quite

base info - اطلاعات اولیه

quite - کاملا

adverb - قید

/kwaɪt/

UK :

/kwaɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [quite] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • quite good/interesting/common/difficult


    بسیار خوب / جالب / معمول / دشوار

  • I quite like opera.


    من کاملا اپرا دوست دارم

  • I quite enjoyed the film to be honest.


    راستش از فیلم لذت بردم.

  • He plays quite well.


    او کاملاً خوب بازی می کند.

  • He's quite a good player.


    او بازیکن بسیار خوبی است.

  • We had to wait quite a long time.


    ما مجبور شدیم مدت زیادی صبر کنیم.

  • quite amazing/delicious/empty/perfect


    بسیار شگفت انگیز / خوشمزه / خالی / کامل


  • این دو گونه در واقع کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند.

  • He made it quite clear that he never wanted to see her again.


    او کاملاً واضح گفت که دیگر هرگز نمی خواهد او را ببیند.

  • Quite frankly, I don't blame you.


    صادقانه بگویم، من شما را سرزنش نمی کنم.

  • I've had quite enough of your tantrums.


    من به اندازه کافی از عصبانیت های شما خسته شده ام.

  • Are you quite sure?


    آیا کاملا مطمئن هستید؟

  • I quite agree.


    کاملا موافقم.


  • جدا از همه کارها، مشکلات مالی هم داشت.


  • متأسفانه به این سادگی نیست.

  • I don't quite know what to do next.


    من کاملاً نمی دانم بعد از آن چه کار کنم.

  • I'm sorry I don't quite understand.


    متاسفم، من کاملا متوجه نمی شوم.

  • The theatre was not quite (= was almost) full.


    تئاتر کاملاً (= تقریباً) پر نبود.

  • It's like being in the Alps, but not quite.


    مثل این است که در کوه های آلپ باشید، اما نه کاملاً.

  • I've never quite understood why she's so successful.


    من هرگز کاملاً نفهمیدم چرا او اینقدر موفق است.

  • ‘I almost think she prefers animals to people.’ ‘Quite right too,’ said Bill.


    «تقریباً فکر می‌کنم او حیوانات را به مردم ترجیح می‌دهد.» بیل گفت: «درست است.

  • I'm sorry to be so difficult.’ ‘That's quite all right.’


    متاسفم که اینقدر سخت هستم.» «این کاملاً درست است.»

  • I'm quite happy to wait for you here.


    من خیلی خوشحالم که اینجا منتظر شما هستم.

  • You'll be quite comfortable here.


    شما در اینجا کاملا راحت خواهید بود.

  • I can see it quite clearly.


    من می توانم آن را کاملا واضح ببینم.

  • ‘You've no intention of coming back?’ ‘I'm quite sorry but no I have not.’


    شما قصد بازگشت ندارید؟ من کاملا متاسفم، اما نه، من ندارم.

  • ‘He's bound to feel shaken after his accident.’ ‘Quite.’


    او مطمئناً بعد از تصادف خود احساس لرزش می کند. کاملا.

  • ‘It’s not something we want to have talked about.’ ‘Quite so.’


    «این چیزی نیست که بخواهیم درباره آن صحبت کنیم.» «کاملاً همینطور است.»

  • This is quite a different problem.


    این یک مشکل کاملا متفاوت است.

  • She's quite a beauty.


    او کاملاً زیبایی است.

  • We found it quite a change when we moved to London.


    وقتی به لندن نقل مکان کردیم متوجه شدیم که کاملاً تغییر کرده است.

synonyms - مترادف

  • به طور کامل


  • کاملا


  • به صورت کامل


  • براستی


  • در مجموع

  • wholly


    به طور قطعی


  • به وضوح

  • utterly


    مرده

  • altogether


    قطعا

  • categorically


    دقیقا


  • در واقع

  • thoroughly


    با صدای بلند


  • بدون ابهام


  • خوب


  • قابل تایید


  • واقعا

  • outright


    از صمیم قلب

  • soundly


    تا حد زیادی

  • unequivocally


    صرفا


  • بی شک

  • certifiably


    در حقیقت

  • downright


    معتبر

  • genuinely


  • heartily




  • purely


  • undoubtedly




  • authentically


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bolthole

لغت پیشنهادی

disappointment

لغت پیشنهادی

haired