tale
tale - داستان
noun - اسم
UK :
US :
داستانی درباره وقایع تخیلی هیجان انگیز
a description of interesting or exciting things that happened to someone often one which is not completely true about every detail
توصیفی از چیزهای جالب یا هیجان انگیزی که برای کسی اتفاق افتاده است، که اغلب در مورد تمام جزئیات کاملاً صادق نیست
داستانی، به ویژه داستانی که ممکن است اختراع شده باشد یا باورش دشوار باشد
یک داستان یا گزارش، به ویژه چیزی که اختراع شده یا باورش سخت است
جزیره گنج - داستان دزدان دریایی و ماجراجویی
During breaks, the group tells presentation disaster tales.
در طول استراحت، گروه داستان های فاجعه ارائه می گوید.
Hans Christian Andersen's fairy tales
افسانه های هانس کریستین اندرسن
But her unbalanced monologues feel a bit artificial, her present tragedy less gripping than her tale of the past.
اما مونولوگ های نامتعادل او کمی تصنعی به نظر می رسد، تراژدی کنونی او کمتر از داستان گذشته اش جذاب است.
Her story received enormous media coverage perhaps because many people were fascinated with this incredible tale of political transformations.
داستان او پوشش رسانه ای زیادی را دریافت کرد، شاید به این دلیل که بسیاری از مردم مجذوب این داستان باورنکردنی تحولات سیاسی شده بودند.
اما همانطور که داستان جیمز توسعه می یابد، پیچیدگی را فرض می کند.
او برای ما داستان های زیادی در مورد زمانی که پدر ما کودک بود تعریف کرد.
بینش آلین بر اعتقاد من در تعطیلات تأکید کرد که این داستانی است که قابل بازگویی نیست.
به عبارت دیگر، کلید انتقادی داستان های جیمز توسط خود داستان ها ارائه می شود.
All the same signalmen can be a fund of unexpected tales and it is always interesting to hear their stories.
با این حال، سیگنالدهندگان میتوانند مجموعهای از داستانهای غیرمنتظره باشند و شنیدن داستانهای آنها همیشه جالب است.
یک داستان روی سن/اخلاقی
داستان یک داستان کلاسیک از عشق و خیانت است.
«داستان دو شهر» دیکنز
آخرین کتاب او یک داستان لذت بخش کودکان در مورد حیوانات سخنگو است.
من عاشق گوش دادن به داستان های زندگی او در دریا هستم.
من داستان هایی از مردمی که در آن خانه ارواح می بینند شنیده ام.
او ما را با داستان های جوانی وحشی خود تحسین کرد.
حکایت وای این تیم در روز شنبه ادامه یافت (= یک بازی دیگر را باختند).
تجربیات او یک داستان هشدار دهنده (= هشدار) برای همه ما فراهم می کند.
These drugs are widely believed to be effective medications. The data however tell a different story.
اعتقاد بر این است که این داروها داروهای مؤثری هستند. با این حال، داده ها داستان دیگری را بیان می کنند.
چهره او داستان خودش را می گفت.
طاووس دم باشکوه خود را برای جذب ماده ها بیرون می کشد.
یک جاسوس فرستاده می شود تا خانواده را دنبال کند و از همه کارهای آنها مطلع شود.
او داستان لاک پشت و خرگوش را برای بچه ها تعریف کرد.
این یک داستان اخلاقی در مورد یک نانوا و یک کفاش است.
داستانی تاریک از وسواس جنسی
داستانی در مورد یک مار گرسنه
داستانی که در قرن 19 در مسکو رخ می دهد
داستانی حماسی از شجاعت و قهرمانی
داستان های ماجراجویی
داستان عجیب مردی که موهایش را فروخت
داستان سر به فلک کشیده یتیمی که ستاره می شود
او از شنیدن همان داستان دلخراش مستی و خشونت خسته شده بود.
داستان متأسفانه شکست ازدواجش
او چند داستان جذاب از زندگی خود در هند تعریف کرد.
او به من گفت / اختراع / داستانی در مورد از دست دادن اتوبوس برای توضیح تاخیر خود ساخته است.
یک افسانه
داستان زندگی او یک داستان بسیار قابل توجه است.
داستان
روایت
افسانه
fable
اسطوره
نخ
yarn
حساب
حماسه
داستان عاشقانه
saga
رمان
romance
تمثیل
epic
گزارش
novelette
تاریخ
parable
رکورد
allegory
حکایت
novella
رابطه
narration
پخش کردن
کنته
داستان عامیانه
داستان کوتاه
اسطوره شهری
anecdote
افسانه شهری
فانتزی
spiel
ماجرا
conte
فرهنگ عامه
folklore
non-fiction
غیر داستانی
حقیقت
واقعیت
مادی بودن
materiality
واقعی بودن
actuality
زندگی واقعی
factuality
جهان واقعی
verity
افشا
حقیقت شناسی
تراژدی
revelation
کش رفتن
verisimilitude
مستند
مستقیم بودن
واقع گرایی
documentary
ملموس بودن
nonfiction
ماده
directness
راست بودن
realism
باز بودن
tangibility
رک گویی
اساسی بودن
uprightness
صحت
openness
حقایق تایید شده
frankness
حقیقت گرایی
substantiality
اصل
actualness
سرگرمی
veracity
سرگرم کننده
confirmed facts
truism
axiom