fly

base info - اطلاعات اولیه

fly - پرواز

verb - فعل

/flaɪ/

UK :

/flaɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fly] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Penguins can't fly.


    پنگوئن ها نمی توانند پرواز کنند.

  • A stork flew slowly past.


    یک لک لک به آرامی از کنارش گذشت.

  • A wasp had flown in through the window.


    یک زنبور از پنجره به داخل پرواز کرده بود.

  • Geese fly south in the fall.


    غازها در پاییز به سمت جنوب پرواز می کنند.

  • They were on a plane flying from London to New York.


    آنها در هواپیمایی بودند که از لندن به نیویورک پرواز می کرد.

  • Lufthansa fly to La Paz from Frankfurt.


    لوفت هانزا از فرانکفورت به لاپاز پرواز می کند.

  • Enemy planes fly overhead.


    هواپیماهای دشمن بالای سرشان پرواز می کنند.


  • برای پرواز با سرعت صوت

  • The aircraft was declared fully functional and fit to fly.


    این هواپیما کاملاً کاربردی و مناسب برای پرواز اعلام شد.

  • Is this the first time that you've flown?


    آیا این اولین باری است که پرواز می کنید؟

  • I'm flying to Hong Kong tomorrow.


    من فردا به هنگ کنگ پرواز می کنم.

  • I was flying home to visit my family.


    من برای دیدن خانواده ام به خانه پرواز می کردم.

  • I always fly business class.


    من همیشه در کلاس تجاری پرواز می کنم.

  • We're flying KLM.


    ما با KLM پرواز می کنیم.

  • He's learning to fly.


    داره پرواز کردن رو یاد میگیره

  • a pilot trained to fly large passenger planes


    خلبانی که برای پرواز با هواپیماهای مسافربری بزرگ آموزش دیده است

  • children flying kites


    بچه ها بادبادک پرواز می کنند

  • The stranded tourists were finally flown home.


    گردشگران سرگردان سرانجام به خانه بازگردانده شدند.

  • He had flowers specially flown in for the ceremony.


    او برای این مراسم گل هایی را به پرواز درآورده بود.

  • Orders were given to fly the prisoners to the US.


    دستور پرواز زندانیان به ایالات متحده داده شد.

  • Some birds fly huge distances when they migrate.


    برخی از پرندگان هنگام مهاجرت مسافت های زیادی را طی می کنند.

  • Who was the first person to fly the Atlantic?


    اولین کسی که در اقیانوس اطلس پرواز کرد چه کسی بود؟

  • Only four airlines are currently allowed to fly transatlantic routes from Heathrow.


    در حال حاضر تنها چهار شرکت هواپیمایی مجاز به پرواز در مسیرهای فراآتلانتیک از هیترو هستند.

  • The train was flying along.


    قطار در حال پرواز بود.

  • She gasped and her hand flew to her mouth.


    نفس نفس زد و دستش به سمت دهانش رفت.

  • It's late—I must fly.


    دیر شده است - من باید پرواز کنم.

  • A large stone came flying in through the window.


    سنگ بزرگی از پنجره وارد شد.

  • Several people were hit by flying glass.


    چند نفر با شیشه پرنده برخورد کردند.

  • David gave the door a kick and it flew open.


    دیوید ضربه ای به در زد و در باز شد.

  • Doesn't time fly?


    آیا زمان پرواز نمی کند؟

  • Summer has just flown by.


    تابستان به تازگی پرواز کرده است.

synonyms - مترادف
  • glide


    سر خوردن

  • soar


    اوج گرفتن


  • بال

  • flit


    پرواز کردن

  • flutter


    بال بال زدن


  • کوه

  • hover


    شناور

  • aviate


    هوانوردی


  • سطح


  • چرخ


  • آویزان شدن

  • sail


    سفر دریایی


  • جریان


  • دایره

  • circumnavigate


    دور زدن


  • بالا رفتن


  • ساحل


  • صلیب

  • dive


    شیرجه رفتن

  • drift


    رانش

  • seagull


    مرغ دریایی

  • skirt


    دامن

  • flat-hat


    کلاه تخت


  • بال گرفتن

  • whiz by


    ویز کردن توسط


  • را به هوا ببرید


  • سفر از طریق هوا


  • بال راه خود را


  • جت بیرون


  • جت تمام شد

  • remain aloft


    بالا باقی بماند

antonyms - متضاد

  • راه رفتن

  • run


    اجرا کن


  • گام

  • stroll


    قدم زدن

  • strut


    چوب بند

  • amble


    بالا رفتن

  • dash


    خط تیره


  • راندن

  • jog


    دویدن

  • march


    مارس

  • meander


    پیچ و خم

  • promenade


    تفرجگاه

  • saunter


    سونگر

  • shuffle


    بر زدن

  • sprint


    دوی سرعت

  • ambulate


    سفر کردن

  • gallop


    تاختن

  • lumber


    چوب

  • mosey


    موسی

  • perambulate


    پرامبله کردن

  • scamper


    کلاهبردار

  • scurry


    اسلاید


  • نوزاد

  • toddle


    دام

  • traipse


    پس و پیش رفتن

  • traverse


    آج

  • tread


    پیاده روی طولانی

  • trek


    یورتمه سواری

  • trot


    رد کردن

  • trudge


    دارت

  • dart


لغت پیشنهادی

armies

لغت پیشنهادی

dwarfed

لغت پیشنهادی

chair