zap

base info - اطلاعات اولیه

zap - zap

verb - فعل

/zæp/

UK :

/zæp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [zap] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The monster got zapped by a flying saucer (= in a computer game).


    هیولا توسط بشقاب پرنده (= در یک بازی رایانه ای) از بین رفت.

  • It's vital to zap stress fast.


    از بین بردن سریع استرس بسیار مهم است.

  • He jumped like a man who'd been zapped with 1 000 volts.


    او مانند مردی پرید که با 1000 ولت زاپینگ شده باشد.

  • I'm zapping through (= reading very fast) some modern novels at the moment.


    در حال حاضر دارم از طریق (= خیلی سریع می خوانم) برخی از رمان های مدرن را مرور می کنم.

  • The racing cars zapped past us.


    ماشین های مسابقه ای از کنار ما گذشتند.

  • They have the kind of weapons that can zap the enemy from thousands of miles away.


    آنها سلاح هایی دارند که می توانند دشمن را از هزاران مایل دورتر از بین ببرند.

  • We're really going to zap the competition with this new product!


    ما واقعاً با این محصول جدید رقابت را از بین خواهیم برد!

  • Have I got time to zap into town and do some shopping?


    آیا وقت دارم به شهر بروم و خرید کنم؟

  • George zapped through his homework and rushed out to play basketball.


    جورج تکالیفش را انجام داد و با عجله بیرون رفت تا بسکتبال بازی کند.

  • There are now over a million American fax machines zapping (= sending quickly) messages from coast to coast.


    اکنون بیش از یک میلیون دستگاه فکس آمریکایی وجود دارد که پیام‌ها را از ساحلی به ساحل دیگر ارسال می‌کنند.

  • Don't bake potatoes in the oven zap them in the microwave - dinner in 10 minutes!


    سیب زمینی را در فر نپزید، آنها را در مایکروویو بپزید - شام در 10 دقیقه!

  • The device gives cold batteries a zap of energy to bring them back to life.


    این دستگاه به باتری‌های سرد انرژی زیادی می‌دهد تا آنها را زنده کند.

  • The zap is as strong as an electric eel's.


    زاپ به اندازه مارماهی برقی قوی است.

  • Pow! Zap!


    پاو! زاپ!

  • Zap! The lightning season has started.


    زاپ! فصل رعد و برق شروع شده است.

  • The salon uses lasers to zap unwanted hair.


    این سالن از لیزر برای از بین بردن موهای زائد استفاده می کند.

  • Do you want that meatloaf cold or should I zap it?


    آیا آن گوشت را سرد می خواهید یا باید آن را زاپ کنم؟

  • You can zap files straight to the printer from a PDA or laptop.


    می‌توانید فایل‌ها را مستقیماً از یک PDA یا لپ‌تاپ به چاپگر زاپ کنید.

synonyms - مترادف

  • شلیک

  • blast


    انفجار

  • electrocute


    برق گرفتگی


  • شوکه شدن

  • stun


    بیهوش کردن

  • fry


    سرخ کردن

  • tase


    tase

  • taser


    تیزر

antonyms - متضاد

  • ايجاد كردن


  • ساختن


  • تاسيس كردن


  • خرس


  • شروع

  • initiate


    آغازکردن


  • شروع کنید


  • زایمان کند


  • کمک


  • از دست دادن


  • موسسه

  • institute


    کمک کند

  • aid


    تصویب کنید


  • حمایت کردن

  • ratify


    اجازه


  • تایید


  • برپایی


  • تایید اعتبار


  • نگاه داشتن

  • validate


    ثابت


  • قانونی کردن ایالات متحده


  • قانونی کردن انگلستان

  • fix


    تحریم

  • legalizeUS


    مجوز

  • legaliseUK


    بالا بردن


  • وضع


  • معرفی کنید


  • حفظ

  • enact




لغت پیشنهادی

dials

لغت پیشنهادی

amateurish

لغت پیشنهادی

autonomic nervous system