mobility

base info - اطلاعات اولیه

mobility - تحرک

noun - اسم

/məʊˈbɪləti/

UK :

/məʊˈbɪləti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mobility] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • social/geographical/career mobility


    تحرک اجتماعی / جغرافیایی / شغلی

  • The high cost of living acts as an obstacle to mobility of labour.


    هزینه بالای زندگی به عنوان مانعی برای تحرک نیروی کار عمل می کند.

  • An electric wheelchair has given her greater mobility.


    ویلچر برقی به او تحرک بیشتری بخشیده است.


  • آموزش تحرک برای افراد نابینا

  • She has limited mobility in her arms.


    او تحرک محدودی در بازوهایش دارد.

  • The patient should be able to regain full mobility.


    بیمار باید بتواند تحرک کامل خود را به دست آورد.

  • a disease that impairs the mobility of many older people


    بیماری که تحرک بسیاری از افراد مسن را مختل می کند

  • Some neck injuries cause total loss of mobility below the point of injury.


    برخی از آسیب های گردن باعث از دست دادن کامل تحرک در زیر نقطه آسیب می شود.

  • I prefer the mobility of a hand-held camera.


    من تحرک یک دوربین دستی را ترجیح می دهم.

  • Consumers are demanding mobility, so that they can have access to information wherever they go.


    مصرف کنندگان خواستار تحرک هستند تا بتوانند به اطلاعات هر کجا که می روند دسترسی داشته باشند.

  • Because of severe arthritis, her mobility was limited.


    به دلیل آرتریت شدید، تحرک او محدود بود.

  • Some employment systems require more flexibility and mobility than others.


    برخی از سیستم های استخدامی به انعطاف پذیری و تحرک بیشتری نسبت به سایرین نیاز دارند.

  • The government thinks higher education means more social mobility.


    دولت فکر می کند آموزش عالی به معنای تحرک اجتماعی بیشتر است.

  • Widespread upward mobility has meant that mobile phones and automobiles are considered normal purchases.


    تحرک رو به بالا به این معنی است که تلفن های همراه و خودروها خریدهای عادی محسوب می شوند.

  • I prefer the mobility of a handheld camera.


    من تحرک دوربین دستی را ترجیح می دهم.

  • In a world of capital mobility, bilateral trade figures don't really tell you very much.


    در دنیای جابجایی سرمایه، ارقام تجارت دوجانبه واقعا چیز زیادی به شما نمی گوید.

  • Consumers are demanding mobility, so that they can have access to information wherever they are.


    مصرف کنندگان خواستار تحرک هستند تا بتوانند در هر کجا که هستند به اطلاعات دسترسی داشته باشند.

synonyms - مترادف

  • حرکت - جنبش

  • motility


    تحرک

  • movability


    قابلیت جابجایی

  • moveableness


    قابل جابجایی

  • suppleness


    انعطاف پذیری

  • agility


    چابکی

  • manoeuvrabilityUK


    مانورپذیریUK

  • maneuverabilityUS


    مانورپذیری ایالات متحده


  • آزادی حرکت


  • توانایی حرکت


  • جنبش

  • movableness


    متحرک بودن


  • استحکام - قدرت

  • vitality


    سرزندگی

  • vigourUK


    vigourUK


  • انرژی

  • functioning


    عملکرد

  • sprightliness


    درخشندگی

  • conditioning


    شرطی سازی

  • spryness


    تیز بودن

  • flexibility


    فعالیت


  • vigorUS

  • vigorUS


    فرآیند بدنی

  • bodily process


    فرآیند بدن


  • عملکرد بدن

  • bodily function


    عضلانی بودن

  • muscularity


    قدرت


  • لاغری

  • litheness


    ورزشکاری

  • athleticism


  • powerfulness


antonyms - متضاد
  • immobility


    بی حرکتی


  • باقی مانده

  • repose


    آرام گرفتن

لغت پیشنهادی

premeditated

لغت پیشنهادی

expectations

لغت پیشنهادی

favorably