path

base info - اطلاعات اولیه

path - مسیر

noun - اسم

/pæθ/

UK :

/pɑːθ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [path] در گوگل
description - توضیح
  • a track that has been made deliberately or made by many people walking over the same ground


    مسیری که به عمد یا توسط افراد زیادی که روی یک زمین راه می روند ساخته شده است


  • فضای پیش روی شما در حالی که در حال حرکت هستید


  • جهت یا خطی که چیزی یا شخصی در امتداد آن حرکت می کند


  • برنامه یا مجموعه ای از اقدامات که به شما کمک می کند به چیزی برسید، به خصوص در یک دوره زمانی طولانی


  • مسیر یا مسیری بین یک مکان و مکان دیگر یا جهتی که چیزی در آن حرکت می کند

  • a set of actions, especially ones that lead to a goal or result


    مجموعه ای از اقدامات، به ویژه اقداماتی که منجر به یک هدف یا نتیجه می شود


  • راه یا مسیری ساخته شده توسط یا برای افرادی که روی زمین راه می روند، یا خطی که در امتداد آن چیزی حرکت می کند


  • مسیر نیز مجموعه ای از اقداماتی است که به یک نتیجه یا هدف منجر می شود

  • The path of an electron is the space it travels in around the center of an atom.


    مسیر یک الکترون فضایی است که در اطراف مرکز یک اتم طی می کند.

  • He lead me down a path to a farmhouse.


    او مرا به سمت یک خانه کشاورزی به سمت پایین هدایت کرد.

  • Students had worn a path across the courtyard.


    دانش‌آموزان مسیری را در سراسر حیاط بسته بودند.

  • a path through the woods


    مسیری از میان جنگل


  • مسیرهای جایگزین زیادی برای دنبال کردن وجود دارد و بسیاری از این مسیرها به بن بست تبدیل می شوند.

  • Mrs Smith was singing as she came up the garden path.


    خانم اسمیت در حالی که از مسیر باغ بالا می آمد آواز می خواند.

  • Her path failed to cross with Vitor's, yet throughout the afternoon Ashley remained constantly aware of him.


    مسیر او نتوانست با ویتور تلاقی کند، اما در طول بعد از ظهر اشلی دائماً از او آگاه بود.

  • But historic paths make a difference.


    اما مسیرهای تاریخی تفاوت ایجاد می کنند.

  • The tornado destroyed everything in its path.


    گردباد همه چیز را در مسیر خود نابود کرد.

  • A narrow path took us down to the river.


    مسیری باریک ما را به سمت رودخانه برد.

  • the Earth's path around the sun


    مسیر زمین به دور خورشید


  • او کمی به چپ چرخید، همان مسیری را که دو بار گذشته به بیرون رفت.

  • Suddenly from above us a twenty-foot-long heavy log burst into view careening down the path like a bobsled.


    ناگهان از بالای سر ما یک کنده سنگی به طول بیست فوت نمایان شد که مانند یک سورتمه در مسیر حرکت می کرد.

  • And so as she started down the path she was alone.


    و بنابراین، همانطور که او مسیر را شروع کرد، تنها بود.

  • Louise walked ahead of him up the path carrying the pie in a wicker basket.


    لوئیز جلوتر از او در مسیری که پای را در یک سبد حصیری حمل می کرد، رفت.

  • She led him stealthily up the path Rodomonte had taken to the summit.


    او را یواشکی به سمت بالای مسیری که رودومونت به سمت قله طی کرده بود هدایت کرد.

  • Workers at the plant found their path was blocked by protesters.


    کارگران این کارخانه متوجه شدند که راه آنها توسط معترضان مسدود شده است.

example - مثال
  • a dirt/gravel/concrete path


    یک مسیر خاکی / شنی / بتنی


  • مسیر را از میان جنگل دنبال کنید.

  • They walked along the cliff path to the next town.


    آنها در امتداد مسیر صخره ای به سمت شهر بعدی رفتند.

  • The path led up a steep hill.


    مسیر از تپه ای شیب دار بالا می رفت.

  • a coastal path


    یک مسیر ساحلی

  • Her sister followed a different career path.


    خواهرش مسیر شغلی متفاوتی را دنبال کرد.

