path
path - مسیر
noun - اسم
UK :
US :
مسیری که به عمد یا توسط افراد زیادی که روی یک زمین راه می روند ساخته شده است
فضای پیش روی شما در حالی که در حال حرکت هستید
جهت یا خطی که چیزی یا شخصی در امتداد آن حرکت می کند
a plan or series of actions that will help you achieve something especially over a long period of time
برنامه یا مجموعه ای از اقدامات که به شما کمک می کند به چیزی برسید، به خصوص در یک دوره زمانی طولانی
مسیر یا مسیری بین یک مکان و مکان دیگر یا جهتی که چیزی در آن حرکت می کند
مجموعه ای از اقدامات، به ویژه اقداماتی که منجر به یک هدف یا نتیجه می شود
راه یا مسیری ساخته شده توسط یا برای افرادی که روی زمین راه می روند، یا خطی که در امتداد آن چیزی حرکت می کند
مسیر نیز مجموعه ای از اقداماتی است که به یک نتیجه یا هدف منجر می شود
مسیر یک الکترون فضایی است که در اطراف مرکز یک اتم طی می کند.
او مرا به سمت یک خانه کشاورزی به سمت پایین هدایت کرد.
دانشآموزان مسیری را در سراسر حیاط بسته بودند.
مسیری از میان جنگل
There are many alternative paths available to follow and many of these paths will turn out to be dead ends.
مسیرهای جایگزین زیادی برای دنبال کردن وجود دارد و بسیاری از این مسیرها به بن بست تبدیل می شوند.
خانم اسمیت در حالی که از مسیر باغ بالا می آمد آواز می خواند.
Her path failed to cross with Vitor's, yet throughout the afternoon Ashley remained constantly aware of him.
مسیر او نتوانست با ویتور تلاقی کند، اما در طول بعد از ظهر اشلی دائماً از او آگاه بود.
اما مسیرهای تاریخی تفاوت ایجاد می کنند.
The tornado destroyed everything in its path.
گردباد همه چیز را در مسیر خود نابود کرد.
مسیری باریک ما را به سمت رودخانه برد.
مسیر زمین به دور خورشید
او کمی به چپ چرخید، همان مسیری را که دو بار گذشته به بیرون رفت.
Suddenly from above us a twenty-foot-long heavy log burst into view careening down the path like a bobsled.
ناگهان از بالای سر ما یک کنده سنگی به طول بیست فوت نمایان شد که مانند یک سورتمه در مسیر حرکت می کرد.
و بنابراین، همانطور که او مسیر را شروع کرد، تنها بود.
لوئیز جلوتر از او در مسیری که پای را در یک سبد حصیری حمل می کرد، رفت.
او را یواشکی به سمت بالای مسیری که رودومونت به سمت قله طی کرده بود هدایت کرد.
کارگران این کارخانه متوجه شدند که راه آنها توسط معترضان مسدود شده است.
یک مسیر خاکی / شنی / بتنی
مسیر را از میان جنگل دنبال کنید.
آنها در امتداد مسیر صخره ای به سمت شهر بعدی رفتند.
مسیر از تپه ای شیب دار بالا می رفت.
یک مسیر ساحلی
خواهرش مسیر شغلی متفاوتی را دنبال کرد.
هیچ راه آسانی برای موفقیت وجود ندارد.
در اینجا چند نکته وجود دارد که شما را در مسیر درست قرار می دهد.
این شرکت نمی تواند به مسیر فعلی خود ادامه دهد.
سه مرد راه او را بستند.
او خود را در مسیر خودرویی که از روبرو می آمد پرت کرد.
ما در تلاشیم تا مردم را از مسیر طوفان خارج کنیم.
بهمن به زور از کوه پایین آمد و همه چیز را در مسیر خود له کرد.
عوامل برتر تئاتر راهی به درب نوجوان می زنند.
امیدوارم دیگر هرگز از مسیر او عبور نکنم.
مسیرهای ما قرار بود سال ها بعد دوباره با هم تلاقی کنند.
هدف از این مذاکرات هموار کردن مسیر دستیابی به یک معاهده صلح است.
ما سعی می کنیم راه را برای زنانی که می خواهند حرفه خود را از سر بگیرند هموار کنیم.
کشور ما در مسیر اشتباهی پیش می رود و باید تغییر کند.
رئیس جمهور از شورشیان خواست راه صلح را انتخاب کنند.
بسیاری از مردم به دنبال نوعی مسیر معنوی هستند.
یک مسیر باغ
یک مسیر مشخص
یک مسیر خوب پیموده شده
این مسیری است که به صخره ها می رسد.
چندین روز طول می کشد تا برف روب ها مسیری را به سمت روستا باز کنند.
راه را دنبال کردند تا به دروازه ای رسیدند.
A fierce fire is still raging through the forest burning everything in its path (= as it moves forward).
آتشی سهمگین هنوز در میان جنگل شعله ور است و هر چیزی را که در مسیرش باشد می سوزاند (= در حالی که به جلو می رود).
The Weather Service issues warnings to people in the path of a hurricane (= in the area in which it is moving).
سازمان هواشناسی به مردم در مسیر طوفان (= در منطقه ای که در آن حرکت می کند) هشدار می دهد.
ذرات باردار در مسیرهای مارپیچی حرکت می کنند.
مسیر او در زندگی هرگز آسان نبود.
مسیر
pathway
دنباله
مسیر پیاده روی
footpath
راه رفتن
خیابان
avenue
پیاده راه
footway
گذر
پیاده رو
walkway
دوره
گردشگاه
esplanade
تفرجگاه
lane
کوچه
pavement
راه افسار
promenade
راه
trackway
گذرگاه
alley
سواری
bridleway
جاده
byway
برم
passageway
مسیر فرعی
riding
مسیر یدک کش
مسیر افسار
سرگذر
عبور
alleyway
سوار شدن
berm
sidetrack
towpath
bridle path
causeway
blockage
انسداد
closing
بسته شدن
ignorance
جهل
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا