donate

base info - اطلاعات اولیه

donate - اهدا کنند

verb - فعل

/ˈdəʊneɪt/

UK :

/dəʊˈneɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [donate] در گوگل
description - توضیح

  • دادن چیزی به خصوص پول به شخص یا سازمانی برای کمک به آنها


  • اجازه دهید مقداری خون یا یک عضو بدن از بدن شما خارج شود تا بتوان از آن در بیمارستان برای کمک به فردی که بیمار یا مجروح است استفاده کرد.


  • دادن پول یا چیزی با ارزش به شخص یا سازمانی برای کمک به آنها


  • دادن پول یا کالا برای کمک به شخص یا سازمان


  • اجازه دهید مقداری از خون یا بخشی از بدن شما برای مقاصد پزشکی استفاده شود


  • دادن چیزی، به ویژه به یک سازمان، بدون اینکه چیزی در ازای آن بخواهیم


  • دادن چیزی با ارزش مانند پول یا کالا برای کمک به یک فرد یا سازمان مانند یک موسسه خیریه

  • The Republican Party has donated $ 350,000 in cash and support for the initiative.


    حزب جمهوری خواه 350000 دلار به صورت نقدی و حمایت از این ابتکار کمک کرده است.

  • He suggested they donate a percentage of their revenue to the cause.


    او پیشنهاد کرد که درصدی از درآمد خود را به این هدف اختصاص دهند.

  • The concert organizers say they will donate all profits to charity.


    برگزارکنندگان کنسرت می گویند که تمام سود حاصل از این کنسرت را به امور خیریه اهدا خواهند کرد.

  • The books were donated by a local publishing company.


    این کتاب ها توسط یک شرکت انتشاراتی محلی اهدا شده است.

  • The final flight to Jersey was donated by Jersey Air.


    آخرین پرواز به جرسی توسط جرسی ایر اهدا شد.

  • Motorists wishing to donate their points to the team are asked to contact Team Manager Ian Janes.


    از رانندگانی که مایل به اهدای امتیاز خود به تیم هستند، درخواست می شود با مدیر تیم، یان جینز تماس بگیرند.

  • All council members donate their time and the district being evaluated pays for travel lodging, and food.


    همه اعضای شورا وقت خود را اهدا می کنند و منطقه مورد ارزیابی هزینه سفر، اسکان و غذا را پرداخت می کند.

  • The money has been donated to Mason's sponger Ann Dyche who has been diagnosed as having cancer.


    این پول به اسفنج میسون، آن دایچ که تشخیص داده شده سرطان دارد، اهدا شده است.

  • Any spare cash he preferred to donate to more worthy causes.


    او ترجیح می داد هر پول نقد اضافی را به اهداف ارزشمندتر اهدا کند.

  • Proceeds are donated to the United Way.


    عواید حاصله به یونایتد وی اهدا می شود.

example - مثال
  • He donated thousands of pounds to charity.


    او هزاران پوند به امور خیریه اهدا کرد.

  • People wishing to donate to the appeal can buy a poppy from today until November 11.


    افرادی که مایل به کمک مالی به فراخوان هستند می توانند از امروز تا 11 نوامبر یک خشخاش خریداری کنند.

  • The organization suggests ways to help besides donating money.


    این سازمان علاوه بر کمک مالی، راه هایی را برای کمک پیشنهاد می کند.

  • an auction of pieces donated by the artists themselves


    حراجی از قطعات اهدا شده توسط خود هنرمندان

  • I would like to thank our sponsors, The Woodworks, for donating the prizes for this competition.


    من می خواهم از حامیان ما، The Woodworks، برای اهدای جوایز این مسابقه تشکر کنم.

  • I've been donating blood regularly for a few years now.


    من چند سالی است که به طور منظم خون اهدا می کنم.

  • to donate organs/sperm/eggs


    برای اهدای اندام / اسپرم / تخمک

  • All donated blood is tested for HIV and other infections.


    تمام خون های اهدایی برای HIV و سایر عفونت ها آزمایش می شود.

  • He donated a kidney to his mother.


    او یک کلیه به مادرش اهدا کرد.

  • An anonymous businesswoman donated one million dollars to the charity.


    یک تاجر ناشناس یک میلیون دلار به این موسسه خیریه کمک کرد.

  • Please donate generously.


    لطفا سخاوتمندانه اهدا کنید.

  • The appeal for people to donate blood was very successful.


    درخواست مردم برای اهدای خون بسیار موفق بود.

  • Over $12 million was donated to the building fund.


    بیش از 12 میلیون دلار به صندوق ساختمان اهدا شد.

  • Some businesses have agreed to donate computers to schools.


    برخی از مشاغل با اهدای رایانه به مدارس موافقت کرده اند.

  • Donations of food and clothing are gratefully accepted.


    اهدای غذا و پوشاک با کمال امتنان پذیرفته می شود.

  • The bank donates 25 cents for every $100 spent using the card.


    بانک به ازای هر 100 دلاری که با استفاده از کارت خرج می شود، 25 سنت کمک می کند.

  • The commission also wants to make it easier for attorneys to donate time to help poor clients.


    کمیسیون همچنین می‌خواهد وکلا را برای کمک به مشتریان فقیر تسهیل کند.

  • To encourage people to donate to charity they provide a list of charities on their website.


    برای تشویق مردم به کمک های خیریه، آنها لیستی از خیریه ها را در وب سایت خود ارائه می دهند.

synonyms - مترادف

  • دادن


  • اعطا کردن


  • مشارکت

  • bestow


    عطا کردن


  • حاضر

  • confer


    اهدا کردن

  • accord


    توافق


  • فراهم کند


  • پیشنهاد

  • endow


    وقف کردن

  • furnish


    مبله کردن


  • هدیه


  • جایزه

  • impart


    به اشتراک بگذارند


  • عرضه

  • pledge


    سوگند - تعهد

  • bequeath


    وصیت کند


  • اختصاص

  • entrust


    سپردن


  • مرتکب شدن


  • داوطلب

  • subscribe


    اشتراک در


  • پرداختن

  • fork out


    چنگال کردن

  • cough up


    سرفه کردن

  • ante up


    قبل از


  • جزوه


  • قرار دادن


  • ظرف خارج کردن

  • pony up


    تسویه حساب

  • stump up


    کنده شدن

antonyms - متضاد

  • نگاه داشتن

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • مخالف بودن


  • دريافت كردن

  • refrain


    خودداری


  • رد کردن

  • renege


    تسلیم شدن


  • گرفتن

  • withhold


    خودداری کنید


  • انکار

  • disapprove


    محروم کردن

  • deprive


    دلسرد کردن

  • discourage


    بی ناموسی آمریکا

  • dishonorUS


    بی توجهی

  • neglect


    مخالفت کنند


  • dishonourUK

  • dishonourUK


    برداشتن


  • کنار کشیدن


  • نزول کردن


  • بردن


  • اجازه ندادن

  • disallow


    کم کردن

  • taking


    راز

  • detract


    پنهان شدن


  • كاهش دادن


  • از بین رفتن


  • صدمه


  • محکوم کردن


  • نگه دارید

  • condemn



لغت پیشنهادی

AGM

لغت پیشنهادی

surprising

لغت پیشنهادی

directors