mobility
mobility - تحرک
noun - اسم
UK :
US :
توانایی انتقال آسان از یک شغل، منطقه یا طبقه اجتماعی به شغل دیگر
توانایی حرکت آسان
توانایی حرکت آزادانه یا حرکت آسان
امکان داشتن خدمات خاص در تلفن همراه، کامپیوتر کوچک و غیره.
این واقعیت که برای کسی آسان است که وضعیت خود را تغییر دهد، مثلاً با انجام کارهای مختلف، عضوی از یک طبقه اجتماعی متفاوت یا نقل مکان به مکان دیگری.
the fact that it is easy for someone to change their situation for example by doing different work becoming part of a different social class or moving to a different place
این واقعیت که جابجایی یا انتقال چیزی از مکانی به مکان دیگر یا استفاده از آن برای اهداف متفاوتی آسان است
the fact that it is easy to move or transport something from one place to another or to use it for a different purpose
امکان در دسترس قرار دادن خدمات خاص در تلفن یا رایانه ای که در حین سفر از مکانی به مکان دیگر استفاده می شود، بدون اینکه توسط سیم به یکدیگر متصل شوند.
the ability to have particular services available on a phone or a computer used while travelling from place to place without being connected by wires
شاتل ها به کارمندان بدون خودرو امکان تحرک می دهد.
تحرک بیشتر باعث ایجاد نوسانات بیشتر شده است.
Greater mobility has bred greater volatility.
Pawlawksi باید وزن خود را کاهش دهد تا تحرک خود را بهبود بخشد.
بنابراین، از آنجایی که تحرک شغلی محدود شده بود، کارکنان علاقه خاصی به ماندن در شرکت خود داشتند.
Employees therefore had a vested interest in remaining with their firm since job mobility was restricted.
این گامت های بزرگ به ناچار در تعداد کمتری تولید می شوند و فاقد تحرک خواهند بود.
تحرک زیادی در بین حسابداران دولتی وجود دارد.
این سیستم ها تحرک و انعطاف پذیری بی سابقه ای را در اختیار کاربران قرار می دهند.
تا چند هفته بعد از عمل کمی تحرک را تجربه خواهید کرد.
ضعیف شدن بافت استخوانی تأثیر قابل توجهی بر تحرک افراد سالمند دارد.
حرفه وکالت به عنوان وسیله ای برای تحرک اجتماعی بالا برای برگرها، سینهالی ها و تامیل ها عمل می کرد.
The legal profession served as a means of upward social mobility for Burghers, Sinhalese and Tamils.
تحرک اجتماعی و گردش نخبگان ممکن است افزایش یابد و گروه حاکم ممکن است ناهمگن تر شود، اما دولت باید الیگارشی باقی بماند.
Social mobility and elite circulation might increase and the ruling group might become more heterogeneous, but government must remain oligarchic.
social/geographical/career mobility
تحرک اجتماعی / جغرافیایی / شغلی
هزینه بالای زندگی به عنوان مانعی برای تحرک نیروی کار عمل می کند.
ویلچر برقی به او تحرک بیشتری بخشیده است.
آموزش تحرک برای افراد نابینا
او تحرک محدودی در بازوهایش دارد.
بیمار باید بتواند تحرک کامل خود را به دست آورد.
بیماری که تحرک بسیاری از افراد مسن را مختل می کند
برخی از آسیب های گردن باعث از دست دادن کامل تحرک در زیر نقطه آسیب می شود.
من تحرک یک دوربین دستی را ترجیح می دهم.
مصرف کنندگان خواستار تحرک هستند تا بتوانند به اطلاعات هر کجا که می روند دسترسی داشته باشند.
به دلیل آرتریت شدید، تحرک او محدود بود.
برخی از سیستم های استخدامی به انعطاف پذیری و تحرک بیشتری نسبت به سایرین نیاز دارند.
The government thinks higher education means more social mobility.
دولت فکر می کند آموزش عالی به معنای تحرک اجتماعی بیشتر است.
Widespread upward mobility has meant that mobile phones and automobiles are considered normal purchases.
تحرک رو به بالا به این معنی است که تلفن های همراه و خودروها خریدهای عادی محسوب می شوند.
من تحرک دوربین دستی را ترجیح می دهم.
در دنیای جابجایی سرمایه، ارقام تجارت دوجانبه واقعا چیز زیادی به شما نمی گوید.
مصرف کنندگان خواستار تحرک هستند تا بتوانند در هر کجا که هستند به اطلاعات دسترسی داشته باشند.
حرکت - جنبش
motility
تحرک
movability
قابلیت جابجایی
moveableness
قابل جابجایی
suppleness
انعطاف پذیری
agility
چابکی
manoeuvrabilityUK
مانورپذیریUK
maneuverabilityUS
مانورپذیری ایالات متحده
آزادی حرکت
توانایی حرکت
جنبش
movableness
متحرک بودن
استحکام - قدرت
vitality
سرزندگی
vigourUK
vigourUK
انرژی
functioning
عملکرد
sprightliness
درخشندگی
conditioning
شرطی سازی
spryness
تیز بودن
flexibility
فعالیت
vigorUS
vigorUS
فرآیند بدنی
bodily process
فرآیند بدن
عملکرد بدن
bodily function
عضلانی بودن
muscularity
قدرت
لاغری
litheness
ورزشکاری
athleticism
powerfulness
immobility
بی حرکتی
باقی مانده
repose
آرام گرفتن
