driver

base info - اطلاعات اولیه

driver - راننده

noun - اسم

/ˈdraɪvər/

UK :

/ˈdraɪvə(r)/

US :

family - خانواده
drive
راندن
driving
رانندگی
google image
نتیجه جستجوی لغت [driver] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a bus/train/taxi driver


    یک راننده اتوبوس / قطار / تاکسی

  • a car/van driver


    راننده ماشین/ون

  • an ambulance driver


    یک راننده آمبولانس

  • a good/careful driver


    یک راننده خوب/مراقب

  • She climbed into the driver's seat.


    روی صندلی راننده سوار شد.

  • The accident was the other driver's fault.


    تصادف مقصر راننده دیگر بود.

  • Police have warned drivers to take care in the icy conditions.


    پلیس به رانندگان هشدار داده است که در شرایط یخبندان مراقب باشند.

  • a learner driver (= one who has not yet passed a driving test)


    راننده یادگیرنده (= کسی که هنوز امتحان رانندگی را قبول نکرده است)


  • یک راننده دانشجو

  • a lorry driver


    یک راننده کامیون


  • چیزی که او بیشتر از همه می خواست این بود که یک راننده مسابقه باشد.

  • What he wanted most was to be a racing driver.


    این خودرو مجهز به کیسه هوای راننده است.

  • The car comes equipped with a driver's airbag.


    راننده خودروی دیگر با بریدگی و کبودی جزئی از تصادف دور شد.

  • The driver of the other car walked away from the crash with minor cuts and bruises.


    درایورها را دانلود و نصب کردم.

  • I downloaded and installed the drivers.


    مسکن عامل اصلی اقتصاد است.

  • Housing is a key driver of the economy.


    جوانان به طور گسترده ای به عنوان محرک های بزرگ صنعت پاپ تلقی می شوند.

  • Young people are widely perceived as the big pop industry drivers.


    کمپینی با هدف رانندگان خودرو برای ترویج پیاده روی و دوچرخه سواری

  • a campaign aimed at car drivers to promote walking and cycling


    رانندگان خطرناک با زندان مواجه می شوند.

  • Dangerous drivers face imprisonment.


    او راننده خوبی است

  • She's a good driver.


    به راننده گفت که برگردد.

  • He told the driver to turn back.


    او توسط یک راننده تصادفی زیر گرفته شد.

  • She was run over by a hit-and-run driver.


    او یک راننده با تجربه و محتاط است.

  • She's an experienced and careful driver.


    سفیر و راننده اش هر دو در این انفجار کشته شدند.

  • The ambassador and his driver were both killed in the explosion.


    پنجره سمت راننده باز بود.

  • The window on the driver's side was open.


    پارکینگ هایی برای رانندگان معلول وجود دارد.

  • There are parking places for disabled drivers.


    یک راننده اتوبوس / کامیون / کامیون / تاکسی

  • a bus/lorry/truck/taxi driver


    در این حادثه راننده وانت کشته شد.

  • The driver of the van was killed in the accident.


    یک راننده اتوبوس


  • اگر راننده دیگر بیمه نباشد ممکن است در تصادف چیزی نصیب شما نشود.

  • You may get nothing in an accident if the other driver is uninsured.


    راننده اتوبوس / کامیون / کامیون

  • a bus/lorry/truck driver


synonyms - مترادف
  • motorist


    راننده

  • chauffeur


    کمک راننده


  • خلبان

  • automobilist


    خودروساز


  • اپراتور

  • wheelman


    چرخدار

  • autoist


    خودخواه

  • cabbie


    تاکسی

  • carter


    کارتر

  • charioteer


    ارابه سوار

  • coachman


    کاوشگر


  • مهندس

  • hack


    هک کردن

  • handler


    کنترل کننده

  • jockey


    جوکی

  • leadfoot


    سرب پا

  • teamster


    بازیکن تیم

  • trainer


    مربی

  • whip


    شلاق زدن


  • راننده ماشین


  • صاحب ماشین


  • کاربر ماشین


  • شخص مربی

  • getaway driver


    راننده فرار

  • road hog


    گراز جاده ای

  • travelerUS


    مسافر ایالات متحده

  • authomobilist


    خودرو سوار


  • توریست

  • travellerUK


    travellerUK

  • sais


    می گوید

antonyms - متضاد
  • nondriver


    غیر راننده


  • مسافر

لغت پیشنهادی

escapes

لغت پیشنهادی

rediscovering

لغت پیشنهادی

foo