wish
wish - آرزو کردن
verb - فعل
UK :
US :
if you wish to do something or you wish to have it done for you you want to do it or want to have it done
اگر می خواهید کاری را انجام دهید یا می خواهید آن را برای شما انجام دهند، می خواهید آن را انجام دهید یا می خواهید آن را انجام دهید
اینکه بخواهید چیزی حقیقت داشته باشد، اگرچه می دانید که یا غیرممکن است یا بعید است
برای گفتن اینکه امیدوارید کسی موفق باشد، زندگی شاد و غیره داشته باشد
to want something to happen or to want to have something especially when it seems unlikely or impossible
اینکه بخواهیم چیزی اتفاق بیفتد یا بخواهیم چیزی را داشته باشیم، به خصوص زمانی که بعید یا غیرممکن به نظر می رسد
to silently ask for something you want and hope that it will happen by magic or good luck – used especially in children’s stories
بیصدا چیزی را که میخواهید بخواهید و امیدوار باشید که با جادو یا شانس اتفاق بیفتد - مخصوصاً در داستانهای کودکان استفاده میشود
میل به انجام کاری، داشتن چیزی یا اینکه چیزی اتفاق بیفتد
درخواستی بی سر و صدا برای اینکه چیزی اتفاق بیفتد، گویی از روی سحر و جادو
used with the past simple to express that you feel sorry or sad about a state or situation that exists at the moment
با گذشته ساده برای بیان اینکه از وضعیت یا موقعیتی که در حال حاضر وجود دارد متاسف یا ناراحت هستید استفاده می شود
used with the past perfect to express that you feel sorry or sad about a particular action in the past
با گذشته کامل برای بیان اینکه از یک عمل خاص در گذشته متاسف یا ناراحت هستید استفاده می شود
بخواهد کاری انجام دهد
برای ابراز عصبانیت از رفتار کسی استفاده می شود
to hope or express hope for another person's success or happiness or pleasure on a particular occasion
امیدواری یا ابراز امیدواری برای موفقیت یا شادی یا لذت شخص دیگری در یک موقعیت خاص
امیدواریم کسی موفق شود
امیدوار باشید که چیزی که می خواهید به دلیل شانس خوب یا قدرت های جادویی واقعی شود
to welcome someone with particular words or a particular action
استقبال از کسی با کلمات خاص یا عملی خاص
احساس خواستن چیزی
something you say or write at the end of a letter etc. to show that you hope someone is happy and has good luck
چیزی که در انتهای نامه می گویید یا می نویسید و غیره تا نشان دهید که امیدوارید کسی خوشحال باشد و موفق باشد
امیدی که با قدرت های جادویی به واقعیت تبدیل می شود
تمایل به موقعیتی متفاوت با وضعیت موجود
امیدوار باشید که چیزی به دست آورید یا اتفاقی بیفتد
چیزی را خواستن یا می خواهند کاری انجام دهند
ابراز احساسات محبت آمیز برای کسی در یک موقعیت خاص
an expression of kind feelings for someone esp. on a particular occasion
بیان احساسات مهربانانه برای کسی، به ویژه. در یک مناسبت خاص
او می تواند هر زمان که بخواهد مسابقه را باز کند.
هرکسی که مایل به سفارش کتاب است باید چکی برای ناشران ارسال کند.
Everyone has the right to smoke if they wish but not the right to ruin the health of those around them.
هر کس در صورت تمایل حق دارد سیگار بکشد، اما حق ندارد سلامت اطرافیان خود را خراب کند.
ای کاش مجبور نبودم به مدرسه بروم.
کاش منم همچین ماشینی داشتم
بث آرزو داشت که برای همیشه آنجا بماند.
Afterward, Violet wished she hadn't said anything.
پس از آن، ویولت آرزو کرد کاش چیزی نگفته بود.
کاش آن موسیقی را کم می کردند.
I wish I were taller.
کاش قد بلندتر بودم
I wish I was taller.
کاش اینقدر نخورده بودم
الان کجاست؟ فقط کاش می دانستم!
کاش لباس هایت را روی زمین نمی گذاشتی.
او واقعا آرزو داشت که در کالج بماند.
کنار تلفن نشست و آرزو کرد که زنگ بخورد.
او مرده است و آرزوی زنده شدن او فایده ای ندارد.
او برای خودش آرزوی یک میلیون مایل دورتر داشت.
در صورت تمایل می توانید تا صبح بمانید.
«ترجیح میدهم الان صحبت نکنم.» «(همانطور که میخواهی)
این دوره برای افرادی طراحی شده است که می خواهند مهارت های کامپیوتری خود را به روز کنند.
من می خواهم با مدیر صحبت کنم.
من نمی خواهم (= منظورم این نیست) بی ادب باشم، اما آیا می توانی کمی ساکت تر باشی؟
باورش نمی شد که آرزوی آسیب برای او داشته باشد.
او مطمئن نبود که آرزوی ماندن یا رفتن او را دارد.
اگر واقعاً آرزوی سختی دارید، شاید به آنچه می خواهید برسید.
آرزوی غیرممکن ها فایده ای ندارد.
او هر چیزی را که ممکن است آرزو کند، دارد.
ما نمی توانستیم آرزوی هتلی زیباتر داشته باشیم (= هتل دقیقا همان چیزی بود که ما می خواستیم).
چشمانش را بست و آرزو کرد که او بهتر شود.
تولدش را تبریک گفتم.
برای من آرزوی موفقیت کن!
برای هر دوی آنها در دوران بازنشستگی آرزوی موفقیت داریم.
«تا فردا تمام می کنی.» «کاش!»
شغلی در بی بی سی؟ شما آرزو می کنید!
آیا آرزو دارید (که) شغل بهتری داشتید؟
کاش امشب اینجا بود
از صمیم قلب آرزو کردم که ای کاش در خانه می ماندم.
خیلی دلم می خواست می توانستم به آمریکا بروم.
وقتی بچهها را در حال فوتبال بازی میبینم، تقریباً آرزو میکنم دوباره به سن آنها باشم.
میل
امید
longing
اشتیاق
ambition
هدف - آرزو
اصرار
yearning
تنفس
aspiration
میل شدید به
craving
تمایل
inclination
ین
yen
تفننی
fancy
دوست داشتن
liking
شهوت
lust
تشنگی
thirst
خواستن
هوی و هوس
whim
گرسنگی
hankering
قصد
hunger
خارش
هدف
itch
رویا
وضع
دعا
disposition
ترجیح
شور
اشتها، میل
نیاز
appetite
راندن
disinclination
بی میلی
repulsion
دافعه
aversion
بیزاری
indisposition
بی اختیاری
reluctance
مقاومت
انزجار
antipathy
دوست نداشتن
dislike
بی اعتنایی کردن
disrelish
تردید
distaste
نفرت
hesitation
اعتراض
loathing
مخالفت
loathness
نارضایتی
objection
دودلی
تنفر شدید
repugnance
عدم تمایل
displeasure
بی تفاوتی
dissatisfaction
نارضایتی آمریکا
hesitancy
نارضایتی انگلستان
revulsion
بی علاقگی
unwillingness
رضایت
hatred
disgust
indifference
apathy
abhorrence
disfavorUS
disfavourUK
disinterest