wash
wash - شستشو
verb - فعل
UK :
US :
تمیز کردن چیزی با آب و نوعی صابون
برای تمیز کردن بدن با آب و صابون
if a river sea etc washes somewhere or if something carried by the river or sea is washed somewhere it flows or moves there
اگر یک رودخانه، دریا و غیره در جایی شسته شود، یا اگر چیزی که توسط رودخانه یا دریا حمل می شود، در جایی شسته شود، در آنجا جاری می شود یا حرکت می کند.
تمیز کردن چیزی با آب و صابون
برای شستن لباس هایی که باید شسته شوند
برای شستن تمام فنجان ها، بشقاب ها، چاقوها و غیره که در طول غذا استفاده کرده اید
برای ساختن چیزی کاملاً تمیز، مخصوصاً با استفاده از یک ماده خاص
شستن چیزی با آب برای پاک کردن صابون یا کثیفی
برای ساختن چیزی بسیار تمیز، با استفاده از برس سفت و آب، یا آب و صابون
شستن زمین با یک دستمال مرطوب (=چوب مخصوص با نخ های ضخیم در انتهای آن)
عمل تمیز کردن چیزی با آب و صابون
لباس هایی که باید شسته شوند، در حال شستن هستند یا تازه شسته شده اند
مایعی که برای تمیز کردن پوست شما استفاده می شود
یک لایه شفاف بسیار نازک از رنگ یا رنگ
مخفف نوشتاری واشنگتن
a wide bay (=an area of sea that curves inwards towards the land) on the east coast of England between Norfolk and Lincolnshire
خلیج وسیع (= ناحیه ای از دریا که به سمت داخل خمیده به سمت خشکی) در ساحل شرقی انگلستان بین نورفولک و لینکلن شایر
تمیز کردن چیزی با آب
برای تمیز کردن خود یا بخشی از خود با آب و معمولاً صابون
If a particular material or piece of clothing washes well it is not damaged or spoiled by repeated washing.
اگر ماده یا لباس خاصی به خوبی شسته شود، در اثر شستشوی مکرر آسیب نمی بیند و خراب نمی شود.
اگر آب در جایی شسته شود، معمولاً به طور مکرر در آنجا جاری می شود
(دریا) چیزی یا کسی را به مکانی یا از آن دور کردن
عمل شستن چیزی یا بخشی از بدن شما
تمام لباس ها و ملحفه ها و غیره که با هم شسته می شوند مخصوصاً در ماشین لباسشویی
→ washing
→ شستشو
برای شستن بدن یا قسمتی از آن
برای تمیز کردن لباس ها، ملحفه ها و غیره معمولاً در ماشین لباسشویی
a thin layer of water or paint mixed with water especially one that is brushed lightly over a painting to make the lines softer
یک لایه نازک از آب یا رنگ مخلوط با آب، به خصوص لایه ای که به آرامی روی نقاشی کشیده می شود تا خطوط نرم تر شوند.
رویداد یا موقعیتی که در آن چیزهای مثبت و منفی یکدیگر را متعادل می کنند
(صدای ایجاد شده) هنگامی که دریا در برابر خشکی حرکت می کند و غیره.
used with adjectives and nouns to form verbs that refer to the actions of an organization etc. that tries to make people believe that they are helping or protecting someone or something when really they are not doing this or are doing something harmful
با صفت ها و اسم ها برای تشکیل افعالی استفاده می شود که به اقدامات یک سازمان اشاره دارد و غیره که سعی می کند مردم را به این باور برساند که در حال کمک یا محافظت از کسی یا چیزی هستند، در حالی که واقعاً این کار را انجام نمی دهند یا کاری مضر انجام می دهند.
برای تمیز کردن چیزی یا خود یا تمیز کردن با استفاده از آب و معمولاً صابون
این شلوار جین نیاز به شستشو دارد.
او همیشه یکشنبه ها ماشین را می شست.
برای شستن دست ها / مو / صورت
میوه را قبل از خوردن کاملاً بشویید.
خون صورتش را شست.
سیب زمینی ها بدون آسیب به پوست تمیز می شوند.
در این زمان ما قبلاً شسته شده بودیم و لباس پوشیده بودیم.
قبل از بیرون رفتن شستم و عوض کردم.
میک از خواب بیدار شد، شست و شو و اصلاح شد و لباس کارش را پوشید.
او دیگر قادر به شستشوی خود نبود.
This sweater washes well.
این ژاکت به خوبی شستشو می شود.
آب روی عرشه شسته شد.
قطعات لاشه هواپیما به ساحل ریخته شد.
او توسط موج عظیمی از دریا شسته شد.
ساحل توسط جزر و مد شسته شده بود.
وقتی پسرش دوباره دستگیر شد، دست هایش را از او شست.
من دست هایم را از کل تجارت کثیف شسته ام.
این بهانه به سادگی با من شسته نمی شود.
ویلا هفته ای دوبار نظافت می شود.
آیا دندان های خود را تمیز کرده اید؟
این کت کثیف است. I’ll have it cleaned (= خشک شویی).
سریع دست و صورتش را شست.
مطمئن شوید که تمام صابون را بشویید.
دست ها باید به طور مرتب با آب داغ شسته شوند.
او به آرامی زخم را شست و پانسمان کرد.
بوی موهای تازه شسته شده
صورتش را شست.
اگر ظرف ها را بشویی، خشک می کنم.
موهای / دستان خود را بشویید
ماشین / لباس / کف را بشویید
این ورق ها نیاز به شستشو دارند.
تمیز
launder
شستن
cleanse
پاک کردن
lather
کف کردن
douse
خفه کردن
sluice
دریچه
swill
سول
flush
فلاش
lave
لاو
rinse
آبکشی کنید
deterge
پاکسازی
disinfect
ضد عفونی کردن
moisten
مرطوب کردن
shampoo
شامپو
مرطوب
rinse out
شلنگ پایین
hose down
خلاص کردن
sluice down
فرو می رود
swill down
خشک شویی
dry-clean
شستن ظرف ها
لباس ها را بشور
نوکر
valet
انجام شستشو
شستشو و اتو کنید
بشویید و فشار دهید
کثیف
خاک
stain
لکه دار کردن
foul
ناپاک
muddy
گل آلود
blacken
سیاه شدن
smudge
لک کردن
spoil
از بین بردن
sully
احمقانه
smear
اسمیر
begrime
سرزنش کردن
pollute
آلوده کردن
daub
ضماد کردن
taint
پاشیدن
tarnish
خراب کردن
spatter
علامت
befoul
نقطه
بدنام کردن
پوزخند زدن
defile
دوده
besmirch
بدقولی
smirch
ابر
splatter
کثیف کردن
grime
به هم ریختن
bespatter
زشت کردن
splash
uglify
ruin