litter

base info - اطلاعات اولیه

litter - آشغال

noun - اسم

/ˈlɪtər/

UK :

/ˈlɪtə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [litter] در گوگل
description - توضیح

  • کاغذهای باطله، قوطی و غیره که مردم دور ریخته و در مکان عمومی روی زمین گذاشته اند


  • گروهی از حیوانات بچه که مادر همزمان به دنیا می آورد

  • small grains of a dry substance that is put in a container that a cat uses as a toilet indoors


    دانه های کوچک یک ماده خشک که در ظرفی قرار می گیرد که گربه در داخل خانه از آن به عنوان توالت استفاده می کند

  • dead leaves and other decaying plants on the ground in a forest


    برگ های مرده و سایر گیاهان در حال پوسیدگی روی زمین در جنگل

  • a substance such as straw that a farm animal sleeps on


    ماده ای مانند نی که حیوان مزرعه روی آن می خوابد

  • a chair or bed for carrying important people used in past times


    صندلی یا تخت برای حمل افراد مهم که در گذشته استفاده می شد

  • if things litter an area there are a lot of them in that place scattered in an untidy way


    اگر اشیاء منطقه ای را پوشانده باشد، تعداد زیادی از آنها در آن مکان وجود دارد که به طور نامرتب پراکنده شده اند


  • گذاشتن کاغذهای باطله، قوطی و غیره روی زمین در یک مکان عمومی

  • if an animal such as a dog or cat litters, it gives birth to babies


    اگر حیوانی مانند سگ یا گربه بستر کند، بچه به دنیا می آورد

  • small pieces of rubbish that have been left lying on the ground in public places


    تکه های کوچک زباله که در مکان های عمومی روی زمین رها شده اند


  • گروهی از حیوانات که در یک زمان به دنیا می آیند و دارای یک مادر هستند

  • dried grass or plant stems used by animals as a bed


    علف خشک یا ساقه گیاه که توسط حیوانات به عنوان بستر استفاده می شود

  • a substance that is put in a container to be used as a toilet by pets


    ماده ای که در ظرفی گذاشته می شود تا حیوانات خانگی از آن به عنوان توالت استفاده کنند

  • to spread across an area or place untidily


    به طور نامرتب در یک منطقه یا مکان پخش شود

  • A place document or other object that is littered with something has or contains a lot of that thing


    مکان، سند یا شیء دیگری که پر از چیزی است، مقدار زیادی از آن چیز را دارد یا حاوی آن است


  • ریختن زباله روی زمین در مکان عمومی

  • pieces of paper and other small objects that have been thrown out and are left on the ground in public places


    تکه های کاغذ و سایر اشیاء کوچکی که بیرون انداخته شده و در مکان های عمومی روی زمین مانده اند

  • a group of animals born at the same time and having the same mother


    گروهی از حیوانات که در یک زمان متولد شده و دارای یک مادر هستند

  • to throw pieces of paper and other small objects on the ground in public places


    پرتاب تکه های کاغذ و سایر اشیاء کوچک روی زمین در مکان های عمومی

  • Our cat Elsie, just had a litter of six kittens.


    گربه ما، السی، به تازگی یک بستر شش بچه گربه داشت.

  • If we were to introduce a new toy to a litter of puppies, they would play with it.


    اگر بخواهیم اسباب بازی جدیدی را به یک توله سگ معرفی کنیم، آنها با آن بازی می کنند.

  • The gutter between the sidewalk and granite slabs is cleared of leaves and litter.


    ناودان بین پیاده رو و صفحات گرانیتی از برگ و خاک پاک شده است.

  • a picnic area with large wooden tables and litter bins


    یک منطقه پیک نیک با میزهای چوبی بزرگ و سطل زباله

  • Therefore it pays a hungry hamster or a weak deer to miscarry a male-biased litter and retain a female-biased one.


    بنابراین، به یک همستر گرسنه یا یک گوزن ضعیف می‌پردازد که یک بستر نر را سقط کند و یک همستر ماده را نگه دارد.

  • People who lived and worked near the building complained of crime litter and other problems associated with the feeding program.


    افرادی که در نزدیکی ساختمان زندگی و کار می کردند از جرم و جنایت، زباله و سایر مشکلات مرتبط با برنامه تغذیه شکایت داشتند.

  • You can be fined £100 for dropping litter.


    برای ریختن زباله می توانید 100 پوند جریمه شوید.

  • There is litter on the seats of the train I take to Westminster.


