casualty

base info - اطلاعات اولیه

casualty - سانحه، کشته

noun - اسم

/ˈkæʒuəlti/

UK :

/ˈkæʒuəlti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [casualty] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Our primary objective is reducing road casualties.


    هدف اصلی ما کاهش تلفات جاده ای است.

  • Both sides had suffered heavy casualties (= many people had been killed).


    هر دو طرف متحمل تلفات سنگین شده بودند (= افراد زیادی کشته شده بودند).

  • She became a casualty of the reduction in part-time work (= she lost her job).


    او قربانی کاهش کار پاره وقت شد (= کار خود را از دست داد).

  • Small shops have been a casualty of the recession.


    مغازه های کوچک قربانی رکود بوده اند.

  • The victims were rushed to casualty.


    قربانیان به سرعت به سمت قربانیان منتقل شدند.

  • We waited in casualty until a doctor could see us.


    ما مجروح منتظر ماندیم تا دکتر بتواند ما را ببیند.

  • He works as a doctor in casualty.


    او به عنوان پزشک مصدوم کار می کند.

  • Our division suffered only light casualties.


    لشکر ما فقط تلفات خفیفی متحمل شد.

  • The guerrillas inflicted heavy casualties on the local population.


    چریک ها تلفات سنگینی به مردم محلی وارد کردند.

  • They say that truth is the first casualty of war.


    می گویند حقیقت اولین قربانی جنگ است.

  • Their relationship became a casualty of war.


    رابطه آنها به یک قربانی جنگ تبدیل شد.

  • The main casualty of this scandal will be the minister's reputation.


    قربانی اصلی این رسوایی آبروی وزیر خواهد بود.

  • The rebels suffered heavy casualties.


    شورشیان متحمل تلفات سنگین شدند.

  • The train was derailed but there were no casualties, police said.


    به گفته پلیس قطار از ریل خارج شد اما تلفات جانی نداشت.

  • She lost her job in 2011, a casualty of the recession.


    او در سال 2011، به دلیل رکود اقتصادی، شغل خود را از دست داد.

  • The first casualty of the reorganization will be the bus service which will be stopped altogether.


    اولین قربانی این سازماندهی مجدد اتوبوس خواهد بود که به طور کلی متوقف می شود.

  • She had to be rushed to casualty.


    او باید با عجله به سمت مجروح منتقل می شد.

  • The number of casualties from Sunday's tsunami continues to rise.


    تعداد تلفات سونامی روز یکشنبه همچنان در حال افزایش است.

  • New team uniforms were a casualty of the budget cuts.


    لباس های جدید تیم قربانی کاهش بودجه بود.

  • Nonprofit groups may find funding for their projects among the first casualties of the budget problem.


    گروه های غیرانتفاعی ممکن است در میان اولین قربانیان مشکل بودجه، بودجه برای پروژه های خود پیدا کنند.

  • Relationships can become a casualty of workplace stress.


    روابط می تواند قربانی استرس محل کار شود.

  • Smith is the latest casualty in a series of sackings at the organization.


    اسمیت آخرین قربانی در یک سری اخراج در این سازمان است.

  • Food products have been contaminated, causing human casualties and considerable economic loss.


    محصولات غذایی آلوده شده اند که باعث تلفات انسانی و خسارات اقتصادی قابل توجهی شده است.

  • reduce/minimize/prevent casualties


    کاهش/به حداقل رساندن/جلوگیری از تلفات

  • sustain/suffer casualties


    حفظ/تحمل تلفات

  • The hirer was liable for the collision, unless the casualty was proved to have been caused by the failure of the boat's owners to make it seaworthy.


    مستأجر مسئول این برخورد بود، مگر اینکه ثابت شود که تلفات ناشی از عدم موفقیت صاحبان قایق در قابل دریائی کردن آن بوده است.

synonyms - مترادف
  • fatality


    مرگبار


  • قربانی


  • ضرر - زیان


  • مرده

  • prey


    طعمه


  • مرگ

  • mortality


    مرگ و میر

  • killed


    کشته شده

  • martyr


    شهید

  • missing


    گم شده


  • هدف

  • wounded person


    فرد مجروح


  • فرد مرده

  • injured person


    شخص مجروح

  • death toll


    شمار کشته شدگان

  • dead and injured


    کشته و مجروح

  • dead and wounded


    در عمل گم شده است

  • missing in action


    MIA

  • MIA


    فوت شده

  • deceased


    مبتلا

  • sufferer


    طرف آسیب دیده

  • injured party


    صید

  • quarry


    کشتن


  • رفت

  • departed


    جسد

  • cadaver


    مجروح

  • corpse


    گذراندن

  • injured


    فاجعه

  • wounded


  • passing



antonyms - متضاد

  • بازمانده

لغت پیشنهادی

chimera

لغت پیشنهادی

fritz

لغت پیشنهادی

undying