pile
pile - توده
noun - اسم
UK :
US :
گروهی از چندین چیز از یک نوع که روی هم قرار می گیرند
مقدار زیادی از چیزی چیده شده به شکلی که شبیه یک تپه کوچک است
یک خانه قدیمی بسیار بزرگ
سطح نرم نخ های کوتاه روی فرش یا برخی از انواع پارچه
ستون سنگین چوبی، سنگی یا فلزی که برای نگه داشتن چیزی سنگین استفاده می شود
گروهی از چیزهای یکسان که روی هم قرار می گیرند
توده ای مرتب از چیزهای مشابه
یک انبوه کثیف بزرگ از چیزها
توده ای از چیزی با شکل گرد
توده ای بسیار بزرگ از چیزی با شکل گرد
برای پر کردن یک مکان یا ظرف یا پوشاندن سطحی با مقدار زیادی چیز
برای مرتب کردن چیزها در یک توده
اشیایی که یکی روی دیگری قرار گرفته اند
توده چیزی که در جایی قرار گرفته است
چیزهای زیادی
a strong column or post of wood metal or concrete that is pushed into the ground to help support a building
ستون یا ستون محکمی از چوب، فلز یا بتن که برای کمک به حمایت از ساختمان به داخل زمین فشار داده می شود
سطح نرمی که توسط انتهای بسیاری از نخ های کوتاه روی فرش یا پارچه هایی مانند مخمل ایجاد می شود.
یک ساختمان بزرگ
→ haemorrhoids UK specialized
→ هموروئید تخصصی انگلستان
برای مرتب کردن اشیاء در یک توده
(از گروهی از مردم) با هم حرکت کنند، مخصوصاً به صورت کنترل نشده
تعدادی چیز روی هم افتاده
infml یک شمع یا شمع نیز می تواند چیزهای زیادی باشد
the soft surface of short threads on a carpet (= material for covering a floor) or on some types of cloth
سطح نرم نخ های کوتاه روی فرش (= موادی برای پوشش کف) یا روی برخی از انواع پارچه
(از گروهی از مردم) برای حرکت با هم، به ویژه. به گونه ای که سازماندهی نشده باشد
نزدیک یا روی هم گذاشتن (اشیاء) یا به این ترتیب جمع کردن
مقدار زیادی از چیزی
در پایین یا بالای گروهی از چیزهای رقیب
said when a store sells large amounts of a product at cheap prices, without spending effort or money on displays, advertising etc.
گفته می شود زمانی که یک فروشگاه مقادیر زیادی از یک محصول را با قیمت ارزان، بدون صرف هزینه یا هزینه برای نمایش، تبلیغات و غیره به فروش می رساند.
به زودی، تنها توده ای از استخوان باقی می ماند.
انبوهی از ظروف کثیف
انبوهی از لباس/کاغذ
آن را در انبوهی از اسناد روی میزش پیدا کردم.
کلاه ها در توده های منظمی چیده شده بودند.
من کتاب ها را در سه دسته جداگانه طبقه بندی کرده ام.
انبوهی از شستشوی کثیف
خانه به تلی از آوار تبدیل شد.
سنگ های باقی مانده را روی توده انداخت.
او از فروش خانه اش انبوهی پول نقد به دست آورد.
او بیرون رفت و انبوهی از بدهی ها را پشت سر گذاشت.
من انبوهی از کارها برای انجام دادن دارم.
a deep-pile carpet
یک فرش پرز عمیق
کادوی مخمل مرد فقیر است. توده آن به جای ابریشم یا ساتن از پنبه ساخته شده است.
یک توده ویکتوریایی که به عنوان یک بیمارستان خصوصی ساخته شده است
توده اجدادی خانواده اش
20 سال از زمانی که یک بازیکن بریتانیایی در صدر جدول قرار داشت می گذرد.
دولت برای کمک به افرادی که در پایین ترین سطح جامعه قرار دارند انجام نمی دهد.
خانواده انبوه خود را از نفت درست کردند.
من شرط می بندم که آنها یک انبوه مطلق از معامله را ایجاد کردند.
او اسناد را در انبوهی منظم مرتب کرد.
پشت انبوهی از کاغذهای روی میزش مشغول بود.
یک پیراهن از بالای پشته برداشتم.
انبوهی از اسناد و مدارک را ورق زدم تا آنچه را که می خواستم پیدا کردم.
دفتر خاطراتم را از زیر انبوهی از پرونده ها بیرون آوردم.
نامه را داخل پاکت گذاشتم و روی توده گذاشتم.
لباس ها را به دو دسته تقسیم کردم.
فقط آن برنامه را به شمع اضافه کنید.
مجله را بست و دوباره روی شمع انداخت.
لباس ها به صورت توده ای روی زمین بود.
پول در میان انبوهی از نامه های باز نشده بود.
داشت کتاب ها را به صورت انبوه دسته بندی می کرد.
او در اطراف بوته های توت فرنگی یک توده کوچک کود دامی پخش می کرد.
ace
آس
بیت
dab
ضربه زدن
dram
درام
driblet
دریبلت
glimmer
با روشنایی ضعیف تابیدن
تعداد انگشت شماری
hint
اشاره
lick
لیسیدن
مقدار کمی
mite
کنه
mouthful
قلنبه سلنبه
nip
نیش زدن
ounce
اونس
peanuts
بادام زمینی
pinch
نیشگون گرفتن
pittance
کمک هزینه مختصر
scruple
سرکشی
سایه
کوچک
smidgen
smidgeon
smidgeon
لکه. خال
speck
نقطه
پاشیدن
sprinkle
نژاد
sprinkling
خط
strain
سوء ظن
streak
بچه
suspicion
طعم
tad