  • There is no easy path to success.


    هیچ راه آسانی برای موفقیت وجود ندارد.

  • Here are some pointers to set you on the right path.


    در اینجا چند نکته وجود دارد که شما را در مسیر درست قرار می دهد.

  • The company cannot continue on its current path.


    این شرکت نمی تواند به مسیر فعلی خود ادامه دهد.

  • Three men blocked her path.


    سه مرد راه او را بستند.

  • He threw himself into the path of an oncoming vehicle.


    او خود را در مسیر خودرویی که از روبرو می آمد پرت کرد.

  • We're trying to get people out of the path of the storm.


    ما در تلاشیم تا مردم را از مسیر طوفان خارج کنیم.

  • The avalanche forced its way down the mountain crushing everything in its path.


    بهمن به زور از کوه پایین آمد و همه چیز را در مسیر خود له کرد.

  • Top theatrical agents are beating a path to the teenager's door.


    عوامل برتر تئاتر راهی به درب نوجوان می زنند.

  • I hope I never cross her path again.


    امیدوارم دیگر هرگز از مسیر او عبور نکنم.

  • Our paths were to cross again many years later.


    مسیرهای ما قرار بود سال ها بعد دوباره با هم تلاقی کنند.

  • These negotiations are intended to smooth the path to a peace treaty.


    هدف از این مذاکرات هموار کردن مسیر دستیابی به یک معاهده صلح است.

  • We’re trying to smooth the way for women who want to resume their careers.


    ما سعی می کنیم راه را برای زنانی که می خواهند حرفه خود را از سر بگیرند هموار کنیم.

  • Our country is heading down the wrong path and needs to change.


    کشور ما در مسیر اشتباهی پیش می رود و باید تغییر کند.

  • The president urged the rebels to choose the path of peace.


    رئیس جمهور از شورشیان خواست راه صلح را انتخاب کنند.

  • So many people are seeking some kind of spiritual path.


    بسیاری از مردم به دنبال نوعی مسیر معنوی هستند.


  • یک مسیر باغ


  • یک مسیر مشخص

  • a well-trodden path


    یک مسیر خوب پیموده شده

  • This is the path to the cliffs.


    این مسیری است که به صخره ها می رسد.

  • It will be several days before snowploughs clear a path (through) to the village.


    چندین روز طول می کشد تا برف روب ها مسیری را به سمت روستا باز کنند.

  • They followed the path until they came to a gate.


    راه را دنبال کردند تا به دروازه ای رسیدند.

  • A fierce fire is still raging through the forest burning everything in its path (= as it moves forward).


    آتشی سهمگین هنوز در میان جنگل شعله ور است و هر چیزی را که در مسیرش باشد می سوزاند (= در حالی که به جلو می رود).

  • The Weather Service issues warnings to people in the path of a hurricane (= in the area in which it is moving).


    سازمان هواشناسی به مردم در مسیر طوفان (= در منطقه ای که در آن حرکت می کند) هشدار می دهد.

  • The charged particles move in spiral paths.


    ذرات باردار در مسیرهای مارپیچی حرکت می کنند.

  • His path through life was never easy.


    مسیر او در زندگی هرگز آسان نبود.

synonyms - مترادف

  • مسیر

  • pathway


    دنباله


  • مسیر پیاده روی

  • footpath


    راه رفتن


  • خیابان

  • avenue


    پیاده راه

  • footway


    گذر


  • پیاده رو

  • walkway


    دوره


  • گردشگاه

  • esplanade


    تفرجگاه

  • lane


    کوچه

  • pavement


    راه افسار

  • promenade


    راه

  • trackway


    گذرگاه

  • alley


    سواری

  • bridleway


    جاده

  • byway


    برم

  • passageway


    مسیر فرعی

  • riding


    مسیر یدک کش


  • مسیر افسار


  • سرگذر

  • way


    عبور

  • alleyway


    سوار شدن

  • berm


  • sidetrack


  • towpath


  • bridle path


  • causeway




antonyms - متضاد
  • blockage


    انسداد

  • closing


    بسته شدن

  • ignorance


    جهل

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

لغت پیشنهادی

wed

لغت پیشنهادی

bagman

لغت پیشنهادی

achalasia