god

base info - اطلاعات اولیه

god - خداوند

noun - اسم

/ɡɑːd/

UK :

/ɡɒd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [god] در گوگل
description - توضیح
  • a male spirit or being who is believed by some religions to control the world or part of it or who represents a particular quality


    روح یا موجودی مذکر که برخی از ادیان معتقدند جهان یا بخشی از آن را کنترل می کند یا ویژگی خاصی را نشان می دهد.

  • someone who is admired very much


    کسی که بسیار تحسین شده است


  • چیزی که بیش از حد به آن اهمیت می دهید یا به آن احترام می گذارید

  • a female god


    یک خدای زن

  • a god. Deity is more formal than god


    خدای واحد. الوهیت رسمی تر از خداست

  • a picture or statue that people pray to as a god


    تصویر یا مجسمه ای که مردم به عنوان یک خدا با آن دعا می کنند

  • someone who believes that God does not exist


    کسی که معتقد است خدا وجود ندارد

  • someone who believes that people cannot know whether God exists or not


    کسی که معتقد است مردم نمی توانند بدانند خدا وجود دارد یا نه

  • the spirit or being who Christians, Jews, Muslims etc pray to and who they believe created the universe


    روح یا موجودی که مسیحیان، یهودیان، مسلمانان و غیره برای او دعا می کنند و معتقدند کیهان را خلق کرده است

  • the spirit or power who Christians, Jews, and Muslims pray to and regard as the maker and ruler of the universe


    روح یا قدرتی که مسیحیان، یهودیان و مسلمانان به او دعا می کنند و به عنوان سازنده و حاکم جهان می دانند.


  • روح یا موجودی که اعتقاد بر این است که بخشی از جهان یا زندگی را کنترل می کند و اغلب برای انجام این کار پرستش می شود، یا چیزی که نشان دهنده این روح یا موجود است.


  • کسی که برای شما بسیار مهم است، او را بسیار تحسین می کنید، و به شدت بر شما تأثیر می گذارد

  • the seats in a theatre that are at the highest level and the furthest distance from the stage


    صندلی های یک تئاتر که در بالاترین سطح و دورترین فاصله از صحنه هستند

  • (in some religions) the being who made the universe and is believed to have an effect on all things


    (در برخی از ادیان) موجودی که جهان را ساخته و معتقدند در همه چیز تأثیر دارد


  • روح یا موجودی که اعتقاد بر این است که بخشی از جهان یا زندگی را کنترل می کند و اغلب برای انجام این کار پرستش می شود، یا نمایشی از این موجود

  • A god can also be someone who is admired a lot or too much


    خدا همچنین می تواند کسی باشد که بسیار یا بیش از حد مورد تحسین قرار می گیرد

  • (esp. in Christian, Jewish, and Muslim belief) the being that created and rules the universe the earth and its people


    (به ویژه در باور مسیحیان، یهودیان و مسلمانان) موجودی که جهان، زمین و مردم آن را ایجاد کرده و بر آن حکومت می کند.

  • God knows she's had a hard life.


    خدا می داند که او زندگی سختی داشته است.

  • It seems that they are not gods exactly but made of the same stuff as gods.


    به نظر می رسد که آنها دقیقاً خدا نیستند، بلکه از همان مواد خدایان ساخته شده اند.

  • We are men, not gods!


    ما مردیم نه خدا!

  • He knew that men struggle and that gods rule.


    او می دانست که مردم مبارزه می کنند و خدایان حکومت می کنند.

  • Mars, the god of war


    مریخ، خدای جنگ

  • His fatherly affection was not strong as events proved, but his fear of the gods was.


    محبت پدرانه او چنانکه وقایع ثابت کرد قوی نبود، اما ترس او از خدایان بود.

  • Arachne's contribution was a woven hanging on which she had depicted the lives and loves of the gods.


    کمک آراخنه آویز بافته ای بود که زندگی و عشق خدایان را بر روی آن به تصویر کشیده بود.

  • The gods would not consent to his entering the world of the dead a second time while he was still alive.


    خدایان حاضر نشدند او برای بار دوم وارد دنیای مردگان شود، در حالی که او هنوز زنده بود.

  • Roman hair had been plaited to make hair for these gods.


    موهای رومی برای ساختن مو برای این خدایان بافته شده بود.

