above

base info - اطلاعات اولیه

above - در بالا

preposition - حرف اضافه

/əˈbʌv/

UK :

/əˈbʌv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [above] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The water came above our knees.


    آب بالای زانوهایمان آمد.

  • We were flying above the clouds.


    ما بالای ابرها پرواز می کردیم.


  • افراد در آپارتمان بالای معدن

  • A captain in the navy ranks above a captain in the army.


    یک کاپیتان در نیروی دریایی بالاتر از یک کاپیتان در ارتش است.

  • They finished the year six places above their local rivals.


    آنها سال را شش پله بالاتر از رقبای محلی خود به پایان رساندند.

  • Inflation is above 6%.


    تورم بالای 6 درصد است.

  • Temperatures have been above average.


    دما بالاتر از حد متوسط ​​بوده است.

  • We cannot accept children above the age of 10.


    ما نمی توانیم کودکان بالای 10 سال را بپذیریم.

  • I rate her above most other players of her age.


    من او را بالاتر از سایر بازیکنان هم سن و سالش می دانم.

  • She's not above lying when it suits her.


    او بالاتر از دروغ گفتن نیست، زمانی که برای او مناسب است.

  • He's above suspicion (= he is completely trusted).


    او فوق ظن است (= او کاملاً مورد اعتماد است).

  • I couldn't hear her above the noise of the traffic.


    نمی توانستم صدای او را بالاتر از سر و صدای ترافیک بشنوم.

  • Above all keep in touch.


    مهمتر از همه، در تماس باشید.

  • There are other factors over and above those we have discussed.


    عوامل دیگری بیش از مواردی که در مورد آنها بحث کردیم وجود دارد.

  • They built a new room above/​over the garage.


    آنها یک اتاق جدید در بالای / بالای گاراژ ساختند.

  • They jumped over the stream.


    از روی رودخانه پریدند.

  • He put a blanket over the sleeping child.


    روی کودک خوابیده پتو انداخت.

  • 2 000 feet above sea level


    2000 فوت بالاتر از سطح دریا

  • Temperatures will not rise above zero tonight.


    دمای هوا امشب بالاتر از صفر نخواهد بود.

  • He’s over 50.


    او بالای 50 سال دارد.

  • It costs over £100.


    قیمت آن بیش از 100 پوند است.

  • We waited over 2 hours.


    بیش از 2 ساعت منتظر ماندیم.

  • This case emphasizes/highlights the importance of honest communication between managers and employees.


    این مورد بر اهمیت ارتباط صادقانه بین مدیران و کارکنان تاکید می کند.

  • Effective communication skills are essential/crucial/vital.


    مهارت های ارتباط موثر ضروری / حیاتی / حیاتی هستند.

  • It should be noted that this study considers only verbal communication. Non-verbal communication is not dealt with here.


    لازم به ذکر است که این پژوهش فقط ارتباط کلامی را مد نظر قرار داده است. در اینجا به ارتباط غیرکلامی پرداخته نمی شود.

  • It is important to remember that/An important point to remember is that non-verbal communication plays a key role in getting your message across.


    مهم است که به یاد داشته باشید که / نکته مهمی که باید به خاطر بسپارید این است که ارتباطات غیرکلامی نقش کلیدی در انتقال پیام شما دارد.

  • Communication is not only about the words you use but also your body language and especially/above all the effectiveness with which you listen.


    ارتباط فقط در مورد کلماتی که استفاده می کنید نیست، بلکه زبان بدن شما و، به ویژه/بالاتر از همه، اثربخشی که با آن گوش می دهید نیز هست.

  • I would like to draw attention to the role of listening in effective communication.


    من می خواهم توجه را به نقش گوش دادن در ارتباط موثر جلب کنم.

  • Choose your words carefully: in particular avoid confusing and ambiguous language.


    کلمات خود را با دقت انتخاب کنید: به ویژه از زبان گیج کننده و مبهم خودداری کنید.

  • Finally and perhaps most importantly, you must learn to listen as well as to speak.


    در نهایت، و شاید مهمتر از همه، شما باید یاد بگیرید که گوش دهید و همچنین صحبت کنید.

  • There's a mirror above the sink.


    بالای سینک یک آینه هست

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

rationality

لغت پیشنهادی

ascendant

لغت پیشنهادی

indulging