیش از نیمی از همکاران می توانند از سوابق حضور بی نقص به رخ بکشند.

  • Also more than half of the associates can boast of perfect attendance records.


    او فهمی برابر با هر موضوع عمومی دارد و دارای انرژی ذهنی است که افراد کمی می توانند به آن مباهات کنند.

  • He has an understanding equal to any public object and possesses an energy of mind that few Men can boast of.


    زمین گلف توسط تپه ها احاطه شده است و برخی از بهترین مناظر این کشور را به رخ می کشد.

  • The golf course is surrounded by hills and boasts some of the finest scenery in the country.


    هنک به خود می بالید که می تواند خودش یک جعبه آبجو بنوشد.

  • Hank was boasting that he could drink a case of beer by himself.


    او افتخار می کرد که دو اتاق خواب و یک حمام دارد که از اتاق خواب سوم ساخته شده است.

  • She boasted that she had two bedrooms and a bathroom which had been constructed from a third bedroom.


example - مثال
  • I don't want to boast, but I can actually speak six languages.


    من نمی خواهم به خود ببالم، اما در واقع می توانم به شش زبان صحبت کنم.

  • She is always boasting about how wonderful her children are.


    او همیشه از شگفت انگیز بودن فرزندانش می بالد.

  • He openly boasted of his skill as a burglar.


    او آشکارا به مهارت خود به عنوان یک سارق افتخار می کرد.

  • Sam boasted that she could beat anyone at poker.


    سام به خود می بالید که می تواند هر کسی را در پوکر شکست دهد.

  • Hay's booksellers justifiably boast that they cater for all tastes.


    کتاب‌فروش‌های Hay به درستی به خود می‌بالند که همه سلیقه‌ها را برآورده می‌کنند.

  • ‘I won!’ she boasted.


    او با افتخار گفت: من برنده شدم!

  • The hotel also boasts two swimming pools and a golf course.


    این هتل همچنین دارای دو استخر و یک زمین گلف است.

  • Rhodes boasts 300 days of sunshine a year.


    رودس دارای 300 روز آفتابی در سال است.

  • This is a region which proudly boasts its own distinct culture.


    این منطقه ای است که با افتخار فرهنگ متمایز خود را به رخ می کشد.

  • He didn't talk about his exam results in case people thought he was boasting.


    او در مورد نتایج امتحاناتش صحبتی نمی کرد در صورتی که مردم فکر می کردند او به خود می بالد.

  • Parents enjoy boasting about their children's achievements.


    والدین از افتخار کردن در مورد دستاوردهای فرزندان خود لذت می برند.

  • They boasted that they had never lost a single game.


    آنها به خود می بالیدند که هرگز در یک بازی شکست نخورده اند.

  • Ireland boasts beautiful beaches, great restaurants, and friendly locals.


    ایرلند دارای سواحل زیبا، رستوران های عالی و مردم محلی مهربان است.

  • It is her proud boast that she has never missed a single episode of the show.


    افتخار او این است که هرگز یک قسمت از برنامه را از دست نداده است.

  • They are always boasting about how smart their children are.


    آنها همیشه به باهوش بودن فرزندان خود می بالند.

  • She boasted that she had never had an accident.


    او به خود می بالید که هرگز تصادف نکرده است.

  • New Orleans boasts great music and excellent restaurants.


    نیواورلئان دارای موسیقی عالی و رستوران های عالی است.

  • It was his proud boast that he had run over 20 marathons.


    افتخار او این بود که بیش از 20 ماراتن دویده است.

synonyms - مترادف
  • brag


    لاف زدن

  • crow


    کلاغ

  • swagger


    فحش دادن

  • gloat


    خوشحالی

  • bluster


    غوغا کردن

  • vaunt


    فخر کردن

  • swank


    سوانک

  • gasconade


    گازکناد

  • grandstand


    جایگاه

  • bull


    گاو نر

  • strut


    چوب بند


  • فوت کردن، دمیدن

  • flaunt


    به رخ کشیدن

  • vapourUK


    vapourUK

  • vaporUS


    vaporUS

  • showboat


    قایق نمایشی

  • skite


    اسکیت

  • puff


    پف کردن

  • exaggerate


    اغراق کردن، مبالغه

  • aggrandize


    بزرگ کردن

  • triumph


    پیروزی

  • overstate


    اغراق کردن

  • preen


    پیش انداختن

  • advertise


    تبلیغات

  • advertize


    تبلیغ کردن

  • plume


    ستون


  • خود نمایی کردن

  • congratulate oneself


    به خود تبریک بگو


  • بزرگ صحبت کن

  • glory in


    شکوه در

  • blow your own horn


    بوق خودت را بزن

antonyms - متضاد
  • deprecate


    منسوخ کردن

  • belittle


    تحقیر کردن

  • disclaim


    سلب مسئولیت

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • شکست


  • پنهان شدن


  • سرپوش گذاشتن


  • متواضع باش


  • غمگین باش

  • disparage


    فریاد زدن

  • denigrate


    MinimiseUK

  • decry


    به حداقل رساندن ایالات متحده

  • minimiseUK


    کاهش

  • minimizeUS


    مستهلک کردن

  • diminish


    رد

  • depreciate


    تخفیف

  • derogate


    دیس


  • بی اعتبار کردن

  • discount


    ویلیپند

  • diss


    زباله ها

  • discredit


    مسخره کردن

  • dis


    کم ارزش کردن

  • vilipend


    در زدن

  • trash


    تمسخر

  • deride


    بدنام کردن

  • undervalue


    انتقاد از انگلستان


  • scorn


  • defame


  • ridicule


  • criticiseUK


لغت پیشنهادی

ball bearing

لغت پیشنهادی

dint

لغت پیشنهادی

asked