bang
bang - انفجار
verb - فعل
UK :
US :
صدای بلند ناگهانی ناشی از برخورد چیزی مانند تفنگ یا جسم به سطح سخت
یک ضربه دردناک به بدن هنگامی که به چیزی ضربه می زنید یا چیزی به شما برخورد می کند
ضربه محکم به چیزی، ایجاد صدای بلند
با قدرت زیاد چیزی را زمین گذاشتن یا در برابر چیزی قرار داد، صدای بلندی ایجاد کرد
بستن چیزی با خشونت، ایجاد صدای بلند، یا به این شکل بسته شدن
ضربه زدن تصادفی به قسمتی از بدن یا چیزی که حمل می کنید به چیزی
برای ایجاد صدای بلند یا صداهای بلند
برای داشتن رابطه جنسی با کسی
مستقیم یا دقیقا
به صورت ناگهانی خشونت آمیز
برای ایجاد صدایی مانند تفنگ یا بمب استفاده می شود
(باعث کردن چیزی) یک صدای یا صداهای ناگهانی بسیار بلند
تصادفاً قسمتی از بدن را به چیزی ضربه زدن
ضربه زدن به توپ یا جسم دیگر بسیار محکم
صدای بسیار بلند ناگهانی
عمل ضربه زدن به کسی یا چیزی
برای نشان دادن صدای بلند ناگهانی مانند شلیک گلوله یا انفجار استفاده می شود
برای ایجاد صدای بلند ناگهانی
دقیقا یا مستقیم
ایجاد یا ایجاد صدای بلند ناگهانی، معمولاً کوتاه، به ویژه. با زدن دو چیز به هم
to make or cause something to make a sudden loud usually short noise esp. by hitting two things together
بیرون زدن چیزی به معنای انجام سریع کاری است
صدای بلند ناگهانی و معمولاً کوتاه
اگر پول بیشتری به دست آورید، نسبت به مقدار پول یا تلاشی که خرج می کنید، نتایج بیشتر یا بهتری دریافت می کنید
if you get more bang for your buck you get more or better results for the amount of money or effort you spend
بچههای کوچک معمولاً از آتشبازیهایی میترسند که باعث انفجار میشود.
درب جعبه با صدای بلندی بسته شد.
صدای بلندی شنیدم - به نظر می رسید چیزی از طبقه بالا افتاده است.
آتش بازی با صدای بلندی خاموش شد.
درب ورودی با صدای بلندی به هم خورد.
اگر بتوانید آن را بپردازید، چرم در ازای هزینه های زیادی، رنگ و بوی زیادی دارد.
او تنها با یک ضربه خفیف به سر از تصادف دور شد.
با عصبانیت به در زد.
بچه با قاشقش روی میز می کوبد.
با صدای بلند روی میز کوبید.
شاخه ای به پنجره کوبید.
پنجره ای به جایی می کوبید (= با سروصدا باز و بسته می شد).
در پشت سرش بسته شد.
هنگام بیرون رفتن در را نکوبید!
او در را بست.
او پول را روی پیشخوان کوبید.
او با عصبانیت به اطراف قابلمه ها کوبید.
او مدام صندلی خود را به دیوار می کوبد.
او زمین خورد و زانویش را به میز کوبید.
او واقعاً بر طبل سیستم جدید می کوبد.
پسربچه با یک ماشین تندرو تصادف کرد.
یک نفر سوراخی به دیوار زده بود.
کشتی با سنگ برخورد کرد.
در تاریکی به یک صندلی برخورد کردم.
خیلی دیر ترمز کردم و به ماشین جلویی کوبیدم.
سرم را بد کوبیدم.
در حالی که می خواست بایستد سرش را کوبید.
پایم را به میز کوبیدم.
وقتی دوش می گرفت نمی توانست از کوبیدن آرنج هایش به دیوارهای اتاقک جلوگیری کند.
مشتش را با عصبانیت روی میز کوبید.
بیرون دری از باد می کوبید.
او می توانست صدای کسی را بشنود که در را می کوبد.
میتوانستم صدای او را در آشپزخانه بشنوم که درباره (= انجام کارها با سروصدا) صحبت میکند.
وقتی ایستادم سرم را به قفسه زدم.
او توپ را به تور کوبید.
ضربه ام را به تیر دروازه زدم.
پنجره با صدای بلندی بسته شد.
من فکر می کنم او باید یک ضربه به سرش زده باشد.
رونق
تصادف در
blast
انفجار
گزارش
smash
درهم کوبیدن
whump
قوز کردن
clash
برخورد
whack
ضربت زدن
slam
ضربه زدن
thump
thwack
thwack
زنگ زدن
clang
ضربت
thud
رعد و برق
thunderclap
چه کسی
whomp
شلیک کرد
thunder
پوست کندن
ضربه محکم و ناگهانی
peal
وام
غرش
wham
ترک
roar
ترکیدن
کف زدن
چنگ زدن
rumble
بو
clap
صدا
clunk
کلک
smack
تخلیه
clonk
discharge