    روی صندلی های قطاری که من به سمت وست مینستر می روم، آشغال است.

  • The vet asked how many litters the dog had had.


    دامپزشک پرسید سگ چند بستر داشته است.

  • These streets are full of litter.


    این خیابان ها پر از زباله است.

  • Never throw litter into ponds or streams. 10 Protect wildlife, plants and trees.


    هرگز زباله ها را داخل حوضچه ها یا نهرها نریزید. 10 از حیات وحش، گیاهان و درختان محافظت کنید.

  • I am tired of picking up litter thrown by other people.


    من از جمع کردن زباله های پرتاب شده توسط دیگران خسته شده ام.

example - مثال
  • There will be fines for people who drop litter.


    افرادی که زباله می ریزند جریمه خواهند شد.

  • The floor was covered with a litter of newspapers, clothes and empty cups.


    زمین پر از روزنامه، لباس و فنجان خالی بود.

  • cat litter


    بستر گربه

  • kitty litter


    بستر بچه گربه

  • a litter tray


    یک سینی زباله

  • a litter box


    یک جعبه زباله

  • a litter of puppies


    یک بستر توله سگ

  • the runt (= the smallest and weakest baby) of the litter


    رنت (= کوچکترین و ضعیف ترین بچه) بستر

  • ‘Chief’ was born six years ago one of a litter of 11.


    رئیس شش سال پیش، یکی از بچه های 11 ساله به دنیا آمد.

  • Please do not leave litter after your picnic.


    لطفا پس از پیک نیک خود زباله نگذارید.

  • Pick up your litter and take it home with you.


    زباله های خود را بردارید و با خود به خانه ببرید.

  • About two percent of fast-food packaging ends up as litter.


    حدود دو درصد از بسته‌بندی‌های فست‌فود به زباله تبدیل می‌شود.

  • a litter of kittens


    یک بستر بچه گربه

  • cat/pet litter


    بستر گربه / حیوان خانگی

  • The park was littered with bottles and cans after the concert.


    بعد از کنسرت پارک پر از بطری و قوطی بود.

  • Dirty clothes littered the floor of her bedroom.


    لباس های کثیف کف اتاق خوابش را پر کرده بود.

  • The newspaper has a reputation for being littered with spelling mistakes.


    این روزنامه به مملو از اشتباهات املایی شهرت دارد.

  • People who litter often have no pride in the area.


    افرادی که زباله می ریزند اغلب در این منطقه غرور ندارند.

  • The park was littered with bottles and soda cans after the concert.


    پارک پس از کنسرت مملو از بطری ها و قوطی های نوشابه بود.

synonyms - مترادف
  • rubbish


    زباله


  • رد کردن

  • debris


    جنس اوراق و شکسته

  • junk


    هدر


  • زباله ها

  • garbage


    ریزه

  • trash


    قطعات

  • detritus


    تفاله

  • fragments


    کثافت

  • dross


    کاه. پوسته

  • muck


    کلفت

  • chaff


    چوب خشک

  • clutter


    غرق شدن

  • deadwood


    درک

  • dreck


    گرد و خاک

  • drek


    افلوویا


  • افلوویوم

  • effluvia


    فلوتسام

  • effluvium


    ترک می کند

  • flotsam


    کله پاچه

  • leavings


    دفع

  • offal


    قرعه کشی

  • offscouring


    ریفراف

  • raffle


    باطله

  • riffraff


    ضایعات

  • scrap


    پاره شده

  • scraps


    ریختن

  • shreds


    کامیون

  • spilth


    غلات


  • grot


antonyms - متضاد

  • ترتیب

  • cleanliness


    پاکیزگی


  • روش


  • سفارش

  • orderliness


    نظم و ترتیب

  • organisationUK


    سازمان انگلستان

  • organizationUS


    سازمان ایالات متحده

  • possessions


    اموال


  • احساس، مفهوم

  • sterility


    عقیمی


  • سیستم

  • singularity


    تکینگی

  • loneness


    تنهایی

  • uniformity


    یکنواختی

  • tidiness


    آراستگی

  • calm


    آرام

  • neatness


    خلوص

  • purity


    هماهنگی

  • harmony


    تنها


  • مرتب سازی

  • ordering


    وضع

  • disposition


    گروه بندی

  • grouping


    هم ترازی

  • alignment


    آرایه

  • array


لغت پیشنهادی

transform

لغت پیشنهادی

tea

لغت پیشنهادی

maps