fellow
fellow - همکار
adjective - صفت
UK :
US :
یک مرد
دانشجوی فوق لیسانس که دارای بورسیه در دانشگاه است
عضوی از یک جامعه مهم یا یک کالج
used to refer to someone who has the same job or interests as you or is in the same situation as you
برای اشاره به کسی که شغل یا علایق مشابه شما دارد یا در موقعیتی مشابه شما قرار دارد استفاده می شود
مردی که به ویژه در گذشته توسط افراد طبقه اجتماعی بالاتر استفاده می شد
a member of a group of teachers of high rank at a particular college or university or of particular academic societies
عضوی از گروهی از معلمان با رتبه بالا در یک کالج یا دانشگاه خاص یا جوامع علمی خاص
عضو یک سازمان رسمی برای یک موضوع یا شغل خاص
عضوی از گروه هایی که برای پیوستن به آنها باید آموزش خاصی داشته باشید
معلم یا دانشجویی که در یک دانشگاه بورسیه تحصیلی دارد
استفاده از افراد یا شخصی که چیزی را با او به اشتراک می گذارید، به عنوان مثال. همان نوع شغل، علاقه یا تجربه
برای توصیف کسی که شغل یا علایق مشابه شما دارد یا در موقعیتی مشابه شما قرار دارد استفاده می شود
used of people or a person with whom you share something esp. the same kind of job interest or experience
عضوی از گروهی از معلمان عالی رتبه در یک کالج یا دانشگاه خاص یا یک جامعه آموزشی خاص
used to describe someone who has the same job or interests as you or is in the same situation as you
اما در آن زمان، شاه ریچارد مانند بسیاری از همتایان پادشاه خود نبود.
a member of a group of high-ranking teachers at a particular college or university or of a particular educational society
حمایت همیشگی شما هم توسط کمیته و هم از اعضای دیگر شما ارزشمند خواهد بود.
من تهوع بیدار شدن در یک روز جدید رنج را احساس کردم، طلوع طلوع مطلق از همنوعانم.
لوری هولت فایلر، که مجدداً در انتخابات پیروز شد، و همکار تازه وارد جون رادی، به ترتیب اول و سوم شدند.
I felt the nausea of awakening to a brand new day of suffering, a dawn of utter exclusion from my fellow mortals.
یورکشایرمن صراحتاً به عنوان رئیس انجمن داوران توسط همکاران موافق خود رای داده است.
Lori Holt Pfeiler, who won re-election, and fellow newcomer June Rady, came in first and third respectively.
این توافق باعث ایجاد شکافی بین رئیس جمهور و جمهوریخواهان دیگر در انتخابات 1992 شد.
The blunt-talking Yorkshireman has been voted out as chairman of the Umpires' Association by his fellow pros.
صنعت شجاع او نه تنها مورد احترام هموطنان کاتولیک رومی خود، بلکه مسیحیان از همه فرقه ها قرار گرفت.
این حادثه زمانی اتفاق افتاد که رولاند همراه با دانشآموز کارل خاویر به خانه میرفت.
His courageous industry earned the respect not only of his fellow Roman Catholics, but of Christians of all denominations.
فقط از کمک زبان تقلید کنید، نه از استاد راهنما یا یک دانش آموز.
نظرات تونی در مورد پیمان کیوتو توسط همکارانش تکرار شد.
fellow citizens/students
همشهریان/دانشجویان
همسفران من در قطار
از همان ابتدای بیماری، او برای کمک به هموطنان مبتلا رانده شده است.
هزاران نفر از هموطنان آنها کشته شده اند.
گاهی اوقات به نظر می رسد که ما بیشتر از همنوعان خود به حیوانات اهمیت می دهیم.
او من را به تعدادی از دانش آموزان خود معرفی کرد.
همسفران ما بیشتر گردشگران اسپانیایی زبان بودند.
به نظر می رسید که او یک فرد شایسته است.
جورجیا یکی از اعضای کالج کلر، کمبریج است.
او یکی از همکاران موسسه سلطنتی نقشه برداران خبره است.
او آدم بزرگی بود با شانه های پهن.
دکتر رودریگز یکی از اعضای کالج پزشکان آمریکا است.
او یکی از همکاران دانشگاه هاروارد بود.
او من را به چند نفر از شاگردانش معرفی کرد.
یکی از کارکنان به دلیل دزدی از همکارانش اخراج شد.
او یکی از اعضای موسسه سلطنتی نقشه برداران خبره است.
یک محقق در موسسه مطالعات مالی
او عضو کالج آل سولز آکسفورد است.
وابسته
همکار
همتا
comrade
رفیق
عضو
شریک
cohort
گروه
compatriot
هموطن
compeer
رقیب
confrere
همنشینی
crony
دوست
coworker
هوسباز
hobnobber
علمی
یار دونده
co-worker
همراه و همدم
running mate
کنفدراسیون
mate
متحد
companion
همدستان
confederate
حامی
معاشرت
workmate
همدست
accomplice
لوازم جانبی
همسر
consociate
بهتر
collaborator
coconspirator
accessory
consort
abetter
affiliate