healthy
healthy - سالم
adjective - صفت
UK :
US :
از نظر جسمی قوی است و به احتمال زیاد بیمار یا ضعیف نمی شود
برای بدن شما خوب است
نشان می دهد که شما سالم هستید
برای توصیف یک نگرش، احساس یا رفتار طبیعی، عادی و معقول استفاده می شود
یک شرکت، جامعه، روابط، اقتصاد و غیره سالم به طور مؤثر و موفقیت آمیزی کار می کند
بزرگ است و نشان می دهد که فردی موفق است - در مورد مقادیر زیادی پول استفاده می شود
داشتن سلامتی
مخصوصاً هنگام توصیف یا پرسیدن احساس یا ظاهر شخصی استفاده می شود
used in a reply to a question about your health or when talking about someone else’s health. Use fine only in replies or statements, not in questions
در پاسخ به سؤالی در مورد سلامتی شما یا هنگام صحبت در مورد سلامتی شخص دیگری استفاده می شود. فقط در پاسخ ها یا بیانیه ها از خوب استفاده کنید، نه در سوالات
بیمار یا مجروح نیست این عبارات بسیار رایج در گفتار روزمره انگلیسی استفاده می شود
کمتر از شما مریض هستید یا دیگر بیمار نیستید
سالم است، به خصوص به این دلیل که به طور منظم ورزش می کنید
سالم و متناسب
سالم و قوی باشد و به احتمال زیاد بیمار نشود
خیلی سالم به نظر برسه
یک سازمان، سیستم، اقتصاد و غیره سالم به طور موثر و موفقیت آمیزی کار می کند
مقدار سالم چیزی زیاد است
قوی و خوب
نشان می دهد که قوی و خوب هستید
برای سلامتی شما خوب است
موفق و قوی
عادی و خوب قضاوت نشان می دهد
داشتن، نشان دادن یا تشویق سلامتی خوب
سالم می تواند به معنای مثبت باشد
اگر چیزی از نظر مالی موفق و قوی باشد، سالم توصیف می شود
مقدار سالم مقدار زیادی است
developing and making money
در حال توسعه و کسب درآمد
به مقدار زیاد و نشان دهنده موفقیت یک شرکت یا اقتصاد است
من روز پیش هیزل فیلیپس را دیدم، و او چندان سالم به نظر نمی رسید.
Educated women had lower fertility rates, and the children they did have were significantly healthier.
زنان تحصیل کرده نرخ باروری پایین تری داشتند و فرزندانی که داشتند به طور قابل توجهی سالم تر بودند.
حتی در بعضی جاها می گویند که مقادیر کم تشعشع باعث سلامتی شما می شود.
یک کودک / نوزاد / بزرگسال سالم
سپس محققان فعالیت مغز را در دو گروه از افراد سالم اندازه گیری کردند.
یک حیوان / درخت سالم
با تغذیه خوب و ورزش منظم سالم بمانید.
بالاخره دوباره سالم به نظر می رسید.
نوزاد تازه متولد شده کاملا سالم بود.
مردم عمر طولانی تری دارند و زندگی سالم تری دارند.
یک رژیم غذایی/سبک زندگی سالم
healthy eating/food/living
تغذیه/غذا/زندگی سالم
مزرعه یک محیط کار سالم را فراهم می کند.
برای داشتن اشتهای سالم
کودک کنجکاوی سالمی نشان داد.
او به استعدادهای رقیب خود احترام می گذارد.
نحوه چسبیدن او به گذشته سالم نیست.
اقتصاد در حال حاضر بسیار سالم است.
ماشین شما خیلی سالم به نظر نمی رسد.
موجودی بانکی سالم
یک سود سالم
حالم خیلی خوب نیست
آیا او برای سفر خوب است؟
حالتان خوب است؟
او میگوید الان خوب است و فردا سر کار برمیگردد.
‘How are you?’ ‘Fine, thanks.’
'حالتان چطور است خوبم ممنون.'
با ورزش منظم سلامت خود را حفظ کنید.
بعد از چند هفته او احساس قویتری میکرد.
من برای حفظ تناسب اندام هر روز به شنا می روم.
رژیم غذایی خوبش او را سالم نگه داشته بود.
این اختلال نادر به پسران ظاهرا سالم بین سنین پنج تا دوازده سال مبتلا می شود.
کار در هوای آزاد او را بسیار سالم کرده است.
شما به طرز زننده ای سالم به نظر می رسید! ؟ چگونه آن را هدایت می کنی
شامپویی که موها را سالم نگه می دارد
خوب
مناسب
هوازی شده
aerobicized
شکوفا شدن
flourishing
شکوفه دادن
blooming
پر رونق
thriving
مقاوم
hardy
هاله
hale
دلچسب
hearty
قدرتمند
robust
قوی
فعال
vigorous
محکم
ورزشی
sturdy
برش دهنده
تازه
chipper
سرشار از زندگی
هاسکی
زنده
شهوت انگیز
husky
عضلانی
lively
طبیعی
lusty
بازسازی شد
muscular
گونه گلگون
سالم و سالم
potent
چاق و چله
restored
سخت است
rosy-cheeked
stout
بیمار
مریض
sickly
ناخوش
unwell
ناسالم
unhealthy
نامناسب
diseased
ناتوان
unfit
رنگ پریده
unsound
پایین
indisposed
anemicUK
pallid
anemicUS
مصیبت زده
infirm
ضعیف شده
anaemicUK
یک خرابه
anemicUS
زیر همتراز
afflicted
در وضعیت بد سلامتی
ailing
پایین گذاشته
debilitated
گذاشته است
a wreck
بی رنگ بریتانیا
below par
بی رنگ آمریکا
از پا افتادن
laid low
بدون ترتیب
laid up
فرسوده
off-colourUK
ناخوش احوال
off-colorUS
ضعیف
off one's feet
نحیف
run-down
feeble
frail
