avert

base info - اطلاعات اولیه

avert - جلوگیری کند

verb - فعل

/əˈvɜːrt/

UK :

/əˈvɜːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [avert] در گوگل
description - توضیح
  • to prevent something unpleasant from happening


    برای جلوگیری از اتفاق ناخوشایند


  • برای جلوگیری از اتفاق بد

  • to turn away your eyes or thoughts


    برای دور کردن چشم ها یا افکارت


  • برای جلوگیری از اتفاق بد؛ اجتناب کردن

  • The information had reached Adamowski and if it were true there was no way a scandal could be averted.


    این اطلاعات به دست آداموفسکی رسیده بود و اگر درست بود، هیچ راهی برای جلوگیری از رسوایی وجود نداشت.

  • The answer may be one or both of these and only a careful rescue package can avert a total disaster.


    پاسخ ممکن است یکی یا هر دوی اینها باشد و فقط یک بسته نجات دقیق می تواند از یک فاجعه کامل جلوگیری کند.

  • It may already be too late to avert another disaster.


    شاید برای جلوگیری از یک فاجعه دیگر خیلی دیر باشد.

  • Fears of large-scale coastal flooding were averted as the fierce winds shifted at the last minute.


    با جابجایی بادهای شدید در آخرین لحظه، ترس از وقوع سیل در مقیاس بزرگ در سواحل جلوگیری شد.


  • و در پاسخ به شما قول می دهم که تمام تلاش خود را برای جلوگیری یا حداقل مهار آن انجام دهیم.

  • I avert my eyes and wish I were them.


    چشمانم را برمی‌گردانم و ای کاش من بودم.

  • I averted my gaze taking in a deep breath then just to prove I could.


    نگاهم را برگرداندم و نفس عمیقی کشیدم تا ثابت کنم می‌توانم.

  • Talks will be held today in a final attempt to avert strike action.


    مذاکرات امروز در آخرین تلاش برای جلوگیری از اقدام اعتصابی برگزار خواهد شد.

  • Using an automatic train stop could have averted the disaster.


    استفاده از ایست خودکار قطار می توانست از فاجعه جلوگیری کند.

  • A pair of University students passing by hastily averted their faces to hide their giggles.


    یک جفت دانشجوی دانشگاه که از آنجا عبور می کردند، با عجله صورت خود را برگرداندند تا قهقهه های خود را پنهان کنند.

  • Another world crisis averted through the high art of diplomacy.


    بحران جهانی دیگری که با هنر عالی دیپلماسی از بین رفت.

example - مثال
  • A disaster was narrowly averted.


    یک فاجعه به سختی جلوگیری شد.

  • He did his best to avert suspicion.


    او تمام تلاش خود را برای جلوگیری از سوء ظن انجام داد.

  • Talks are taking place in an attempt to avert a strike.


    گفتگوها در تلاش برای جلوگیری از اعتصاب در حال انجام است.

  • He managed to avert the closure of the factory.


    او توانست از تعطیلی کارخانه جلوگیری کند.

  • She averted her eyes from the terrible scene in front of her.


    چشمانش را از صحنه وحشتناکی که در مقابلش بود دور کرد.

  • He looked up and she quickly averted her gaze.


    او به بالا نگاه کرد و او به سرعت نگاهش را از بین برد.

  • They hastily averted their faces to hide their giggles.


    آنها با عجله چهره خود را برگرداندند تا خنده های خود را پنهان کنند.

  • to avert a crisis/conflict/strike/famine


    برای جلوگیری از بحران / درگیری / اعتصاب / قحطی

  • to avert disaster/economic collapse


    برای جلوگیری از فاجعه / فروپاشی اقتصادی

  • I averted my gaze/eyes while he dressed.


    در حالی که لباس پوشیده بود نگاه/چشم هایم را برگرداندم.

  • We tried to avert our thoughts from our massive financial problems.


    ما سعی کردیم افکارمان را از مشکلات مالی عظیم خود دور کنیم.

  • The last-minute agreement averted renewed fighting.


    توافق در آخرین لحظه از درگیری مجدد جلوگیری کرد.

  • The shy man was standing before me his eyes averted.


    مرد خجالتی جلوی من ایستاده بود و چشمانش برگردانده شده بود.

  • He argued that the way to avert an economic crisis is for individuals to follow their usual spending habits.


    او استدلال کرد که راه جلوگیری از بحران اقتصادی این است که افراد از عادت های معمول خرج کردن خود پیروی کنند.

  • By law the president may appoint a board to avert a strike that could result in widespread interruption of U.S. rail service.


    طبق قانون، رئیس جمهور ممکن است هیئتی را برای جلوگیری از اعتصابی که می تواند منجر به قطع گسترده خدمات ریلی ایالات متحده شود، منصوب کند.

synonyms - مترادف

  • جلوگیری کردن

  • forestall


    جلوگیر کردن


  • متوقف کردن

  • preclude


    مانع

  • obviate


    از بین بردن

  • foil


    فویل


  • اجتناب کردن

  • deter


    بازداشتن

  • deflect


    منحرف کردن

  • halt


    مکث

  • frustrate


    ناامید کردن


  • کمک

  • forfend


    توهین کردن

  • divert


    شانت

  • shunt


    دفع کردن

  • stave off


    دور کردن

  • ward off


    سر بردار


  • نیش زدن در جوانه

  • fend off


    رد کردن

  • nip in the bud


    کنار بزن


  • مسدود کردن

  • shove aside


    مانع شود


  • خنثی کردن

  • hinder


    بررسی

  • obstruct


    نگه داشتن

  • thwart


    عقب نگه دارید

  • impede


    مهار کند




  • inhibit


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

greener

لغت پیشنهادی

twelve

لغت پیشنهادی

agglomeration