grace
grace - رحمت
noun - اسم
UK :
US :
روشی آرام برای حرکت که طبیعی، آرام و جذاب به نظر می رسد
polite and pleasant behaviour
رفتار مودبانه و خوشایند
مهارت های مورد نیاز برای رفتار به گونه ای که مؤدبانه و از نظر اجتماعی قابل قبول در نظر گرفته شود
زمان بیشتری که به کسی اجازه داده می شود تا یک کار را تمام کند، بدهی و غیره را بپردازد
مهربانی خدا که به مردم نشان می دهد
دعایی که خدا را شکر می کند، قبل از غذا گفته می شود
بر اساس اعتقاد مسیحی، وضعیت روح کسی که از شر عاری است
برای اینکه یک مکان یا یک شی جذاب تر به نظر برسد
زمان اضافی که قبل از پرداخت باید انجام شود مجاز است
وقتی کسی یا چیزی به طور ناگهانی بسیار کمتر موفق یا بسیار کمتر محبوب می شود
به طور ناگهانی بسیار کمتر موفق یا بسیار کمتر محبوب می شود
کیفیت حرکت به روشی روان، آرام و جذاب
کیفیت خوشایند بودن مودب، یا تمایل به منصف بودن و صادق بودن
رفتارهایی که مؤدبانه و خوشایند تلقی می شوند
approval or kindness, especially (in the Christian religion) that is freely given by God to all humans
تأیید یا مهربانی، به ویژه (در دین مسیحیت) که به طور رایگان توسط خدا به همه انسان ها داده می شود
از طریق مهربانی یا کمک خداوند
دعایی که مسیحیان قبل از غذا برای شکرگزاری از خدا برای غذا انجام می دهند
یک دوره زمانی باقی مانده یا مجاز قبل از وقوع چیزی یا قبل از انجام کاری
قرار گرفتن در یک مکان، روی یک چیز و غیره و جذابتر جلوه دادن آن
با شرکت در کاری به مردم احترام بگذارند
برای خطاب یا اشاره به یک دوک، دوشس یا اسقف اعظم استفاده می شود
زیبایی ساده حرکت یا فرم
ویژگی جذاب مودب و خوشایند بودن، یا تمایل به انصاف و بخشش
دعای شکر خدا که قبل و گاهی بعد از غذا خوانده می شود
فیض نیز تأیید یا حمایتی است که خداوند داده است
یک دوره زمانی اضافی که قبل از اینکه کاری انجام شود یا پرداخت شود مجاز است
extra time after the normal date that a payment should be made, work should be finished, etc. during which there is no punishment for being late
زمان اضافی بعد از تاریخ عادی که باید پرداخت شود، کار باید تمام شود و غیره که در آن جریمه دیرکرد وجود ندارد.
شما تنها با فیض نجات یافته اید، نه با اعمال نیک.
حالا که پوپ از مهلکه افتاد، مک کلن دوباره به میدان آمد.
قبل از شروع بازپرداخت وام های دانشجویی، شش ماه مهلت دارم.
یک بشارت دهنده پروتستان، سارا را به ایمان آورد، اما او را بیشتر با احساس گناه رها کرد تا فیض.
او با لطف طبیعی یک بالرین حرکت می کند.
اولین آلبوم از لطف و زیبایی غیر معمول
او در طول محاکمه با فضل و وقار رفتار کرد.
او به خوبی در مواهب اجتماعی آشنا نبود.
آنها به من یک ماه مهلت داده اند تا پول را بگیرم.
قدرت فیض الهی
فقط به لطف خدا زنده ماندند.
مانترا فیض سیوا را بر جانباز می بخشد.
Let's say grace.
بیایید بگوییم فیض.
صبح بخیر جناب عالی
گریس آنها دوک و دوشس کنت.
حتی زمانی که او یک ستاره شد، هیچ هوا و لطفی نداشت.
بیوگرافی شرایط مربوط به سقوط او را توضیح می دهد.
او حتی این لطف را نداشت که خجالت بکشد.
او در حالت فضل درگذشت.
او پول را با لطف معمولی بد تحویل داد.
شما باید یاد بگیرید که شکست را با مهربانی بپذیرید.
ما به سادگی باید شرایط را با مهربانی بپذیریم.
جوانا دارای ظرافت و ظرافت طبیعی است.
آنها شکست خود را با خوشرویی پذیرفتند.
کن متأسفانه فاقد مواهب اجتماعی است.
بتی معتقد بود که شوهرش به لطف الهی از بیماری خود بهبود یافته است.
به فضل الهی خلبان موفق شد هواپیمای آسیب دیده را به سلامت فرود آورد.
بچه ها همیشه موقع شام می گویند فیض.
امتحانات به تعویق افتاده است، بنابراین دانش آموزان چند روز قبل از شروع مهلت دارند.
چهره او بر روی جلد مجلات در سراسر جهان زیبا شده است.
ما خوشحالیم که شهردار با حضور خود در شام سالانه ما را تجلیل خواهد کرد.
گریس او، دوشس کاترین کنت در این مراسم حضور خواهد داشت.
از حسن توجه شما بزرگواران سپاسگزاریم.
این مراسم توسط اسقف اعظم کانتربری برگزار خواهد شد.
اسکیت بازها با ظرافت بی دردسر روی یخ حرکت کردند.
elegance
ظرافت
refinement
اصلاح
کلاس
gracefulness
برازندگی
courtliness
ادب
stateliness
وقار
cultivation
کشت
majesty
عظمت
fineness
کرامت
dignity
افسون
charm
خوش تیپی
elegancy
با کلاس بودن
handsomeness
سلیقه
classiness
خوشایند
tastefulness
لهستانی
pleasantness
پیچیدگی
polish
سبک
sophistication
متانت
شهرنشینی
poise
فرهنگ
urbanity
پرورش
finesse
جوانمردی
politeness
فرق - تمیز - تشخیص
حسن نیت
breeding
بخشندگی
gentility
طعم
suaveness
courtesy
graciousness
awkwardness
ناجوری
gracelessness
بی لطفی
clumsiness
دست و پا چلفتی
inelegance
بی ظرافتی
incompetence
بی کفایتی
ungainliness
بی حیایی
gawkiness
گیجی
ineptitude
ناتوانی
inexpertness
بی تخصص
maladroitness
بد اخلاقی
uncoordination
عدم هماهنگی
unskilfulness
بی مهارتی
unskillfulness
عدم تعادل
imbalance
عجز
inability
سفتی، سختی
ineptness
نازک بودن
stiffness
بی ادبی
unskilledness
شلوغی
gaucheness
دلقکی
uncourtliness
بی هنری
cloddishness
گاشری
clownishness
چسبندگی
artlessness
دردها
gaucherie
سختی
tackiness
دشواری
pains
جهل
hardship
سنگینی دست
ژامبون دستی
ignorance
heavy-handedness
ham-handedness