  • The Witch King and his fellows would draw on the power of Chaos and become like unto gods.


    پادشاه جادوگر و یارانش از قدرت آشوب استفاده می کنند و شبیه خدایان می شوند.

example - مثال
  • Do you believe in God?


    آیا به خدا اعتقاد داری؟

  • Good luck and God bless you.


    موفق باشید و خداوند شما را حفظ کند.

  • Christians believe that Jesus is the Son of God.


    مسیحیان معتقدند که عیسی پسر خداست.

  • I swear by Almighty God that the evidence I shall give… (= in a court of law)


    سوگند به خدای متعال مدرکی که خواهم داد... (= در دادگاه)

  • the Hindu god Vishnu


    خدای هندو ویشنو

  • Greek gods


    خدایان یونانی

  • the sun/rain god


    خدای خورشید/باران

  • Mars was the Roman god of war.


    مریخ خدای جنگ رومی بود.

  • To her fans she's a god.


    برای طرفدارانش او یک خداست.

  • Money is his god.


    پول خدای اوست.


  • ما فقط می توانستیم در میان خدایان بنشینیم.

  • For the love of God, tell me what he said!


    به عشق خدا بگو چی گفت!

  • God, what a stupid thing to do!


    خدایا چه کار احمقانه ای!

  • Goodnight, God bless.


    شب بخیر، خدا نگهدار

  • ‘Maybe you'll end up as a lawyer like me.’ ‘God forbid!’


    «شاید در نهایت مثل من وکیل شوید.» «خدا نکنه!»

  • God help us if this doesn't work.


    خدا کمکمون کنه اگه این کار درست نشد

  • God knows what else they might find.


    خدا می داند که چه چیز دیگری ممکن است پیدا کنند.

  • ‘Where are they?’ ‘Goodness knows.’


    آنها کجا هستند؟ خوبی می داند.

  • She ought to pass the exam—goodness knows she's been working hard enough.


    او باید در امتحان قبول شود - خدا می داند که به اندازه کافی سخت کار کرده است.

  • He seems to think he's God's gift to women.


    به نظر می رسد او فکر می کند که هدیه خدا به زنان است.

  • I'll be back next week God willing.


    انشاالله هفته دیگه برمیگردم

  • Heaven forfend that students are encouraged to think!


    بهشت حرام است که دانش آموزان به فکر کردن تشویق شوند!

  • Honest to God, Mary, I'm not joking.


    راستش به خدا مریم شوخی نمی کنم.

  • What in God's name was that noise?


    به نام خدا آن صدا چه بود؟


  • به نام بهشت ​​کجا بودی؟

  • It is unfair to ask doctors to play God and end someone's life.


    بی انصافی است که از پزشکان بخواهیم خدا را بازی کنند و به زندگی کسی پایان دهند.

  • Please God, don't let him be dead.


    خدایا خواهش میکنم نذار بمیره

  • Thank God you're safe!


    خدا را شکر که در امان هستید!

  • ‘Thank goodness for that!’ she said with a sigh of relief.


    او با آهی آسوده گفت: «خدا را شکر به خاطر آن!»

  • Thank heavens I've found my keys.


    خدایا شکرت که کلیدهایم را پیدا کردم.

  • I wish to God you'd learn to pay attention!


    به خدا کاش یاد بگیری که توجه کنی!

synonyms - مترادف
  • deity


    خدایی

  • divinity


    الوهیت

  • immortal


    جاویدان

  • creator


    ایجاد کننده

  • godhead


    الهه

  • lord


    خداوند

  • almighty


    خداوند متعال

  • avatar


    آواتار

  • holiness


    تقدس


  • استاد


  • روح

  • atua


    آتوآ

  • demiurge


    دمیورژ


  • سازنده


  • سرپرستی

  • tutelary


    نیمه خدا

  • demigod


    پدر


  • numen

  • goddess


    مشیت

  • numen


    حق تعالی

  • providence


    موجود آسمانی

  • Supreme Being


    موجود الهی

  • Almighty


    موجود برتر

  • celestial being


    وجود مطلق

  • Creator


    الله

  • divine being


    همه دانا

  • Lord


  • supreme being



  • Allah


  • All Knowing


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

prisons

لغت پیشنهادی

reels

لغت پیشنهادی

bicameral