casualty
casualty - سانحه، کشته
noun - اسم
UK :
US :
کسی که در یک حادثه یا جنگ آسیب دیده یا کشته شده است
کسی یا چیزی که در نتیجه یک رویداد یا موقعیت خاص آسیب می بیند
the part of a hospital that people are taken to when they are hurt in an accident or suddenly become ill
بخشی از بیمارستان که افراد در هنگام صدمه دیدن یا بیمار شدن ناگهانی به آن منتقل می شوند
a British television drama programme about the doctors, nurses, and medical students who work in the casualty department of a hospital
یک برنامه نمایشی تلویزیونی بریتانیایی درباره پزشکان، پرستاران و دانشجویان پزشکی که در بخش مصدومان یک بیمارستان کار می کنند.
a person project or company that suffers very badly or goes out of business as a result of something
شخص، پروژه یا شرکتی که به شدت آسیب می بیند یا در نتیجه چیزی از کار می افتد
حادثه ای که باعث جراحت، آسیب یا خسارت شود
فردی که در یک حادثه یا جنگ جدی مجروح یا کشته شده است
شخص یا چیزی که در نتیجه اتفاق دیگری آسیب می بیند
the part of a hospital where people who are hurt in accidents or suddenly become ill are taken for urgent treatment
بخشی از بیمارستان که در آن افرادی که در تصادفات صدمه دیده اند یا به طور ناگهانی بیمار می شوند برای درمان فوری منتقل می شوند.
شخصی که در جنگ یا سایر رویدادهای مخرب آسیب دیده یا کشته شده است یا چیزی که توسط یک رویداد از آن جلوگیری شده است
چیزی یا کسی که به دلیل یک رویداد رنج می برد یا شکست می خورد
شخصی که در تصادف، حمله و غیره کشته یا مجروح می شود.
اموالی که در یک حادثه آسیب دیده یا از بین رفته یا حادثه ای که باعث این امر شده است
گزارش های اولیه از سقوط هواپیما از بیش از 50 قربانی حکایت دارد.
The corruption scandal has claimed yet another casualty: the Finance Minister who was forced to resign last night.
رسوایی فساد مالی یک قربانی دیگر هم گرفت: وزیر دارایی که دیشب مجبور به استعفا شد.
خزانه داری، جایی که دو وزیر در انتخابات قربانی شدند، خون تازه ای دریافت می کند.
هر روز تلفاتی خواهید داشت، زیرا مزاحم کار شما خواهند شد.
این شرکت آخرین قربانی رکود اقتصادی در سراسر جهان است.
ثانیاً، بر خلاف سایر جنگ ها، در این جنگ تلفات واقعی وجود ندارد، اما برندگان زیادی وجود دارد.
انتظار داشته باشید که در حین پیشروی، به ویژه گابلین ها، تلفات وارد کنید.
ما حدود بیست تلفات از ناحیه نزدیک خودمان داشتیم.
هدف اصلی ما کاهش تلفات جاده ای است.
هر دو طرف متحمل تلفات سنگین شده بودند (= افراد زیادی کشته شده بودند).
او قربانی کاهش کار پاره وقت شد (= کار خود را از دست داد).
مغازه های کوچک قربانی رکود بوده اند.
قربانیان به سرعت به سمت قربانیان منتقل شدند.
ما مجروح منتظر ماندیم تا دکتر بتواند ما را ببیند.
او به عنوان پزشک مصدوم کار می کند.
لشکر ما فقط تلفات خفیفی متحمل شد.
چریک ها تلفات سنگینی به مردم محلی وارد کردند.
می گویند حقیقت اولین قربانی جنگ است.
Their relationship became a casualty of war.
رابطه آنها به یک قربانی جنگ تبدیل شد.
قربانی اصلی این رسوایی آبروی وزیر خواهد بود.
شورشیان متحمل تلفات سنگین شدند.
به گفته پلیس قطار از ریل خارج شد اما تلفات جانی نداشت.
او در سال 2011، به دلیل رکود اقتصادی، شغل خود را از دست داد.
اولین قربانی این سازماندهی مجدد اتوبوس خواهد بود که به طور کلی متوقف می شود.
او باید با عجله به سمت مجروح منتقل می شد.
تعداد تلفات سونامی روز یکشنبه همچنان در حال افزایش است.
لباس های جدید تیم قربانی کاهش بودجه بود.
Nonprofit groups may find funding for their projects among the first casualties of the budget problem.
گروه های غیرانتفاعی ممکن است در میان اولین قربانیان مشکل بودجه، بودجه برای پروژه های خود پیدا کنند.
روابط می تواند قربانی استرس محل کار شود.
اسمیت آخرین قربانی در یک سری اخراج در این سازمان است.
محصولات غذایی آلوده شده اند که باعث تلفات انسانی و خسارات اقتصادی قابل توجهی شده است.
reduce/minimize/prevent casualties
کاهش/به حداقل رساندن/جلوگیری از تلفات
sustain/suffer casualties
حفظ/تحمل تلفات
The hirer was liable for the collision, unless the casualty was proved to have been caused by the failure of the boat's owners to make it seaworthy.
مستأجر مسئول این برخورد بود، مگر اینکه ثابت شود که تلفات ناشی از عدم موفقیت صاحبان قایق در قابل دریائی کردن آن بوده است.
fatality
مرگبار
قربانی
ضرر - زیان
مرده
prey
طعمه
مرگ
mortality
مرگ و میر
killed
کشته شده
martyr
شهید
missing
گم شده
هدف
wounded person
فرد مجروح
فرد مرده
injured person
شخص مجروح
death toll
شمار کشته شدگان
کشته و مجروح
در عمل گم شده است
MIA
MIA
فوت شده
deceased
مبتلا
sufferer
طرف آسیب دیده
injured party
صید
quarry
کشتن
رفت
departed
جسد
cadaver
مجروح
corpse
گذراندن
injured
فاجعه
wounded
passing
بازمانده
