thick

base info - اطلاعات اولیه

thick - ضخیم

adjective - صفت

/θɪk/

UK :

/θɪk/

US :

family - خانواده
thick
ضخیم
thickness
ضخامت
thickener
غلیظ کننده
thicko
غلیظ کردن
thicken
---
thickly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [thick] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک تکه نان ضخیم

  • a thick book (= one that has a lot of pages)


    کتاب قطور (= کتابی که صفحات زیادی دارد)

  • a thick coat (= one made of heavy cloth)


    کت ضخیم (= از پارچه سنگین)

  • thick fingers


    انگشتان ضخیم

  • Everything was covered with a thick layer of dust.


    همه چیز با یک لایه غبار غلیظ پوشیده شده بود.

  • Use fairly thick wads of newspaper.


    از کاغذهای نسبتاً ضخیم روزنامه استفاده کنید.

  • He wore thick glasses.


    عینک ضخیم می زد.

  • a thick carpet of snow


    یک فرش ضخیم از برف

  • How thick are the walls?


    ضخامت دیوارها چقدر است؟

  • They're two feet thick.


    آنها دو فوت ضخامت دارند.

  • The silk thread is only slightly thicker than a hair.


    نخ ابریشم فقط کمی ضخیم تر از مو است.


  • موهای تیره ضخیم

  • This breed of cattle has a very thick coat.


    این نژاد گاو دارای پوشش بسیار ضخیمی است.

  • His eyebrows were thick and bushy.


    ابروهایش پرپشت و پرپشت بود.


  • یک جنگل انبوه


  • سوپ غلیظ

  • The effect will be ruined if the paint is too thick.


    اگر رنگ بیش از حد غلیظ باشد، اثر از بین می رود.

  • I was buried up to my waist in thick mud, unable to move.


    من را تا کمر در گل غلیظ دفن کردند و قادر به حرکت نبودم.

  • The plane crashed in thick fog.


    هواپیما در مه غلیظ سقوط کرد.


  • دود سیاه غلیظی بر فراز شهر بلند شد.

  • Thick cloud covered the sky.


    ابر غلیظ آسمان را پوشانده بود.

  • The air had grown thick and smoky.


    هوا غلیظ شده بود و دود گرفته بود.

  • The air was thick with dust.


    هوا غلیظ بود از غبار.

  • The atmosphere was thick with tension.


    جو غلیظ از تنش بود.

  • The beach was thick with sunbathers.


    ساحل پر از آفتاب‌گیران بود.

  • I'm not completely thick you know.


    من کاملاً ضخیم نیستم، می دانید.

  • a thick Brooklyn accent


    لهجه غلیظ بروکلینی

  • His voice was thick with emotion.


    صدایش غلیظ از احساس بود.


  • به نظر می رسد که شما با رئیس بسیار ضخیم هستید!

  • You’ll get a thick ear if you’re not careful!


    اگر مراقب نباشید گوش کلفتی خواهید داشت!

  • You’re going to have a thick head in the morning!


    صبح سر کلفتی خواهید داشت!

synonyms - مترادف

  • گسترده

  • chunky


    درشت

  • fat


    چربی

  • bulky


    حجیم


  • جامد

  • thickset


    ضخیم ست

  • big


    بزرگ


  • تنومند

  • stocky


    محکم

  • sturdy


    قابل توجه


  • سنگین

  • hefty


    گوشتی

  • beefy


    آشغال

  • dumpy


    چاق

  • meaty


    چاق و چله

  • plump


    وسیع

  • stout


    عظیم


  • چمباتمه زدن

  • burly


    کلنگ


  • کلوخه

  • squat


    متورم

  • stubby


    چمباتمه زده

  • stumpy


    ناقص

  • swollen


    به شدت ساخته شده است

  • heavyset


    خفن

  • squatty


    مزومورفیک

  • nuggety


    پیکنیک

  • heavily built


  • fubsy


  • mesomorphic


  • pyknic


antonyms - متضاد

  • لاغر

  • slender


    باریک


  • محدود، تنگ

  • skinny


    خوب

  • slim


    خط مو


  • کاغذ نازک

  • hairline


    اسلیم جیم

  • paper-thin


    اندک

  • slim-jim


    مقدار کمی


  • ضعیف


  • سبک


  • متراکم شده است


  • علف هرز

  • condensed


    نرم


  • سبک وزن

  • weedy


    توسعه نیافته

  • lanky


    بداخلاق


  • کم اهمیت

  • puny


    بلند قد

  • lightweight


    کمبود وزن

  • underdeveloped


    رشته ای

  • runtish


    سست


  • رومی


  • ملایم

  • underweight


    نحیف

  • stringy


    ضعیف شده

  • flimsy


  • roman


  • meek


  • frail


  • attenuated


لغت پیشنهادی

froth

لغت پیشنهادی

innocently

لغت پیشنهادی

excel